25.02.2010

ابوالحسن بنی‌صدر: رهبری در تنگنا است

رادیوزمانه: گفت‌وگو با ابوالحسن بنی‌صدر، درباره‌ی هفتمین نشست دوره‌ی چهارم مجلس خبرگان

هفتمین نشست دوره‏ی چهارم مجلس خبرگان، چهارم و پنجم اسفند ماه، پشت درهای بسته و بدون حضور خبرنگاران که فقط در مراسم گشایش مجلس حاضر بودند، برگزار شد. آقای هاشمی رفسنجانی، رییس این مجلس در گشایش این نشست به دفاع از آیت‏الله خامنه‏ای، رهبر جمهوری اسلامی پرداخت و گفت: «نگذاریم تیرها به سمت رهبر نشانه رود».

از آقای ابوالحسن بنی‏صدر، نخستین رییس جمهوری اسلامی ایران، درباره‏ی موقعیت کنونی آیت‏الله خامنه‏ای و هم‏چنین هدف‏های نشست کنونی مجلس خبرگان ایران، مجلسی که وظیفه‏اش انتخاب رهبر در صورت فوت و یا ازکار افتادگی رهبر جمهوری اسلامی است می‏پرسم:

وظیفه‏ی مجلس خبرگان، عزل رهبر وقتی که او صفات مندرج در قانون اساسی را از دست می‏دهد نیز هست. مجلس خبرگان پیش از هرچیز باید استقلال داشته باشد که ندارد؛ اعضای آن نیز منتخب واقعی مردم باشند؛ که نیستند. اما در داخل و خارج از کشور، عده‏ای راه افتاده‏اند که آقای رهبر را از تنگنا رها کنند.

آقای هاشمی رفسنجانی می‏گوید که نگذاریم تیرها به سمت رهبر نشانه برود، خانم کلینتون هشدار می‏دهد که ایران به طرف حکومت نظامی می‏رود و با وضع مجازات‏های سخت، می‏خواهد آقای رهبر و آقای رییس جمهور را از دست سپاه آزاد کند.

در خود کشور هم به جز آقای رفسنجانی، آقای کروبی صحبت از رفراندوم می‏کند و شورای تشخیص مصلحت طرحی برای انتخابات تهیه می‏کند. آقای حمید روحانی هم به‏یادش آمده که بهترین روش برای خارج کردن رهبر از تنگنا، تکرار جنایات سال ۶۷ یعنی کشتار زندانیان است.

به این ترتیب، مجموعه‏ای در داخل و خارج، هر یک به ترتیبی، می‏خواهند آقای رهبر در بن‏بست را به شیوه‏ی خود از تنگنا خارج کنند. معنای چنین شرایطی این است که آقای خامنه‏ای در بن‏بستی است که خود به دست خویش ایجاد کرده و نمی‏تواند از آن بیرون بیاید.

آقای بنی‏صدر، شما از در تنگنا قرار گرفتن رهبر جمهوری اسلامی گفتید؛ اما خود آقای هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس خبرگان و رییس تشخیص مصلحت نظام که زمانی از او به عنوان مرد شماره‏ی دو حکومت نام برده می‏شد هم موقعیت ویژه‏ای دارد.

روزنامه‏ی «وطن امروز» از روزنامه‏های نزدیک به محمود احمدی‏نژاد و برخی دیگر از روزنامه‏های نزدیک به دولت، پیش‏بینی کرده‏اند که آقای رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان برکنار خواهد شد. برخی سایت‏ها هم نوشته‏اند که این آخرین فرصت برای رفسنجانی است. نظر شما چیست؟

سؤال این‏جاست که اصلا چرا شرایطی پیش آمده که آقای رهبر و شخص دوم نظام، در وضعیتی قرار گرفته‏اند که موضوع پیشنهادها و تهدیدها شده‏اند؟

به نظر من، علت آن به ملتی برمی‏گردد که وارد مرحله‏ی جدیدی از حیات ملی خویش شده است که از پیش از انتخابات ریاست جمهوری بدین سو، این مردم در جنبش شده‏اند برای این که حقوقی را که از آن‏ها دزدیده شده است، بازبیابند.

اگر فرضاً ۲۲ خردادی واقعاً آن‏طور رخ داده بود که دستگاه تبلیغاتی آقای خامنه‏ای تبلیغ می‏کند، محلی برای هیچ‏کدام از این اظهارنظرها دیگر به‏وجود نمی‏‏آمد. اما چون در آن روز تهران اشغال نظامی شد و ۸۰ تا ۱۰۰هزار نیروی نظامی شهر را اشغال کرد، چون در آن روز میدان آزادی هنگام سخنرانی آقای احمدی‏نژاد خالی بود و ۵۰هزار نفری که به آن میدان برده بودند، به حرف‏های این آقا گوش نمی‏دادند، چون در شهرهای بزرگ ایران مردم بیرون آمده بودند و اعتراض خود را به رژیم تکرار کردند و چون سرکوب‏ها نتیجه نداد، این پیشنهادها و تهدیدها علت وجودی پیدا کرد.

در نتیجه‏، عده‏ای که این طرف قضیه هستند، به آقای رفسنجانی می‏گویند: این آخرین فرصت است، دیگر نمی‏شود وسط بازی کنی و دیگرانی که در آن تقلب بزرگ و سرکوب‏های بعدی نقش داشتند، می‏گویند: باید غزل خداحافظی را بخوانی!

موقعیتی که خانواده‏ی آقای رفسنجانی پیدا کرده، حمله‏ی سختی که آقای اژه‏ای به ایشان کرد و می‏گوید که فرزندان آقای رفسنجانی نابکار هستند، این‏ها به این خاطر است که رژیم بعد از کودتای خرداد ۶۰ برای نخستین بار در وضعیتی قرار گرفته است که عریان در برابر این ملت ایستاده است.

دیگر مساله‏ی دین و روحانیت و… در میان نیست. در ۲۲ بهمن، دیگر روحانی در برابر مردم قرار نگرفته بود، بلکه اسلحه به‏دست، مانند یک نیروی اشغال‏گر در مقابل مردم ایستاده بود. روشن است که سرانجام چنین رژیمی چه خواهد بود و دیگر رژیمی نیست که بتواند ادامه‏ی حیات بدهد.

بنابراین دسته‏ای در پی‏ راه حلی هستند که ادامه‏ حیاتی برای رژیم جست‏وجو کنند و دسته‏ی دیگری که موقعیت خود را از دست می‏دهند، سرکوب را تنها روش می‏دانند. به هرحال، به همت جنبش مردم است که این وضعیت به وجود آمده است.

در این میان، روزنامه‏ی کیهان آقای رفسنجانی را متهم کرده که با همکاری حسن روحانی و محسن رضایی، در حال رسیدگی به طرح نظام انتخاباتی هستند تا شورای نگهبان را از گردونه‏ی تایید صلاحیت نامزدهای انتخابات حذف کنند. آقای کروبی هم در طرح رفراندوم خود، حذف نظارت استصوابی را هدف قرار داده است. فکر می‏کنید با این‏گونه طرح‏ها و حذف نظارت استصوابی، مشکلات حل شود؟

البته که نه؛ جامعه از این مراحل عبور کرده است. اما وقتی آقای کروبی می‏گوید که تکلیف شورای نگهبان در رفراندوم معلوم شود، بر این اساس است که او بعد از ماجرای ۲۲ بهمن کاملا مطمئن است که اگر آزادی اجتماع بدهند، مردم در اجتماعات مخالف رژیم شرکت خواهند کرد و اگر رفراندومی برگزار شود، مردم به ضد این رژیم رأی خواهند داد.

بنی‏صدر می‌گوید آقای خامنه‏ای در بن‏بستی است که خود به دست خویش ایجاد کرده و نمی‏تواند از آن بیرون بیاید

در ارتباط با طرح مجمع تشخیص مصلحت هم آقای رضایی به کیهان پاسخ داده و گفته است که آن‏ها با اجازه و حتی با دستور رهبر، مشغول بررسی این طرح هستند. اما سؤال این‏جا است که چرا طرحی که پیش از انتخابات هم روی آن بحث بود، امروز پیش کشیده شده و مجمع تشخیص مصلحت به آن می‏پردازد؟

مساله بر سر رابطه‏ای است که امروز دولت و ملت با هم دارند؛ کسانی که در مجمع تشخیص مصلحت به این طرح مشغولند، تشخیص داده‏اند این که دولت با ملت دائم در حالت جنگ به سر ببرد، نمی‏تواند تداوم داشته باشد.

الان دولت با ملت در حالت جنگی قرار دارد و کم‏ترین تردیدی در این قضیه نیست. این رژیم از مردم می‏ترسد و قوای مسلح خود را در حالت آماده‏باش نگاه داشته است. مردم هم در کمین‏اند که فرصتی پیدا کنند، بیایند بیرون و به دولت بگویند که او را نمی‏خواهند. چنین حالتی را که نمی‏توان تا قیامت ادامه داد. باید به شکلی از این وضعیت بیرون آمد. این که می‏گویم آقای رهبر در تنگنا است، یعنی چنین شرایطی.

یک راه بیرون آمدن از این وضعیت، برگزاری یک رفراندوم تحت نظارت و با اطمینان کامل از این که در آن تقلبی صورت نگیرد، است که مردم بگویند آیا این رژیم را می‏خواهند یا خیر. آقای کروبی تخفیف داده است. اما هر کسی می‏‏داند که حتی اگر آن‏چه آقای کروبی می‏گوید، پذیرفته شود، دنباله‏اش به کجا می‏انجامد.

اما طرح مجمع تشخیص مصلحت از پیشنهاد آقای کروبی کم‏تر است. چون مشخص است که شورای نگهبان در خط رهبر است، این طرح می‏خواهد حداقل اطمینانی به جامعه بدهد که رأ‏ی‏هایش یک مقدار به حساب خواهد آمد. در این طرح نظارت استصوابی از بین نمی‏رود، بلکه به کمیسیون دیگری سپرده می‏شود.

بنابران مردم هم‏چنان از حق حاکمیت‏شان محروم می‏مانند. اما در خود رژیم یک‏سویه‏گری جای خود را به دوسویه‏گری می‏دهد. یعنی طرف مقابل هم به حساب می‏آید. از نظر حامیان این طرح، اگر طرف مقابل به حساب بیاید، برای این که مردم آرام بگیرند، کافی است.

اما در شرایطی که بر مبنای گزارش صندوق‏ بین‏المللی پول، ایران در فرار مغزها مقام اول را پیدا کرده و سالانه ۸۰هزار مغز از ایران بیرون می‏رود (که طبق همین گزارش معادل ۵۰میلیارد دلار در سال است)، دولتی که کار اصلی‏اش در حال حاضر گرفتن و بستن دانشجویان، معلمان، استادان، زنان کارگران، گاهی هم بازاریان خرده پا است، چگونه می‏تواند ادامه‏ی حیات بدهد؟

پس باید راه حلی برای آن پیدا کرد که اگر بخواهم خلاصه کنم، به سه راه حل ختم می‏شود؛ یک راه‏حل، راه‏حلی است که آقای هاشمی رفسنجانی به دنبال آن است؛ راه حل دوم، راهی است که آقایان موسوی و کروبی در محدوده‏ی این رژیم می‏خواهند پیش ببرند. یک راه حل واقعی‏ای هم هست که آن بازگشت حاکمیت به مردم ایران است.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates