11.02.2010

آیت الله بساز بنداز: نظر رهبر انقلاب درباره نامه مهم پیش از انتخابات هاشمی

آینده: هر دو هفته یك بار با هم می‌نشینیم و درباره همه مسائل كشور بحث می‌كنیم. چون ضبط نمی‌شود، هیچ محدودیتی در بیان مسائل نداریم. شاید القاكنندگان اختلاف ادبیات غیرمتملّقانه مرا نمی‌پسندند…زمانی كه منبرم محدود شد، برای مبارزه پوششی لازم داشتم سراغ ساخت مسكن و فروش آن رفتم..نصف یك پاساژ هم ساختیم

پس از گذشت 8 ماه از انتشار نامه رییس مجلس خبرگان به رهبر انقلاب، كه بسیاری از افراطیون به خاطر آن آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را با بهانه‌های مختلف از جمله بهانه عجیب “بدون سلام بودن!” مورد حمله قرار دادند، هاشمی نظر رهبر انقلاب درباره نامه خود را اعلام كرد.

به گزارش خبرنگار “آینده”، رییس خبرگان اظهار داشت:درباره نامه‌ای كه در آستانه انتخابات خدمت ایشان فرستادم، خود آیت‌الله خامنه‌ای به من گفتند: درباره محتوای سراسر نامه ملاحظه‌ای ندارم و فقط زمان انتشار آن را اگر بعد از انتخابات بود مناسب می دانستم. ولی می‌بینید كه دوستان و دشمنان چه تحلیل هایی نوشته‌اند!

هاشمی در مصاحبه‌ای كه امروز در سایت خود وی منتشر شده، درباره عده‌ای كه سعی می‌كنند به هر طریقی اختلاف بین او و رهبری را در جامعه القا كنند، اظهار داشت:انتظار طبیعی این است كه این حرفها در محافل خارج از كشور مطرح شود و دوستان و دلسوزان در داخل كشور با ارائه ادلّه فراوان، در ردّ آن بكوشند، اما الان می‌بینیم برعكس شده است. عده‌ای در داخل به اختلافاتی كه هیچ وقت نبوده و نیست، دامن می‌زنند و خارجی‌ها هم كه دنبال خوراك تبلیغاتی می‌گردند، لقمه‌های چرب و نرمی پیدا می‌كنند.

وی افزود: هم من و هم شخص آیت‌الله خامنه‌ای در طول بیش از ۵۰ سال آشنایی و همكاری، مخصوصاً در طول ۳۰ سال پس از پیروزی و به ویژه طی یكی دو سال اخیر بارها و بارها از استحكام روابط خویش در جلسات خصوصی و حتی در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های عمومی سخن گفته‌ایم. هر دوی ما انقلاب اسلامی را بیشتر از جان خویش دوست می‌داریم و آن سفارش امام (ره) را در گوش جان خویش طنین‌انداز می‌بینیم.

وی ادامه داد: همین الان هر دو هفته یك بار با هم می‌نشینیم و درباره همه مسائل كشور بحث می‌كنیم. جلساتی است كه چون ضبط نمی‌شود، هیچ محدودیتی در بیان مسائل نداریم.
من فكر می‌كنم القاكنندگان اختلاف، اگر هم سوءنیتی نداشته باشند، دچار اشتباه شده‌اند، یا شاید ادبیات صریح و غیرمتملّقانه مرا نمی‌پسندند.

به هر حال ما به بی‌اثر بودن این تلاشها برای القای اختلاف هم ایمان داریم و هم عادت كرده‌ایم و امیدوارم دوستان هم از عادت بد خویش دست بردارند كه این كارها جز القای دودستگی، یأس مردم و امیدواری دشمنان هیچ ثمره‌ای برای ملّیت و اسلامیت ایران عزیز و جمهوری اسلامی ندارد.

وی می گوید:
قبل از شروع مبارزه به این فكر افتادیم كه چرا شخصیتهای پایین‌تر از امام(ره) رساله داده‌اند، ولی ایشان رساله نمی‌نویسند؟ من و آقای ‌ربانی‌املشی، آقای شیخ‌حسن صانعی و چند نفر دیگر خدمت ایشان رفتیم. امام خیلی بنا به ملاحظاتی در جمع حاضر نمی‌شدند و در اعیاد در خانه نمی‌نشستند، درحالی كه مراجع دیگر در خانه می‌ماندند تا مردم برای دیدارشان بروند. خیلی اصرار كردیم تا امام(ره) در خانه ماندند و مردم و طلبه‌ها برای دیدار با امام هجوم آوردند. خواهش كردیم كه ایشان هم رساله بنویسند. ایشان قبول نمی‌كردند. كم‌كم قانع شدند. با شروع مبارزه ارتباط ما به تدریج عملیاتی شد و جزو اولین‌ها بودیم كه خدمت امام رسیدیم.

وی با بیان خاطره ای می گوید:
بعد از سخنرانی امام در بهشت زهرا، خبر آوردند كه امام را با هلی‌كوپتر بردند و از ایشان خبری نیست. خیلی نگران شدیم. چون همه‌گونه احتمال وجود داشت. پس از پرس‌وجوهای فراوان معلوم شد كه در منزل یكی از بستگان خویش در «دروس» هستند و همان شب به مدرسه رفاه در خیابان ایران رفتند.آقای ناطق نوری كه در هلی‌كوپتر همراه ایشان بودند بعد ماجرا را تعریف كردند. در مدرسه رفاه خدمت ایشان رفتم و با دیدن من با لحنی كه آمیخته به گلایه و محبت بود، فرمودند: «معلوم است، كجایی؟ گفتم: «مشغول كارها بودم و انشاءالله در فرصت‌های بعدی خدمت می‌رسم». فكر می‌كنم همان روز یا فردای آن روز بود كه وقتی خدمت ایشان بودیم، ظاهراً از اخبار و موسیقی‌ها و سرودهایی كه از رادیو و تلویزیون پخش می‌شد، ابراز ناراحتی كردند و به من و شهید مطهری گفتند: به آنجا بروید و سروسامان بدهید.

هاشمی درباره منبع پشتیبانی مالی زندانیان سیاسی در زمان شاه می گوید:
● چند منبع داشتیم. یك مقدارش از اموال خودم بود. زیرا زمانی كه منبر من محدود شد، برای مبارزه پوششی لازم داشتم كه به همین خاطر به سراغ ساخت مسكن و فروش آن رفتم كه آن زمان شغل پرسودی بود. با توجه به اینكه خواهرزاده من بنا بود (هنوز هم هست) برای من كار آسانی بود. زمینه مساعدی درست می‌كردیم، زمینی می‌گرفتیم و چند خانه می‌ساختیم و می‌فروختیم. نصف یك پاساژ هم ساختیم. در سالهای آخر شركت وسیعی به نام البرز در قم ایجاد كردیم كه كارهای وسیعی می‌كردیم و درآمد خوبی داشتیم. البته احتیاج زیادی به این درآمدها نداشتیم و معمولاً صرف همین كارها می‌كردیم. به همین خاطر كسانی هم كه می‌خواستند كمك كنند، به من مراجعه می‌كردند. ما هم به جاهایی كه لازم بود، كمك می‌كردیم.
افراد زیادی از طلبه‌ها در همان زمان ممنوع‌المنبر می‌شدند. منبعی هم غیر از منبر نداشتند. باید اینها را اداره می‌كردیم.
چند موضوع تحقیقی مطرح كردیم. یك موضوع راجع به زندگی ائمه، یك موضوع راجع به قرآن و یك موضوع راجع به نهج‌البلاغه بود و هر كدام از این آقایان روزی پنج الی شش ساعت برای ما كار می‌كردند و ساعتی ۵ تومان به آنها می‌دادیم كه زندگی آنها كاملاً اداره می‌شد.
نهج‌البلاغه‌ای كه آقای معادیخواه منتشر كرد، نتیجه همین حركت بود. كارهای مربوط به تحقیق راجع به قرآن را خودم انجام دادم و زندگی ائمه را هم به دفتر تبلیغات دادیم كه متأسفانه هنوز كامل نگردیده، ولی رویش كار می‌كنند و فكر كنم نتیجه آن، مجموعه باارزشی شود.
از طرفی اجازه سهم امام را هم داشتیم كه در صورت لزوم از آن هم استفاده می‌كردیم. گاهی هم وجوهی به دستمان می‌رسید. سالهای آخر وضع بهتری ایجاد شده‌ بود. در آن زمان آقای تولیت، طرفدار مبارزه شده بود، ایشان فرزندی نداشت و اموال زیادی هم داشت. به فكر افتاد كه اموالش را صرف حكومت اسلامی كند با اینكه آن موقع نمی‌دانستیم كی به پیروزی می‌رسیم.
من با آقای فلسفی خیلی رفیق بودم. زمانی كه ایشان به قم می‌آمدند در منزل تولیت بودند، من هم می‌رفتم و در آنجا با ایشان آشنا شده بودم. بعد از آن در قضیه كاپیتولاسیون زمانی كه امام مرا برای جمع‌آوری مدرك به تهران فرستادند، آقای تولیت به ما كمك كردند و اسنادی به من دادند. بعد كه دیدیم ماجرا لو نرفت، به ایشان اطمینان پیدا كردیم. از طرف دیگر برادر من در قم برای آقای تولیت پسته كاری می‌كرد.
تولیت با من مشورت كرد كه من می‌خواهم اموالم را وقف كنم، ولی نه به صورت وقفهای معمولی. می‌خواست مقداری را برای همسرش بگذارد. مقداری هم تا هست زندگی كنند و بقیه را در راه مبارزه برای حكومت اسلامی صرف كند. هیئت مدیره‌ای با حضور شهید باهنر، مهندس بازرگان، من و دكتر سحابی و آقاسید جوادی تشكیل داد. تولیت زمینهایی در خارج از شهر داشت كه بایر و دورافتاده بودند. رفقایی كه كار ساخت و ساز می‌كردند، آمدند و بخشی از اینها را خریدند و اموال تولیت ارزش پیدا كرد. ایشان هم مرتب اموال و مستغلاتش را می‌فروخت و پولش را در حسابی در لندن به دور از دسترس شاه قرار می‌داد. با توجه به اینكه ما هیئت مدیره ایشان بودیم، می‌توانستیم برای مبارزه به خارج و داخل ایران خیلی كمك كنیم.
وقتی امام در پاریس بودند، آقای تولیت با وجود اینكه هیئت مدیره داشت، بازهم خدمت امام رفته، ماجرا را گفته‌ و اختیار را به امام داده‌ بود. ایشان هم به آقای منتظری، مهدی عراقی و من واگذار كرده ‌بودند. یعنی از طرف امام هم به همین مسئولیت رسیدیم.
بعد از اینكه ایشان فوت كرد، ‌وارث دست چندمش فردی به نام موسی‌خان كه اهل ساوه و قاضی دیوان عالی كشور بود، ادعای ارث كرد. با توجه به چیزهایی كه آقای تولیت بخشیده ‌بودند، دیگر ارثی باقی نمی‌ماند، اما او شكایت كرد و بانك لندن پرداخت پول را به ارائه تسویه ‌حساب و انحصار وراثت موكول كرد.
سرانجام امام تصمیم‌گیری در مورد اموال تولیت را به آقای منتظری سپردند. ایشان هم خمس پول را گرفتند و بقیه را به دانشگاه امام صادق(ع) سپردند و پولها هم در بانك ماند تا چند سال قبل كه خوشبختانه یكی از بازاریهای قدیمی وكالت گرفت و آقای موسی‌خان را راضی كرد كه ۱۵ درصد را بگیرد و رضایت بدهد. در زمانی كه دلار در ایران خیلی كم بود، این پولها به دانشگاه امام صادق(ع) آمد ودانشگاه ثروت زیادی پیدا كرد.

وی درباره تاریخچه‌ آشنایی خود با رهبر انقلاب می‌گوید:
● اولین بار آیت‌الله خامنه‌ای را در درس خارج مرحوم محقق داماد دیدم. آقای محقق، داماد مرحوم آیت‌الله حائری بودند و محور بحث در حوزه همیشه با آقای حائری بود. من در آن جمع از همه جوانتر بودم. یك دفعه دیدم كه آقای خامنه‌ای به جلسه درس آمد. البته ایشان از مشهد آمده ‌بود و می‌خواست درس آقایان را هم ببیند. خیلی نوجوان به نظر می‌رسیدند. بعد از درس قدری با هم صحبت كردیم و دیدیم افق دید ما در مباحث به هم نزدیك است.
بعدها با هم سفری به كربلا رفتیم. ایشان با برادرها و مادرشان و من با رفقا رفته بودیم.آنجا در كلاس درسها حاضر می‌شدیم تا تفاوتشان را با قم ببینیم.
ما در حجره‌ای در مدرسه آقای بروجردی بودیم و ایشان در منزل خویشانشان بودند. علما، فضلا و ایرانیان به دیدن ما می‌آمدند. محفل خوبی بود. در آن سفر به هم نزدیك شدیم. با شروع مبارزه هر دوی ما از سابقون در مبارزه بودیم. ایشان در مشهد بودند و من در قم بودم و بعدها ایشان هم به قم آمدند.
معمولاً نیروها در مبارزه خیلی صمیمی می‌شوند. از آن سال تقریباً در تمام مسائل مشترك بودیم. در مشورتها خیلی به اشتراك نظر می‌رسیدیم و در بعضی مواضع اختلاف كمی داشتیم.
من ۵ سال از آقای خامنه‌ای بزرگترم. ایشان از همان جوانی در خط مستقیمی حركت كرده بودند. در هر دوره‌ای ایشان یكی از برجسته‌های اهل قلم بودند و همه به خوبی ایشان اعتراف داشتند.

متن كامل را اینجا بخوانید.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates