آمريکاييها چه در سر دارند؟ سناريوي پنهان و آشکار آمريکا در خاورميانه
بازتاب: با آنکه آمريکا مدعي است سياست ديپلماسي و راه حلهاي سياسي را براي حل مشکلات با ايران در پيش گرفته است، روند فعل و انفعالات نظامي و امنيتي آمريکا و متحدانش و نيز حجم بالاي نيروهاي نظامي اش در منطقه، نشان مي دهد که محور برخورد نظامي با ايران را همچنان در سياستهايش حفظ کرده است. با آنکه بسياري و چه بسا در يک جنگ رواني عليه ايران، گمانه زني حمله نظامي به ايران را در فصل بهار پيشبيني ميکردند، هم اکنون اين گمانه زنيها به فصل تابستان يا پاييز انتقال يافته است که حتي اگر در قالب يک فشار رواني جديد عليه ايران باشد، نمي توان آن را ناديده گرفت، به ويژه آنکه تيم محافظهکاران کاخ سفيد، همچنان استفاده از سياست زور و تجاوزگري را پيشه خود دارند.
حضور ناوهاي هواپيمابر آيزنهاور و جان استينز و اضافه شدن ناوهاي هواپيمابر ريگان و نيميتز که در مجموع ميتواند چهارصد هواپيماي جنگي را با خود حمل کنند، بر اين گمانهزنيها افزوده است. ناو نيميتز 5617 سرنشين دارد و در جنگهاي بوسني و هرزگوين، حمله به افغانستان، عراق و يوگسلاوي سابقه شرکت داشته است. به تازگی اين ناو در سال 2005 پس از هجده سال حرکت و انجام مأموريتهاي محوله در درياهاي آزاد جهان، به روز شده است و اکنون در منطقه خليج فارس حضور دارد و يک ناو صددرصد جنگي به شمار می رود. اين ناوهاي هواپيمابر دست کم گنجايش نود هواپيما از نوع F-18 و هواپيماهاي آواکس و هواپيماهاي راداري از نوع E-2C را در خود دارند.
در بين اين ناوها، ناو هواپيمابر ريگان جديدترين آن است که براي يک دوره پنجاه ساله طراحي شده است. آمريکا با فرض اينکه ايران در يک برخورد نظامي احتمالي، اقدام به مين گذاري آبهاي خليج فارس و به ویژه تنگه هرمز خواهد کرد، يکي از وظايف ناو رونالد ريگان را از بين بردن مينها در آبهاي خليج فارس قرار داده است و کارشناسان نظامي آمريکايي بر این باورند که اين ناو در اين مأموريت، جزو بهترين امکانات نظامي ناوگان دريايي آمريکاست. اين ناوها به دليل استفاده از سوخت اتمي، مي توانند براي يک دوره 20 تا 25 ساله در آبهاي جهان، بدون هرگونه مشکلي در تأمين سوخت حرکت کنند و تنها مشکلي که براي اين ناوها وجود دارد، تأمين سوخت هواپيماهاي جنگي و راداري و جاسوسي است، چراکه آنها به رغم تأمين ذخاير سوخت در ناوها، به صورت مداوم به مرکزي ثابت براي تأمين سوخت نيازمندند. اين در حالي است که آمريکا در صدد است تا از امکانات نظامي ديگر خود در منطقه و به ویژه آذربايجان در يک جنگ احتمالي استفاده کند؛ هرچند دولت آذربايجان تا کنون هيچ چراغ سبزي را نشان نداده است.
همه اين تحولات در حالي صورت ميگيرد که آمريکا در يک تجاوز نظامي، سياست ضربات برق آسا و به اصطلاح پيشگيرانه را در پيش خواهد گرفت و به باور برخي از کارشناسان، حجم بالاي استقرار نيروهاي نظامي آمريکايي در منطقه از خليج فارس تا آسياي ميانه و افغانستان، گوياي همين سياست نظامي آمريکاست.
اکنون بيش از پيش روشن شده است که ديدارهاي وزير خارجه آمريکا با اعضاي کميته چهارجانبه عرب در قاهره، پيش از کنفرانس اخير سران عرب در رياض، متمرکز بر دريافت موافقت آنها براي هر گونه حمله به ايران و هماهنگيهاي لازم براي جلوگيري از هرگونه واکنشهايي در لبنان، فلسطين و عراق بوده است. اتهامهاي اخير آمريکا عليه کشورمان، مبني بر پيدا شدن اسلحههاي ساخت ايران در افغانستان، موج جديدي از سياستهاي رواني و هجومي آمريکا عليه ايران است تا هرگونه برخورد نظامي عليه ايران را به عنوان عامل ناامني و عدم استقرار در منطقه توجيه کند.
به رغم آنکه آمريکا زواياي پنهان برنامهها و استقرار پايگاههاي نظامي خود را در افغانستان و آسياي ميانه و از جمله آذربايجان – مناطقي که ممکن است در هر عمليات نظامي جديد آمريکا عليه هر کشوري در خاورميانه مورد استفاده قرار گيرد- آشکار نکرده است، اما داراي پايگاههاي ثابتي در کشورهاي عربي همسايه جنوبي ايران است که به عنوان پايگاههاي بالفعل و عملياتي آمريکا، نه تنها در خاورميانه که در جهان به شمار می روند.
پايگاه عملياتي هوايي العديد ( Al Udeid Air Base ) در 35 کيلومتري جنوب دوحه، پايتخت قطر و در 70 کيلومتري مرز مشترک اين کشور با عربستان سعودي قرار دارد که از اکتبر 2001 به مهم ترين پايگاه هوايي آمريکا در آسيا و خاورميانه تبديل شده است (از همين سال شهرکي با نام کمپ اندي بنا شد که اکنون هزاران نظامي آمريکايي در آن زندگي مي کنند).
پيش از آن مرکز فرماندهي نيروي هوايي آمريکا در پايگاه Macdill فلوريدا قرار داشت، اما با انتقال اين فرماندهي به قطر، اکنون فرماندهي عملياتي اين کشور CENTCOM در پايگاه العديد قطر قرار دارد. اين پايگاه که دولت قطر بيش از 400 ميليون دلار براي بهينه سازي آن در مقابل حمايت نظامي آمريکا از اين کشور پرداخت کرده است، اين روزها به مرکز فعل و انفعال گسترده ارتش آمريکا تبديل شده است. نوع اين فعاليتها بي شباهت به آماده سازي اين پايگاه پيش از حمله گسترده به عراق در سال 1382 نيست.
باندهاي اين پايگاه برابر با 14760 پاست که باند پروازي 120 هواپيماي جنگي آمريکا محسوب مي شود که البته از ظرفيت افزايش سريع محوطه باند پروازي نيز برخوردار است. دولت قطر مدعي است ايجاد اين پايگاه در کشور عطف به قرارداد امنيتي و نظامي دو کشور در سال 1992 است که التزامات دو طرفهاي بين دوحه و واشنگتن ايجاد کرده است و به شدت اين نظريه را تکذيب مي کنند که تسريع در اجرايي کردن و بهينه سازي پايگاه العديد، ربطي به حمله آمريکا به عراق در سال 1382 داشته است. در شرايط عادي در اين پايگاه 24 هواپيماي امدادرساني سوخت و تدارکات (از نوع KC-135E Stratotanker Refuelers و C-17 Globemaster Transport ) وجود دارند که در شرايط غير عادي افزايش مي يابند. در زمان حمله آمريکا به عراق اين تعداد به سی هواپيما افزايش يافت. اکنون هزاران افسر و سرباز آمريکايي در پايگاههاي العديد و سيليه (Camp As Sayliyah ) در قطر حضور دارند.
اين دو پايگاه بزرگ ترين پايگاههاي عملياتي آمريکا در خارج اين کشور است و در حمله به عراق مهم ترين نقش رهبري عمليات نظامي آمريکا را عهده دار بود و اکنون نيز همين نقش را براي عمليات نظامي در عراق و افغانستان دارد. پايگاه سيليه آمريکا در قطر پس از تشکيل پايگاه العديد به يک مرکز ستاد عملياتي (ستاد مشترک ارتش آمريکا) تبديل شده است و از همين نقطه بود که تمامي کنفرانسهاي مطبوعاتي سخنگويان و مقامات ارتش آمريکا پس از حمله به عراق انجام مي شد.
اکنون گمانه زنيهاي بسياري وجود دارد که آمريکا از اين منطقه در قطر به عنوان يکي از مراکز پرتاب موشکهاي دوربرد با اهدافي در خاورميانه و آسياي ميانه تا شرق آسيا، استفاده کند. علاوه بر اين، پايگاه العديد به يکي از مراکز مهم جنگ الکترونيک آمريکا تبديل شده است که با هدف اخلال در سيستمهاي ارتباطي و قطع ارتباط مراکز فرماندهي دشمن با نيروهاي تحت امر و اخلال در سيستمهاي ناوبري در دريا و هوا طراحي شده است و اين يکي از برنامههاي جدي آمريکا در ازای هر گونه برخورد نظامي جديد آمريکا در منطقه به شمار مي رود. گفته مي شود همين برنامه را آمريکا در مرزهاي شمالي کشورمان در مرز مشترک ايران و آذربايجان نيز طراحي و اجرا کرده است.
و اما آمريکا فقط در قطر نيست که داراي پايگاههاي نظامي است؛ بندر سلمان، فرودگاه المحرق و پايگاه هوايي شيخ عيسي و پايگاه نظامي الجفير در منامه که مرکز فرماندهي ناوگان پنجم آمريکا با 1200نظامي در آن قرار دارد، از مهم ترين پايگاههاي آمريکا در بحرين به شمار مي رود.
و اما پايگاه نظامي علي السالم و پايگاه هوايي احمدالجابر نيز از پايگاههاي استقرار نيروهاي نظامي آمريکا در کويت به شمار ميرود که بيش از ده هزار نظامي آمريکايي، 522 واحد توپخانه، 52 جنگنده آمريکايي، 75 هلي کوپتر آپاچي و موشکهاي پاتريوت در آن استقرار دارند.
با آنکه از سال 2001 پايگاههاي آمريکا از عربستان به قطر انتقال يافته است، اما هنوز نيز نيروهاي آمريکايي در الدمام و منطقه الظهران و پايگاه دريايي ملک فهد و پايگاه هوايي ملک خالد و پايگاه نظامي هوايي الامير سلطان در جنوب رياض استقرار دارند.
پادشاهي عمان نيز داراي پايگاههاي مشترک آمريکا و انگليس است که گنجايش آنها در حدود 3000 نفر است و عمدتا در پايگاههاي هوايي تيمور و مصيره در درياي عمان قرار دارند و به عنوان مرکزي براي عمليات در افغانستان مورد استفاده قرار مي گيرد.
امارات اکنون کمترين سهم را در حضور نيروهاي آمريکايي در خاکش دارد، اما بيشترين هواپيماهاي جاسوسي و راداري آمريکا در مقايسه با ديگر کشورهاي عضو شوراي همکاري به جز قطر را دارد.
يکي از مهم ترين مشکلات نيروهاي آمريکايي در منطقه تأمين سوخت نيروهاي زميني، هوايي و دريايي و امکانات لجستيک است که البته مهم ترين آن در شرايط کنوني؛ همان تأمين سوخت هواپيماهاي مستقر در منطقه و در يک شرايط احتمالي جنگي است که البته نکات قابل توجهي در اين بين وجود دارد.
منابع نفتي اروپايي چندي پيش رسما اعلام نمودند عربستان توليدات سوخت هواپيماها را که مورد استفاده هواپيماهاي آمريکا در خليج فارس است، از فوريه 2007 به شدت افزايش داده است. بر همين اساس شرکت نفتي آرامکو در عربستان که توسط کارشناسان آمريکايي اداره مي شود، از همين تاريخ تا کنون يک ميليون تا يک ميليون و دويست تن سوخت هواپيما را که احتمالا توسط هواپيماهاي موجود در ناوهاي هواپيمابر آمريکايي در خليج فارس (همچون ناو هواپيمابر استينس و ريگان که بيش از 180 هواپيماي جنگي بر روي آن مستقرند) مورد استفاده قرار ميگيرد، ذخيره کرده اند. اين در حالي است که همين آمار در مقايسه با سال 2006 نشان مي دهد که ميزان ذخيره سوخت مصرفي اين هواپيماها از سوي آرامکو فقط 200 تن بوده است. اين آمار با افزايش ناوهاي هواپيمابر آمريکا در خليج فارس کاملا هماهنگي دارد. اين ميزان ذخيره سوخت ارتباطي با تأمين سوخت روزانه و ذخيره دايمي آن در ناوهاي هواپيمابر آمريکا در خليج فارس ندارد.
با آنکه ادعا شده است که اين سوختها براي هواپيماهاي مسافربري و مدني توليد شده، اما اين امر با توجه به نوع سوخت توليد شده از سوي آرامکو مناسبتي با اين ادعا ندارد، زيرا سوخت هواپيماهاي مسافري از نوع 1-A است، اما سوخت توليد شده آرامکو به نوع 5-GP تبديل مي شود که از نقطه احتراق بسيار سريع و بالا برخوردار است که مورد استفاده هواپيماهاي جنگي آمريکاست. علاوه بر آرامکو، پالايشگاههاي توليد سوخت ادنوک (شرکت ملي نفت ابوظبي) و بابکو (شرکت نفت بحرين) نيز در اين عمليات حضور دارند. بر اساس همين منابع در صورت نياز پالايشگاه کويتي ميناء عبدالله (وابسته به شرکت ملي نفت کويت ) که ظرفيت توليد روزانه 20 هزار بشکه سوخت هواپيماها را دارد (که در سال 2006 راه اندازي شده است) به اين برنامه اضافه خواهد شد تا هيچگونه خللي در سوخت رساني به هواپيماهاي آمريکايي در خليج فارس و منطقه پديد نيايد.
يکي از نکات جالب توجه در توليدات سوخت شرکت آرامکو، کاهش توليدات سوخت هواپيماهاي مسافربري است که برخي از شرکتهاي هواپيمايي نيز از اين امر شکاياتي داشته اند؛ اما آرامکو مدعي است علت کاهش توليد نيست بلکه افزايش متقاضيان جهاني و تعميرات پالايشگاه است و اين شرکت هيچ اشاره اي به اين ندارد که بخش مهمي از توليداتش از اوايل سال جديد ميلادي به هواپيماهاي نظامي آمريکايي در خليج فارس اختصاص يافته است. بر اساس اعلام منابع نفتي آرامکو، اين شرکت توليدات سوخت هواپيماهاي مسافري را در سال 2007 به نصف تقليل داده است!
پنتاگون در سال 2004 بر اساس طرح حاکميت بر آسمانها و درياهاي آزاد جهان بزرگ ترين قرارداد اجاره هواپيماهاي سوخت رساني را به امضا رساند. بر همين اساس، پنتاگون 100 هواپيماي سوخت رسان از نوع KC-767A را به ناوگان هوايي سوخت رسان خود افزوده است. به عقيده پنتاگون ناوگان سوخت رساني هوايي ستون فقرات هر حمله هوايي در هر نقطه اي از دنيا را تشکيل مي دهد. بر اساس برنامه پنتاگون هواپيماهاي بويينگ 767 جايگزين 120 هواپيماي سوخت رسان KC-135E خواهد شد که برخي از آنها سابقه خدمت 43 ساله در ارتش آمريکا را دارند. بر همين اساس، صد هواپيماي KC-767A از سال 2006 به ناوگان هوايي آمريکا اضافه شده است که بخشي از آنها اکنون در پايگاه العديد قطر قرار دارد. از همين نوع هواپيماها نيز توسط ايتاليا و ژاپن مورد استفاده قرار مي گيرند.
شرکت آمريکايي لوکهيد مارتن ( Lockheed Martin ) در سال 2003 ساخت مخازن اضافي سوخت همراه جنگندههاي F-16 آمريکايي را توليد و آزمايش کرد که قدرت پروازي هواپيماهاي جنگنده را افزايش داده و عملا پنجاه در صد به سوخت همراه هواپيماها مي افزايد و به ادعاي همين شرکت کمترين تأثير را بر قدرت پروازي و مانور هوايي هواپيماها دارد.
اين شرکت يکي از مهم ترين شرکتهاي خصوصي آمريکايي در زمينه توليد موشکهاي فضاپيما ( جهت پرتاب سفينههاي فضايي و ماهوارهها) است که موشکهاي نظامي دوربرد با کلاهک هسته اي را طراحي مي کند. مجموع قراردادهاي اين شرکت در رابطه با تحولات نظامي اقغانستان و عراق از حوادث يازده سپتامبر تا کنون بالغ بر 72 ميليارد دلار بوده است. اين شرکت مسئول طراحي و ساخت هواپيماي جديد جنگي F-35 در آمريکا محسوب مي شود.
از نکات بسيار قابل توجه در کنار همه اين مسائل، اعلام تشکيل کميته اضطراري در دولت کويت است. بر اين اساس دولت کويت، اقدام به تشکيل کميته ويژه اي کرده است تا خود را براي هرگونه جنگ بين آمريکا و ايران آماده کند. اين کميته که از وزارتخانههاي بهداشت، کشور، برق، نفت، امنيت دفاع شهري و آتش نشاني تشکيل شده است، از دوشنبه آينده رسما جلسات خود را براي بررسي انعکاس جنگ احتمالي آمريکا عليه ايران را آغاز خواهد کرد. در همين رابطه دولت کويت مناقشات و جلسات بحث و بررسي در همين خصوص را در پارلمان نيز آغاز مي کند.
با آنکه بايد با دقت و هشياري بين جنگ رواني و فشار بر کشورمان با اقدامات جنگ طلبانه آمريکا فرق قايل شد، اما نبايد از اين نکته غافل شد که به رغم همه تحولات سياسي آشکار در آمريکا و بحث دمکراتها و جمهوريخواهان، آمريکا جبههاي کاملا تجاوزکارانه در اطراف مرزهاي کشورمان ايجاد کرده است و منتظر بهانه اي است تا سياستهاي تجاوزکارانه اش را در منطقه تکميل کند. آمريکا برنامه نظامي خود را بر حملات برق آسا تنظيم کرده است تا با همه امکانات خود و در صورت بروز هرگونه جنگي، مانع اقدامات دفاعي ايران شود. از همين رو بايد به تحرکات سياسي و نظامي آمريکا در سطح بينالملل و منطقه با يک نگاه هماهنگ و کاملا منسجم نگريست تا در يک فضاي بسته قرار نگيريم.
جريان انتقال سوخت جنگ افزارهاي نظامي آمريکايي با آنکه در يک نگاه اوليه ممکن است يک جريان طبيعي جلوه کند، اما در همان نگاه اوليه نيز مي توان از آن به عنوان يک اشاره بسيار بدبينانه از سوي آمريکا نگريست. البته ناگفته پيداست که همين امر به خودي خود امكان پاسخگويي ايران را در يک جنگ احتمالي بسيار و بيش از بيش افزايش مي دهد، چرا که وجود خيل عظيم انبار باروت و سوختهاي سريع الاحتراق خود گوياي آن است که اگر آمريکا اولين گلوله را به سوي ايران نشانه رود؛ در يک پاسخگويي ساده نظامي، اين انبار بزرگ اين توان را به ايران مي دهد که نيروهاي آمريکايي را در آتشي بزرگ محاصره کند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.