رام کردن زن سرکش
هرانا: شکلگیری طبقه متوسط در اواخر دهه چهل و قوام یافتن آن در سالهای آغازین دهه پنجاه، به تدریج بافت اجتماعی کشور دستخوش تغییراتی در راستای برنامه مدرنیزاسیون شد. جامعه رفته رفته از وضعیت ریشهدار دوقطبی «ارباب- رعیتی» در میآمد و شکافهای عمیق بر پیکره اجتماعی با حضور یک طبقه جدید ترمیم میشد.
طبقه متوسطی که به مانند همهی ممالک پیشرفته و در حال پیشرفت، موتور محرکه تغییر بود و بار فرهنگی مدرنیزاسیون را بر دوش میکشید.
برابری جنسیتی به عنوان یکی از ارزشهای بنیادین این طبقه در حال نضج گرفتن بود و حکومت هم در این مسیر پشتیبانی همه جانبهای داشت (با لحاظ فشار سنگین سنت که در بخش اعظم جامعه جاری و ساری بود) طبیعی بود که این طبقه جدید، شیوه زیست جدیدی را هم با خود همراه داشت.
آپارتمان نشینی و تغیر الگوی معامله از طریق پیدایش فروشگاههای زنجیرهای، پاسازها، سوپر مارکتها، بوتیکها تاثیر خود را بر بافت سنتی شهر گذاشت و قیافه شهر را تغییر داد.
کم کم تمرکز از ساختارهای کهنهای چون خانههای بزرگ حوضدار با اتاقهای متعدد در اطراف آن، که معمولا محل سکنی چند نسل یک خانواده بود، و هم چنین تیمچهها و دکانها برداشته میشد و زندگی شهری رو به شمال آن رو به گستزش بود.
علی القاعده با این تغییر بافت ظاهری، مناسبات سنتی هم دستخوش تغییر میشد. نقشهای سنتی پایین شهری از قبیل حاجی بازاری، شاگرد حاجی، پادو، جاهل، زنیکه شلخته، حکیم،شوفر، رختشور، کلفت و مناسبات بین آنها دیگر نمیتوانست مثل سابق بر جا بماند.
زندگی آپارتماننشینی و جدا شدن فرزندان از والدین، نوعی فردیت و حریم شخصی را به زندگی فرزندان میبخشید که این خود اتوریته پدرسالارانه و نقش نظارتی دیگران را تعدیل میکرد.
دخترانی که وارد دانشگاه میشدند یا به عنوان سپاهی دانش یا بهداشت به شهرهای دیگر میرفتند، نوعی استقلال و آزادی عمل دور از فشار خانه و محله را تجربه میکردند و این با وجود همه آزمون و خطاها و مشکلاتی که میتوانست در پی داشته باشد، دست کم در پا گرفتن خودانگیختگی و فردیت نسل تازه زنان اهمیتی به سزا داشت.
زنها حضور و کار در فضاهای تازهای را تجربه میکردند که خاص روزگار مدرن بود:شرکتها،موسسات آموزشی، ادارات، بیمارستانها و غیره، که در آن با آزادی حجاب و بیمحدودیتی در یک بر خورد تازه با مردان قرار گرفتند.
برخوردی همدوش و برابر فارغ از رابطه سلطه گرانه از بالا به پایین در خانه و محله. آنها حقوق برابر با مردان میگرفتند ودر صورت تهدید و ایذاء از جانب مردان، حمایت قانون را پشت خود داشتند. به واقع قوانین سکولار و مترقیانه حاکم بر دادگستری، نقش حیاتی در ایجاد اعتماد به نفس در زنان جوان کشور بازی میکرد.
تشکیل دادگاههای خانواده و برابری زنان با مردان در حقوقی چون حق طلاق، چتر حمایتی حکومت را بر سر زنان در مقابل خشونت و تبعیض درون خانواده میگستراند.
آموزش و پرورش عرفی و فارغ از تبعیض جنسیتی به مرور آگاهیهای آنان را نسبت به جایگاه و حقوق اساسی خود(دست کم میان زنان شهرنشین)میافزود.حضور زنان پیشرویی که با اثبات شایستگی خود بر مناصب حساسی در دستگاه قضا،مجلس سنا و کابینه تکیه می زدند الگویی دل گرم کننده پیش چشم قرار میداد.
از سوی دیگر با پیدایش مشاغل جدید، سیستمهای گردش سرمایه جدید،افزایش میانگین سطح تحصیل شهرنشینان و به طور کل پدیداری سبکهای نوین زندگی، بخشهایی از سیستم سنتی جامعه رو به افول گذاشت.
از قدرت حاجی بازاریها کم شد، دور از دست جاهلها در محلات به در آمد و آنها داشتند به حاشیه میرفتند. دعانویسها و رمالها نفوذ سابق را نداشتند، فاحشهها مثل همه کشور های متمدن از سطح محلات جمع آوری و در نقاط خاصی از شهر اسکان داده شدند و تحت نظارت دولتی قرار گرفتند. حتی کافههای رقص و آوازی رونق سابق را از دست میداد و دیسکوها عرصه را به دست میگرفتند.
این که بر عکس کافهها که محیطی مردانه بودند و از زنها معمولافقط فاحشهها و رقاصههای لختی در آن حضور پیدا میکردند، دیسکوها محیط مختلط داشتند و رقصها دستهجمعی بود (برعکس کافه که زنی برای جمع مردان می رقصید)، اهمیتی نمادین داشت.
میزان قتلهای ناموسی و چاقوکشی در سالهای منتهی به سال ۵۷، با شدت عمل پلیس و وضع قوانین کاهش محسوسی پیدا کرد و اقتدار یکه بزنها و گردن کلفتهای محلات رو به نزول بود.
تم اصلی فیلم قیصر ساخته مسعود کیمیایی نوعی حسرت خواری برای رنگ باختن اتوریته زور بازوی مردانه و انتقام شخصی، دوئلهای خیابانی و چاقو ضامن دار بود و شاید برای همین به فیلم محبوب (بچه های پایین) تا به همین امروز تبدیل شد.
اما این بخشهای رو به زوال بی کار ننشستند تا محو خود را شاهد باشند. دست کم دو گروه از آنها یعنی حاجی بازاریها و جاهلها از در مخالفت با حکومت برآمدند و به چالش با آن برخاستند.
یکی ازمنابع مالی اصلی انقلاب اسلامی سال ۵۷ پولی بود که بازاریان خشمگین از گسترش بازار مدرن توسط حکومت پهلوی، به جبهه روحانیت انقلابی تزریق میشد. اتحاد آخوند- بازاری، برای برانداختن حکومت پهلوی، اتحادی استراتژیک بود، چرا که هر دو زخم خورده سیستم نوین اقتصادی، قضایی و فرهنگی پهلویها بودند.
با تاسیس دادگستری و آموزش و پرورش مدرن در دوره رضاشاه، فرآیند قضا و آموزش از انحصار ملاها و قاضیان شرع به در آمده بود و با اعمال سیاستهای اقتصادی لیبرال در دوره محمدرضا شاه (به ویژه دوران صدارت امیر عباس هویدا)، مرکزیت اقتصادی جامعه داشت از بازار به سوی تولید منتقل میشد.
جاهلهای زخم خورده از پلیس و قانون هم از آن جایی که مغز متفکر توطئه پرداز نداشتند، در کوران حوادث انقلاب به عمله و اکره اجرایی انقلاب تبدیل شدند. همانها به هوای یافتن نقشی پررنگ در سیستم جدیدی که قرار بود روی کار بیاید به خیابانها آمدند و سردمداران خرابکاریهای انقلابی شدند.
کمدی تراژیک قضیه آن جاست که بسیاری از عرق فروشیها و روسپی خانهها و کافههایی که زمانی پاتوق و خاستگاه خود آنها بود در روزهای انقلاب به دست همانها به آتش کشیده شد. این مساله اصلا تصادفی نبود که بسیاری از کمیتههای انقلاب که بازوی اجرایی و ضربت روحانیون بودند، توسط جاهلهای دیروز فرماندهی میشد.
آدمهایی از سنخ اسمال تیغ کش، احمد جپه و ممد نون خالیخور گذشته خود را زیر ریشهای پر پشت پنهان کردند و با استفاده از بلبشوی انقلابی و زور اسلحه گرم دست به کار مصادره و مجازات و غارت انقلابی و به غنیمت گیری ماترک وابستگان (یا مظنونان وابستگی به)رژیم گذشته شدند.
اگر به دورههای مجلد روزنامه کیهان سال ۵۷ و ۵۸ مراجعه کنید به اخباری از این دست زیاد بر میخورید: دیروز سه تن از برادران کمیته در اقدامی انقلابی سه دختر بیرون آمده از قلعه را، پس از اجرای مراسم توبه از سوی روحانی کمیته به عقد خود در آوردند (جای ناصر و بهمن و رضا خالی).
بسیاری از تصاویر و توصیفات و اخباری که از روزهای پس از ۲۲ بهمن ۵۷ به جای مانده، امروز از پس تاریخی سی ساله و در عین سادگی و سر راستی، اهمیتی سمبلیک یافتهاند. یکی از اولین افراد و در واقع نخستین زنی که به دست انقلابیون اعدام شد، کسی نبود جز شادروان فرخ رو پارسا، نخستین وزیر زن ایران، وزیر آموزش و پرورش در کابینههای دوم و سوم امیر عباس هویدا.
عمق کینه انقلابیون از او به حدی بود که پس از دوبار پاره شدن طناب دار به واسطه سنگینی وزن این بانوی سالخورده، او را با کابل جرثقیل اعدام کرند. یعنی ماهها پیش از آن که فرضا پری بلنده و اشرف (زنان نگون بخت اداره کننده شهرنو) اعدام شوند، این بانوی مسن و فرهیخته را که گناهی جز زن بودن، بهایی بودن و تلاش برای ایجاد یک آموزش و پرورش عرفی و مدرن و فارغ از تبعیض جنسیتی نداشت، به آن طرز فجیع مجازات کردند.
او را متهم کردند که مقصر اصلی تغییرات بنیادین در آموزش و پرورش و در نتیجه به فساد و فحشا کشیدن دختران مملکت بوده است.و البته او گناه بزرگی مرتکب شده بود: زنی که حد خود را نشناخت. سر از نقشهای همیشگی چمباتمه زدن کنج مطبخ و کهنهشویی و رختشویی و پشت هم بچه زاییدن برتافت و شانه به شانه مردان پیش رفت و به وزارت رسید. تازه به این هم قانع نشد خواست راه را برای دختران و خواهران خود نیز بگشاید تا آنها هم هم قد مردان شوند و عصیانگر شوند.
تصویر نمادین دیگر، عکسهایی است که در همان کیهان از زنان ودختران سناتورها و امرای ارتش در دادگاه انقلاب چاپ شد. به دور از شکوه و جلای گذشته با لباسها و آرایشهای اروپایی، بدون هیچ بزکی و در چادر نمازهای وصلهدار، با چهرههای بیخواب و نگران، بر باد رفته و فنا شده.
بسیاری از این زنان و دختران را حاکمان شرع و آخوندهای انقلابی، حتی پیش از آن که به اصطلاح عده شوهران کشته شدهشان به سر آید به عقد و صیغه خود در آوردند و به اندرونی خویش بردند. همین حکایت بر بسیاری از رقاصهها، آوازهخوان ها و هنرپیشههای فیلمفارسی هم رفت. حاجی بازاریهای انقلابی و کمیتهچیها هم سهم خودرا از این خوان گسترده بر گرفتند و سندهای مالکیت بسیاری به نام خود زدند.
باری، در راستای طاغوتزدایی یک خانه تکانی اساسی در سطح جامعه و در همه زمینهها صورت گرفت. مظاهری چون کافه، کاباره و شیرهکش خانه هم به ظاهر زدوده شد لیکن آن چه به واقع کام انقلابیون مذهبی را در رژیم گذشته تلخ میکرد، نه اینها بلکه حقوقی بود که زیر لوای یک حکومت سکولار به کسانی که از منظر شرع صاحب حق نبودند داده شد. و الا عرق و دود و ساز و آواز و رقاصه را میشد برای القای تغییرات انقلابی از سطح جامعه برچید، ولی همیشه هم میشد در اندرونی خانههای مصادرهای بساط آنها را علم کرد. چراکه ابزارش بود، انحصارش هم حالا در دست خودشان بود.
هدف مذهبیون فاتح برانداختن بنیاد نهادهای مدرن و مفاهیم مدرنی چون برابری زن و مرد، عدم تبعیض دینی، آزادیهای فردی و اجتماعی و جدایی دین و دولت بود وگرنه در موضوع لذت جویی، تازهآمدگان بسی حریص تر و تشنهتر از همگان بودند. قصد آنها شاید تنها مونوپلی لذت و به دست گرفتن انحصار آن بود.
با وقوع انقلاب اسلامی و قرار گرفتن قدرت در کف بنیادگراها، یک توقف همهجانبه در همه روندهای رو به جلو، به سوی دنیای پیشرفته (با همه افت و خیزها) ایجاد شد و از پس آن، تلاشی سیستماتیک و خستگیناپذیر برای بازگرداندن جریان امور به گذشته آغاز شد.
شاید اصلیترین قربانیان این توقف و عقب گرد، زنان بودند؛ چرا که بسیاری از تغییرات بنیادین در پروسه مدرنیزاسیون عصر پهلوی، بستگی تام به احقاق حقوق زنان به عنوان نیمی از پیکر اجتماع و تغییر شیوه زیست آنها در مسیر بهبود داشت. آن توقف و بازگشت در درجه نخست اثر خود را بر زندگی زنانی گذاشت که در پرتو آزادیهای اجتماعی نسبی، نوع دیگری از زندگی را تجربه و تا حدودی طعم فردیت، استقلال و زیستن در پناه قانون را چشیده بودند.
همانها بودند که در سال ۵۸، با استشمام بوی تبعیض و ارتجاع و تبعیض در فضا،احساس خطر کردند و در اجتماعی هزاران نفری فریاد زدند: «ما انقلاب نکردیم تا به عقب بر گردیم»، لیکن سمبه برادران ریش بلند (سبیل کلفت؟!) قمه و چماق به دست پر زورتر بود. آنها که با فریاد: «یا روسری یا توسری»، به اجتماع زنان حمله بردند.
احتمالا آن جا بود که زنان به وضوح دیدند که از اتفاق (آنها) انقلاب کردند تا به عقب برگردند. باری حجاب اجباری خیلی زود به نماد تغییرات معکوس انقلابی در جهت نشاندن زنها بر سر جایشان تبدیل شد.
مردان انقلابی خیلی زود دست اندرکار پس گرفتن آزادیهای موجود (به عوض اعطای آزادی مطلق وعده داده شده) از زنان شدند. چنان که گویی از نظر آنان زنان باید فیالفور تقاص شرکت فعالشان در انقلاب را هم پس میدادند تا مزه انقلابیگری چندان به دهانشان مزه نکند.
هر ناظر بیغرضی اگر در همان برهه نگاهی گذرا به ذهنیت بنیادگرایان میانداخت، در مییافت که عمده کینهورزی و دشمنی آنها اتفاقا متوجه حکومتی بود که زنان را به آن حد از خود باوری رساند که قدرت و جرات انقلابیگری را در خود یافتند.
از این منظر بدیهی بود که حاکمان تازه به شدت مردسالار، از ادامه خوی انقلابیگری و سرکشی زنان بترسند و بیدرنگ در صدد نشان دادن ضرب شستی کاری به آنان برآیند و بر سر جایشان بنشانند.
در راستای همین سیاست به ویژه زنان انقلابی چپگرا که در راه برانداختن رزیم قبلی اسلحه به دست گرفته و زندگی چریکی را بر خانه و خانواده ترجیح داده بودند، به صورت هدفهای اصلی سرکوب حکومت اسلامی درآمدند.
رنجهایی که به پاداش یاریشان به استقرار نظام جدید،در سیاه چالههای دهه شصت تحمل کردند، خود برگی سیاه و غمبار از حیات بشری است.
تراژدی آن جاست که به گواه زنان نجات یافته از زندانهای جمهوری اسلامی در دهه وحشت بزرگ، اداره زندانها و شکنجه و تجاوز به زنان زندانی در اکثر شهرها بر عهده لمپنهای معروف پیش از انقلاب بود.
همانها که در اثر معجزاتی که فقط در انقلابهای ایدئولوژیک رخ میدهد، یک شبه به برادران پاسدار و حاج داوودها و حاجی رحمانیها و لاجوردیها تبدیل شدند.
شرح این حکایت بگذار تا وقت دگر…
مزدا اقبال
پیام برای این مطلب مسدود شده.