اکونومیست: خامنه ای، ولی فقیهِ در تنگنا
جرس: آیت الله علی خامنه ای با رشد تسلسلی و دامنه دار مخالفان مواجه می شود و در حال حاضر روشنفکران برجسته کشور هم، صدایشان را به این فریادها اضافه کرده و می کنند.
مقاله زیر را در شماره اخیر اکونومیست و در تحلیل وضعیت کنونی ایران منتشر شده است. این مقاله ضمن اشاره به حوادث اخیر ایران، به بررسی چالش میان رهبر جمهوری اسلامی و رهبران جنبش سبز پرداخته و به بیانیه اخیر پنج تن از روشنفکران جنبش نیز رویکردی قابل توجه داشته و پیش بینی کرده که این بیانیه از جمله مهمترین سندهای تاریخی شود.
در اواخر دهه ۱۹۷۰ و با نزدیک شدن ایران به لحظه انقلاب، محمدرضا شاه پهلوی مابین دو راه مصالحه یا سرکوب همه جانبه قیام ها، مردد و متزلزل بود. البته هر چه سخنان وی جسورانه تر می شد، وی بیشتر در معرض نقد و تذکر و حمله قرار می گرفت.
محمدرضا شاه، نامه های سرگشاده ای* را که دریافت می کرد خوشبینانه تلقی می کرد و با تصور اینکه نگارندگان آن نامه ها از روی وفاداری آنرا نوشته اند، آنها را به دست فراموشی می سپرد و وی اینگونه تا جائی رسید که چراغ قدرتش خاموش شد. در حال حاضر نیز، با اینکه آیت الله خامنه ای بعنوان حاکم مطلق کشور، حلقه ای از مشاوران را گِرد خود آورده است، اما وی نسبت به همه این موارد بی اعتنا به نظر می رسد.
از زمان آغاز درگیری های مربوط به انتخابات ریاست جمهوری، آقای خامنه ای خیلی سعی و تلاش نمود تا همه چیز ثابت و مستحکم بماند. البته او با حمایت از انتخاب دوباره محمود احمدی نژاد و ردّ تماس های موسوی –بعنوان برنده انتخابات در ذهن اکثریت مردم کشور- دستور بازشماری محدود چند صندوق رای را صادر کرد، اما این وقتی صورت پذیرفت که قدرت جنبش سبز در اعتراض به وضع موجود شکل گرفته و شروع به قدرت نمائی در مقابل حکومت و حامیان خامنه ای کرده بود. رهبر با کمک خواستن از شورای نگهبان، خواستار “ارفاق” به منتقدان بود تا آنها نیز به اصطلاح توبه کنند و در مقابل وی کرنش نمایند.
انعطاف ناپذیری ولی فقیه ایران، هم اکنون به مثابه یک اشتباه است؛ چرا که او رفتاریهایش محافظه کاران میانه رو** را نیز کلافه کرده است، آنهائی که دریافته اند اتفاقات نیمه دوم امسال، ایران را برای همیشه تغییر داده است. اینها همان افرادی هستند که از موضوع “وحدت ملی” دفاع می کردند. از خرداد ماه امسال تا کنون، بارها روحانیون و سیاسیون محافظه کارِ جناح رهبری بر این باور بوده اند که این شکاف سیاسی با چند اقدام مانند “آزادی زندانیان سیاسی، تشکیل کمیسیون بی طرف انتخاباتی و بیطرفی صدا و سیما”، هم به نفع دولت بوده و از تنش و حرارت موجود می کاهد و هم می تواند میان طرفداران موسوی و اصلاح طلبان چند دستگی ایجاد کند. البته تمام این موارد را آقای خامنه ای تا کنون رد کرده و نادیده گرفته است.
البته بزرگترین کمک به این مبحث، چیزی است که اخیرا بصورت یک بیانیه از سوی پنج روشنفکر جلای وطن کرده – یعنی عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، عطا مهاجرانی و اکبر گنجی- منتشر شده است. این روشنفکران ایرانی، کسانی هستند که مسائل کشور خود را به خوبی درک کرده و آنرا بصورت واقع گرایانه و رئالیستی دیده و تحلیل می کنند. با یک استثناء -یعنی بازرگان که پدرش رئیس اولین دولت پس از انقلاب و رقیب جدی حکومت محسوب می شد و خودش سمبلیک در این جمع حضور دارد، مابقی امضا کنندگان این بیاینه از کسانی بودند که به قدرت یابی محمد خاتمی در خرداد ۷۶ کمک کرده بودند، که شاید بتوان گفت جنبش سبز کنونی ایران، از آن جنبش اصلاحی نشات گرفته است. بیانیه این پنج روشنفکر که بصورت مانیفست منتشر شده، ممکن است در آینده یکی از مهمترین سندهای تاریخی شود.
این پنج نفر خواستار استعفای محمود احمدی نژاد از مقام ریاست جمهوری، برگزاری انتخابات مجدد و برداشتن محدودیت فعالیت های رسانه ای، دانشگاهی و سیاسی بوده و همچنین خواهان عدم دخالت سپاه در امور سیاسی – اقتصادی کشور و بازگشت آن به جایگاه اصلی خود
شدند. بیشترین نگرانی و اشاره این بیانیه، استبداد رای آقای خامنه ای بوده و می توان گفت امضا کنندگان این بیانیه، هر کدام به نحوی از رهبری دچار آسیب شده اند. (بعنوان مثال وی مهاجرانی، وزیر اسبق ارشاد را مورد آزار قرار داد و همچنین باعث تبعید دکتر سروش شد.)
امضا کنندگان این بیانیه همچنین خاطرنشان می کنند که ولی فقیه می تواند وجود داشته باشد، اما وی برای یک دوره مشخص انتخاب شود و نتواند برای جلوگیری از قانونگذاری، شورای نگهبان را مورد استفاده قرار دهد و همچنین عزل و نصب رئیس دستگاه قضائی در حیطه اختیارات وی نباشد. به دیگر سخن، رهبر بعنوان نماد و سمبل وحدت ملی و دموکراسی کشور که مردم ایران از زمان انقلاب مشروطه برای آن تلاش کرده اند، قرار گیرد.
محسن کدیور، روحانی یی که دو دهه پیش بدلیل زیر سوال بردن شورای نگهبان، از سوی حکومت متهم شده بود، معتقد است بیاینه فوق الذکر می تواند “تحت قانون اساسی فعلی ایران اجرا گردد”. این ممکن است برای کسانی مانند سلطنت طلب ها یا گروههای معتقد به براندازی جمهوری اسلامی که سالهاست در تبعید به سر می برند، به مثابه یک ضربه باشد.
بر خلاف انتظار آنها، کدیور معتقد است “پروژه ساختنِ ایرانی جدید، بدست اصلاح طلبانی خواهد افتاد که ۱۵ سال اخیر را صرف تغییر مسالمت آمیز کرده اند.”
با اینکه ممکن است بیانیه پنج روشنفکرِ ایرانیِ جلایِ وطن کرده، با توجه به دستگاههای گسترده سرکوب و حضور چندین میلیون ایرانیِ سنتی مخالف اصلاحات و جنبش سبز، هنوز نارس باشد، اما نگاه عادلانه آن است که می بینیم این پنج تن تشخیص داده اند مطالبات این جنبش درونزا و از مقر اصلی خواهد بود. آنها همچنین خطراتی که ممکن است اقلیت افراطی و خشونت طلبانِ حامی دولت ایجاد کرده و خون هزاران تن از هم میهنان خود را برای “باقی ماندن در قدرت” بریزند، گوشزد کرده اند.
یک جنبش گسترش یافته
مراسم تشییع جنازه آیت الله العظمی منتظری در ماه گذشته میلادی و همزمان با ایام سوگواری مذهبی در ایران، با توجه اینکه ایشان از مخالفان برجسته مذهبیِ آقای خامنه ای محسوب می شد، می تواند نشانه ای از گسترش جنبش همانگونه که بیاینه پنج روشنفکر به آن اشاره کرده بود، می باشد. در روز تشییع جنازه منتظری، هزاران نفر از مردم طبقه متوسط و همگرایان ایشان، دژ روحانیون محافظه کار در قم را تسخیر کردند. در خیابان ها و در بیرون حرم بزرگ قم، آنها به هزاران تن از مردم محلی و پیروان تعالیم و مقلدین منتظری پیوستند و شعارهای تندی علیه برخی از مقامات برجسته حکومت سر دادند. یکی از شاهدان عینی در این مورد خاطرنشان کرده بود “این روز بزرگی برای شهر ما بود؛ چرا که کسی نمی توانست باور کند چنین شعارهائی از تمام نقاط شهر قم سر داده شود.”
البته آقای خامنه ای با نیتی بد و مشخص، برگزاری مراسم سوگواری برای آیت الله منتظری را در اکثر شهرها ممنوع اعلام کرد، که البته قابل ذکر است در چندین شهر منجر به تظاهراتی خشونت آمیز گردید. در عین حال مطبوعات اجازه نداشتند به پیشینه و دیدگاههای سیاسی آیت الله منتظری اشاره ای کنند و آنچه منتشر گردید، فقط پیام تسلیت کنایه آمیز رهبر جمهوری اسلامی بود.
گرچه می توان گفت تظاهرات سوگواران منتظری در شهر قم، قوت قلب به جنبش سبز عطا کرد، ولی در عین حال ناآرامی های عاشورا، مشکلات عدیده و انضباط بیمار کشور را خاطرنشان کرد؛ چرا که تظاهر کنندگان متحمل خسارت سنگین شده و دست کم هشت نفر کشته و بسیاری مجروح و دستگیر شدند. اما دستکاری ماهرانه اخبار توسط حکومت و جعل گزارش های منتشره در رسانه های تحت امر آن، خشونت و بی رحمی لباس شخصی ها و بسیجیان حامی دولت را تحت الشعاع شعارهای تند معترضین قرار داد و همین بهانه ای دیگر بود برای تداوم خشونت علیه جنبش. همان جنبشی که زمانی به غیرخشونت آمیز بودن خود افتخار کرده و راهپیمائی های آرام ومسالمت آمیز برگزار می کرد، به نظر می رسید که اکنون در حال از دست رفتن است.
در همین راستا روزهای بعد از عاشورا مقامات و رسانه های حکومت، جنبش اعتراضی مردم را مورد اتهام و حمله قرار داده و آنها را “کافر” و “منکر همه مقدسات” خوانده و معتقد بودند که آنها به روز مقدس شیعیان بی حرمتی کرده اند. تلویزیون دولتی ایران نیز تکه فیلمی را که معترضان مقابل یک ساختمان در حال سوختن شادمانی می کردند، مرتبا نمایش می داد و آنها را هوادار و عضو مجاهدین خلق و یا طرفداران فرزند شاه سابق ایران معرفی می کرد. بلافاصله در ۳۰ دسامبر (نهم دی ماه)، تظاهراتی سازمان یافته و دولتی انجام شد که حامیان دولت خواستار اعدام میرحسین موسوی و طرفداران وی شدند.
برای مدتی به نظر می رسید نمی توان از دستگیری موسوی و کروبی اجتناب کرد و حتی برخی از اعضای مجلس و روحانیون تندرو و عناوین روزنامه های آنها، خواستار بازداشت و اعدام آنها باشند. تنها دلیل قانع کننده ای که خامنه ای را در دستگیری و مجازات آنها مردد کرد، البته “ترس وی از تبدیل شدن آنها به شهیدان جنبش بود.
در هفته اول ژانویه سال نو میلادی اطلاعیه ای منتشر شد، که عزت الله سحابی یکی از چهره های قدیمی اپوزیسیون داخل کشور، طی نامه ای سرگشاده خاطرنشان کرد که جنبش سبز به سمت رادیکالیسم و خشونت طلبی نباید کشیده شود. او ایرانیان خارج از کشور و تبعیدیان را نصیحت و خاطرنشان کرد که “مخالف آرمانهای دست نیافتنی و غیرواقعی است.” وی همچنین تاکید کرد که تحقق انقلاب در ایرانِ امروز نه ممکن است و نه مطلوب. سحابی پیش بینی کرد اگر روحانیون میانه رو و محافظه کار مجبور به انتخاب بین جنبش رادیکال و وضع موجود باشند، آنها ثبات را انتخاب می کنند.
البته اینکه نامه سحابی به چه میزان ممکن است جنبش سبز را هشیارتر کرده باشد، در ۲۲ بهمن مشخص خواهد شد. زمانیکه معترضان و مخالفان قصد دارند از فرصتی که برای جشن پیروزی انقلاب پیش خواهد آمد، استفاده نموده و دوباره به خیابان ها بیایند. موسوی با اینکه ظاهرا همچنان در غیر قانونی بودن دولت محمود احمدی نژاد پافشاری می کند، اما وی خاطرنشان کرده است که نمی خواهد تمام مطالبات مخالفان یکجا و فورا پاسخ داده شده و برآورده شود.
از منظر یکی از مخالفان، آقای خامنه ای بدلبل خیال پردازی و نفرتی که از خلاقیت هوادارانش دارد، نتوانسته است این خلاء پیش آمده را پر نماید و در عوض مخالفین توانسته اند آنرا جامه ی عمل بپوشانند. اینجا دیگر مخالفین تنها نمی گویند چه نمی خواهند، بلکه در مورد مطالبات خود نیز بحث دارند و اعلام کرده اند که چه می خواهند.
عبای قدرت در حال افتادن است
مردمی که رهبر [ایران] را می شناسند از سخت دلی او متعجب نیستند. او دورهٔ هشت سالهٔ ریاست جمهوری محمد خاتمی که تا به حال تنها رئیس جمهور اصلاح طلب ایران بوده است را، صرف جلوگیری از اصلاحاتی کرد که در مقایسه با آنچه اکنون مطالبه می شود بسیار بی ضرر بود. آنچه به نظر میرسد این است که به گمان آیتالله خامنه ای امتیاز دادن تحت فشار، بیش از این که نشان از خردمندی باشد نشان ضعف است. در نتیجه وی خود را به فراخوانیهای مبهم مردم به وحدت دلخوش کرده، در حالی که بسیج بر سر اعضای مخالفان [اپوزیسیون] ضربه وارد میکند و نگهبانان زندانهای کشور به عنوان شکنجه گر رسوا (بدنام) می شوند.
آقای خامنهای که به مدت دو دهه در رأس ساختار قدرت ایران باقی مانده است، در حال حاضر به شدت ناراحت به نظر میرسد. ایشان با عدم پشتیبانی از انتخابات مجدد پس از اعتراضات بعد از انتخابات خرداد ماه، مقدار زیادی از خشمی که متوجه احمدی نژاد شده بود را متوجه خود کرد.
تا چند ماه اخیر، اندک شهروند تهرانی به خود جرات می داد که “مرگ بر خامنهای” را پچ پچ کند. در حالیکه اکنون این شعار عادی شده است.
هیچ کدام از این چیزها به این معنا نیست که آیتالله خامنه ای در معرض سقوط قرار دارد. اعتصابهایی که منجر به سقوط رژیم شاه شدند تا به حال محدود به تحریم امتحانات توسط دانشجویان شده است. هیچکدام از اعضای اپوزیسین در انتظار نتایج سریع نیستند. در اعلامیه پنج نفره عبدالکریم سروش، محسن کدیور، عطالله مهاجرانی، اکبر گنجی و عبدالعلی بزرگان، اعتراض و مخالفت برای مدتی طولانی پیش بینی شده است. اما شاید بسیاری از ایرانیان کمتر به دموکراسی و بیشتر به وجود رهبری عادل، که قدرت خود را با وکالت بدست آورده است، معتقدند. طی تابستانی که گذشت، عبای [قدرت] شروع به افتادن از روی شانهٔ آقای خامنهای کرد و او برای جلوگیری از افتادنش، نیازمند به مهارتی جدی خواهد داشت.
*یکی از معروف ترین نامه های سرگشاده به محمدرضا شاه پهلوی، از سوی دکتر احمد صدر حاج سید جوادی ارسال شد که ایشان طی نامه ای پانزده صفحه ای، حقایقی را به وی گوشزد نموده بود. – مترجم
** شاید منظور نگارنده افرادی مانند علی مطهری، ناطق نوری و …است – مترجم
متن اصلی مقاله: اکونومیست
A supreme leader at bay
پیام برای این مطلب مسدود شده.