حمایت از روزنامهنگاران
خودنویس: تعدادی از کسانی که در خودنویس مینویسند، روزنامهنگارانی هستند که روزنامهای ندارند. به عبارتی، متاعی نیست که فروخته شود و از قبل آن، هزینه زندگی نویسنده تامین شود. این اتفاق بدی است.اما بدتر، بیتوجهی بسیاری از ما به این مقوله که میتوان با همین امکانات محدود، به کمک همکارانی رفت که الان سقفی بالای سرشان نیست. حتما نمیدانید که تعدادی از روزنامهنگاران پناهنده که بعد از انتخابات ترجیح دادند روحشان و جسمشان را در اختیار نیروهای امنیتی قرار ندهند، اینک در نقاط مختلف پناه گرفتهاند تا بلکه روزی روزگاری کاری برایشان پیدا شود و بی منت به کار حرفهای خویش بپردازند. احتمالا میدانید که بیش از ۳۰۰ نفر روزنامهنگار ایرانی در خارج از کشور، حقوق بگیر رسانههایی همچون بیبیسی، رادیو فردا، دویچه وله، رادیو زمانه، صدای آمریکا و…هستند. و احتمالا نمیدانید که میزان مالیاتی که هر ساله این خبرنگاران میپردازند چقدر است و با بخشیدن قسمتی از درآمد خویش میتوانند هم از میزان مالیاتشان بکاهند، هم همکارانشان را از موقعیت سختی که میگذرانند نجات دهند.
فرض کنید آقای “ایکس”، ماهانه ۶ هزار دلار در آمد دارد. مالیات و بیمهای که به طور اتوماتیک از حقوقش برداشته میشود، مثلا ۱۵۰۰ دلار در ماه است. قسط خانه و بانک و هزار و یک خرج دیگر هم دارد، اما اگر بتواند ماهی ۱۰۰ دلار کنار بگذارد و به یک ‘چریتی’ کمک کند، میشود سالی ۱۲۰۰ دلار که میتواند به اداره مالیات هم این میزان را اعلام نماید. فرض کنید حداقل این ۳۰۰ نفر حقوقبگیر رسانهای، سالی ۵۰۰ دلار کمک کنند. میشود سالی ۱۵۰،۰۰۰ دلار. آیا نمیتوان صندوقی برای روزنامهنگاران نیازمند ایجاد کرد؟
فرض کنید که همه مشکلات هم حل شد، اما آیا نباید این امکان را فراهم کرد که روزنامهنگاران ایرانی خارج از کشور اتحادیهای داشته باشند؟ آیا نباید هر ساله بتوانند دور هم جمع شوند و در باره کارهایشان بحث کنند؟ کارگاه آموزشی بگذارند؟
اینهایی که نوشتم، بر پایه فکر خامی است که میخواهم پخته شود، و حتما همفکری روزنامهنگاران و کسانی که دستی در امور مالی و مالیاتی دارند میتواند نتیجه کار و بحث را بهتر کند.
—–
در طول چند هفته اخیر، تعدادی از همکارانم باز به زندان افتادهاند. ناراحتی اینجاست که برخی از این دوستان، نان بیار خانه بودهاند. چه باید کرد؟ چه میتوان کرد؟
هر وقت میخوانم کسی از دستگیری روزنامهنگاری شادمانی کرده، آنهم در رسانهای، سخت دلم میگیرد. نادانی تا به کجا؟
پیام برای این مطلب مسدود شده.