11.01.2010

گفت و گوی خواندنی با خسرو معتضد ، مورخ معاصر: امیرکبیر زنده بود جنس های چینی را از مملکت جمع می کرد/ نامه امیرکبیر درباره عمه ناصرالدین شاه واقعی است

عصرایران: بعد از قتل امیرکبیر روزنامه وقایع اتفاقیه تنها روزنامه آن دوران خبر مرگ امیر کبیر را منتشر کرد و علت مرگ را نیز سکته اعلام کرد و تا مدت ها مردم ایران علت مرگ امیرکبیر را سکته قلمداد می کردند و این در حالی است که سفرای خارجی در گزارشات خود اعلام کردند که امیرکبیر به قتل رسیده است .
عصر ایران – یک مورخ و استاد دانشگاه با اشاره به فرارسیدن سالروز شهادت امیر کبیر او را چهره جاویدان تاریخ ایران دانست و گفت: بهایی ها اصلی ترین دشمن امیرکبیر هستند.

خسرو معتضد در گفتگو با خبرنگار عصرایران به تشریح روند زندگی میرزا تقی‌خان فراهانی معروف به امیرکبیر پرداخت و تصریح کرد: امیرکبیر پسر مشهدی قربان آشپز و از خانواده ای فقیر و نوکر باب اما اهل دولت بود که نبوغ و قدرت اکتسابی بالایی داشت.او در جوانی در مکتب میرزا عیسی و میرزا ابوالقاسم قائم مقام درس سیاست آموخت و در دستگاه عباس میرزا و محمد میرزا تربیت شد.

وی یادآور شد: در ایران سرنوشت کشور همواره با افراد مرتبط بوده و سیر وقایع با افراد تغییر کرده است.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: امیرکبیر در قرن 19 در بحرانی ترین اوضاع در حالی که ایران درگیر جنگ با روس ها بود ظهور کرد.

وی خاطرنشان کرد: شنیده شده زمانی که فرزندان قائم مقام درس می آموختند در گوشه ای می ایستاده و به درس استاد گوش می داده ، امیرکبیر در هیچ دانشگاهی درس نخوانده است و بر اساس فراست خود دانش آموخت.

معتضد با بیان اینکه در دوران میرزا خان آقاسی که صدر اعظم ایران بود برای حل اختلافات ایران و عثمانی به ارزنه الروم اعزام شد تاکید کرد: در ارزنه بلوایی به پا شد و در آنجا قصد داشتند هیئت ایرانی را قتل عام کنند که با درایت و هوشیاری امیرکبیر این اتفاق نیفتاد.

امیر کبیر در دوره ای به دلیل مطرح شدن «باب» که ابتدا خود را امام دوازدهم بعد پیامبر و در نهایت خدا معرفی کرد جدی وارد عمل شد و جلسه مناظره ای برگزار کرد اما باب که فرد بی سوادی بود نتوانست به سوالات جواب بدهد و به همین دلیل دستور اعدام نظامی باب را صادر کرد و به همین دلیل اکنون طرفداران باب و بهاییان نسبت به امیرکبیر بد می گویند و به او فحاشی می کنند و به او عناد دارند.

وی با اشاره به اینکه امیرکبیر حدود 4 سال در مسند صدارت بود گفت: حتی مورخین غربی نیز نقش امیرکبیر را در تاریخ ایران نادیده نگرفته اند؛ او در مدت کوتاه صدارتش تجارت ایران را سامان داد و با پوشیدن لباس ایرانی تولید ملی را رواج داد و قطعا اگر اکنون زنده بود دستور می داد مرز های کشور را به روی کالاهای چینی ببندند ؛ او به شدت به دنبال توسعه تولیدات وطنی بود.

معتضد افزود:از دیگر اقدامات مهم امیرکبیر سامان دادن وضعیت نظامی کشور ایجاد قراولخانه و مقابله با شرارت ها و عربده کشی ها و مشروب خوری بود و او در این باره شدت عمل نشان می داد و به شدت با قمه کش ها برخورد می کرد.

این مورخ در رابطه با اقدامات امیرکبیر در بعد سیاست خارجی با تاکید بر اینکه امیرکبیر جایگاه صدارت و وزارت را در ایران بالا برد اظهار داشت: امیرکبیر در برابر روس و انگلیس مقاومت می کرد و شأن سیاست خارجی ایران را بالا برد و در این رابطه به عنوان مثال سفیران کشورهای دیگر را معطل می کرد و نسبت به سفرای کشورهای بزرگ بی اعتنا بود و حتی به وزیر مختار انگلیس به آسانی وقت ملاقات نمی داد.

به گفته او امیرکبیر فامیل بازی را در آن دوره ریشه کن کرد تا جاییکه در نامه ای به ناصرالدین شاه اینگونه نوشت:

« الساعه که در ایوان منزل با همشیره‌ همایونی به شکستن لبه‌ی نان مشغولیم، خبر رسید که شاهزاده موثق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کرده‌بودم به توصیه‌ی عمه‌ی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید.
فرستادم او را تحت‌الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره‌ امور مملکت به توصیه‌ی عمه و خاله نمی‌شود.

زیاده جسارت است، تقی »

خبرنگار عصرایران در رابطه با تشکیک برخی در رابطه با این سند سوال کرد که معتضد در پاسخ گفت:تشکیک در این سند درست نیست ؛ من تحقیق کرده ام و می گویم سند درست است اما برخی می خواهند خودنمایی کنند و در این سند تشکیک می کنند .متاسفانه در گذشته بایگانی ملی نبوده و بسیاری از اسناد در خانه ها نگهداری می شده اند که بعد از انقلاب این اسناد تا حدودی جمع آوری شده است.

وی در رابطه با موضوع سیاست خارجی ایران در دوره قاجار بار دیگر تاکید کرد: در دوره امیرکبیر همه کشورها از ایران حساب می بردند . او در یکی از اقدامات با ناپلئون سوم پادشاه فرانسه وارد مذاکره شد و در آن دوره ایران به فرانسه سفیر اعزام و ناپلئون 4 یا 5 کارخانه به ایران اهدا کرد.

به اعتقاد معتضد دارالفنون بهترین کار امیرکبیر بوده است تا جایی که ژاپن 16 سال بعد از دارالفنون اقدام به تاسیس دانشگاه کرد.

این مورخ معاصر در ادامه گفتگو با عصرایران به ذکر دلایل حذف امیرکبیر پرداخت و گفت: امیرکبیر قربانی غرورش شد.

وی مهدعلیا را یکی از عوامل تحریک علیه امیر کبیر برشمرد و گفت: انگلیس هم از امیرکبیر خوشش نمی پامد و به همین دلیل تحرکاتی برای حذف امیرکبیر انجام داد.

وی افزود: امیرکبیر در نامه نگاری ها و مکاتبات با شاه از موضع بالا رفتار و تند برخورد می کرد و ناصرالدین شاه را نصیحت می کرد که شاه از این رفتار خوشش نمی آمد و در نهایت با تحریک اطرافیان به این فکر افتاد که شاید امیرکبیر می خواهد علیه او کودتا کند.
معتضد اضافه کرد: البته مردم هم امیرکبیر را بیشتر از شاه تحویل می گرفتند که این موضوع نیز باعث دلگیر شدن ناصرالدین شاه شد.

این تاریخ دان تاکید کرد: در رابطه با نقش انگلیس در حذف امیرکبیر علائمی پیدا کرده ایم که شیل وزیرمختار انگلیس تحریکاتی علیه امیرکبیر انجام داده است.

وی با اشاره به علاقه ناصرالدین شاه به امیرکبیر گفت: در نهایت به دلیل اقدامات اطرافیان شاه تصمیم گرفت امیرکبیر را عزل کند اما در نامه عزل او نیز با مهربانی این کار را کرد و به او گفت مدتی از صدارت دور باشد و دوباره به مسند بازخواهد گشت.

معتضد ادامه داد: در نهایت امیرکبیر عزل شد و مدت 40 روز به فین کاشان رفت اما همان ها که علیه او توطئه کرده بودند چون می دانستند امیرکبیر بازخواهد گشت سعی کردند امیرکبیر را نابود کنند و و در نهایت حاجب الدوله که فرد قسی القلبی بود مامور قتل امیرکبیر شد.

وی درباره طراحی نقشه قتل امیرکبیر از سوی مهدعلیا این گونه شرح داد که در زمان خداحافظی امیرکبیر در دربار مهدعلیه قصد روبوسی با امیرکبیر را داشته اما امیر کبیر با به کار بردن الفاظی مبنی بر نامناسب بودن وضعیت اخلاقی مهدعلیا از روبوسی با او اجتناب کرده و همین انگیزه مضاعفی برای قتل امیرکبیر شده است.

معتضد یادآور شد : در یکی از شب ها که ناصرالدین شاه به شدت مست بوده ورقه ای را برای امضا مقابلش گذاشتند و در حالیکه اصلا نمی دانست چیست آن را امضا کرد در حالی که آن برگه ،حکم قتل امیرکبیر بود و به همین دلیل ناصرالدین شاه بعد ها بارها نسبت به قتل امیرکبیر اظهار پشیمانی و گناه کرد.

در نهایت در حمام فین کاشان رگ های امیرکبیر را قطع کردند و حاجب الدوله آنقدر سنگدل بود که نتوانست برای مرگ امیرکبیر صبر کند و در حالیکه خون از شریان های امیرکبیر جاری بود با لگد به او حمله کرد و در نهایت با فرو کردن یک لنگ حمام در دهان امیرکبیر او را خفه کرد.

بنا به گفته معتضد بعد از قتل امیرکبیر روزنامه وقایع اتفاقیه تنها روزنامه آن دوران خبر مرگ امیر کبیر را منتشر کرد و علت مرگ را نیز سکته اعلام کرد و تا مدت ها مردم ایران علت مرگ امیرکبیر را سکته قلمداد می کردند و این در حالی است که سفرای خارجی در گزارشات خود اعلام کردند که امیرکبیر به قتل رسیده است .
بعد از مرگ امیرکبیر تمام کار های ابتکاری او متوقف شد و حتی سماورسازان و کالسکه سازانی که توسط امیرکبیر به این شغل رو آورده بودند با پس گردنی اخراج شدند.

وی در پایان به ذکر برخی ویژگی های شخصیتی امیرکبیر پرداخت و گفت: امیرکبیر در فقر و محرومیت و رنج زندگی کرد اما نامش برای ابد درتاریخ ایران ماند و او بدون شک چهره جاویدان تاریخ ایران است.
معتضد در باره علت مخالفت برخی با امیرکبیر بیان داشت: امیرکبیر پای رجال مفت خور دربار را برید و چاپلوس ها را به دربار راه نمی داد حتی در یک زمان قاانی شیرازی شعر بلندی در وصف او سروده بود اما امیرکبیر با عصبانیت قاآنی را اخراج کرد و او به هیچ کس اهل تعارف نبود .

وی در پایان یکی از اشتباهات امیرکبیر را این عنوان کرد که می خواست یک شبه ایران را جلو ببرد.

ماجرایی خواندنی از شهید تاریخ ایران: روزى که امیرکبیر به شدت گریست

سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند.

اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مى‌شود.

هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد.

او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند.

روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود.

امير فرياد کشيد: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.

چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچه‌ شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد.

امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند.

امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates