23.03.2010

سیاست ایرانی در سال 88: بازنده بزرگ سال 88

مردمک: مهدی جامی، روزنامه‌‌نگار و صاحب وبلاگ سیبستان، در یادداشتی که برای مردمک نوشته، سال هشتاد و هشت را سال شکست و شکسته شدن آقای خامنه‌ای می‌داند. به عقیده وی در بازی سیاست سال ۸۸ آقای خامنه‌ای هر طور که بازی می‌کرد باخته بود.

از این پس بازی فقط به صورت برنده بازنده پیش خواهد رفت. بازنده بزرگ آقای خامنه ای است. او تنها به قدرت نفت و سپاه و صدا-سیما پایان بازی را به عقب می اندازد
مهدی جامی

سال 88 سال عریانی بود. وقتی به 12 سال پیش از آن و پیشتر برگردیم می بینیم که فضای سیاسی تا چه حد رازآمیز و پوشیده و غیرشفاف بوده است. دوره خاتمی یک مزیت بزرگش شفاف سازی در حوزه سیاسی بود. پیش از آن فقط در دوره کرباسچی تا حدودی اوضاع روشنی گرفته بود و خط ها متمایز شده بود. پس از آن دو دوره، به سال عریانی رسیدیم.

در سال 88 بالاخره آقای رهبر از پشت پرده به جلوی پرده کشیده شد. او در سال‌های نخست رهبری اش همیشه هر نوع اختلافی را نفی و انکار می‌کرد ولی تار و مار چپ‌ها را بی سر و صدا از مجلس چهارم شروع کرد. بعد در دوره خاتمی ناچار شد نوعی اختلاف زیرجلی را به صورت دوفاکتو (و بدون پذیرش مسئولیت آن) میدان بدهد تا رقبای قدیم قدرت نگیرند و سر روشنفکران را هم زیر آب کند. ولی اوضاع طوری مدیریت می شد که حتی قتلهای روشنفکران هم رهبر را از پشت پرده بیرون نیاورد. در سال 88 اما او عملا و رسما و پس از 20 سال رهبری به شکاف مواضع خود و نخبگان صدر انقلاب و ایده های آزادیخواهانه «شهروند شدگان» مهر تایید نهاد. کنار احمدی نژاد ایستاد و از دیگران تبری جست و زیر میز بازی برنده اصلاحگران زد. رهبر رسما رهبر مخالفان اصلاحات و رئیس سرکوبگران شد.

بازنده بزرگ

سال 88 سال پایان آقای خامنه‌ای بود. اما این به بازی‌های او پایان نداد. آقای خامنه‌ای از چند ماه قبل و تا 9 ماه بعد از انتخابات جنگ نرم و سخت بزرگی را در همه جبهه ها با رهبران با سابقه انقلاب و روزنامه نگاران گرد ایشان آغاز کرد. از این پس بازی فقط به صورت برنده بازنده پیش خواهد رفت. بازنده بزرگ آقای خامنه ای است. او تنها به قدرت نفت و سپاه و صدا-سیما پایان بازی را به عقب می‌اندازد.

آقای خامنه‌ای معلوم بود که کنار احمدی نژاد می‌ایستد چون کنار دیگری نداشت و نمانده بود. احمدی نژاد هم معلوم بود که به چهار سال دوم ریاست جمهوری امید بسته است. برای اهداف آقای خامنه‌ای و احمدی نژاد بازگشت موسوی و تیم رهبران و نخبگان صدر انقلاب و ایده های شهروندمدار آنها به معنای از دست رفتن همه تلاش‌ها و دستاوردهای سیاسی رعیت پروران بود. خاتمی 8 سال برنامه‌های آقا را به عقب انداخته بود. آقا قصد میدان دادن به خاتمی‌ها را نداشت. موسوی محکوم به کنار زده شدن بود از همان نخست. اما چپ‌ها این سیاستمدار قدر را وارد بازی کردند و بازی را طوری هدایت کردند که همه چیز بر سر خامنه‌ای خراب شد.

88 به زبان ساده

سال 88 را که ساده کنیم سال شکست و شکسته شدن آقای خامنه‌ای بود. اگر موسوی به هر تقدیر به ریاست جمهوری می‌رسید خامنه‌ای تمام بود. خامنه‌ای می‌دانست و جلو آن ایستاد. اما حالا هم که موسوی به کرسی ریاست جمهوری نرسیده باز هم خامنه‌ای تمام شده است. خامنه‌ای برگ رقبایی را خورد که به اندازه سی سال او را از درون می‌شناسند. او هر طور بازی می‌کرد باخته بود.

استراتژی کلان چپ‌های کهنه کار در سال 88 این بود. و البته برای آن تاوان هم دادند و همگی از یک کنار، طعم انتقام اقای خامنه ای را چشیدند. از بهزاد نبوی تا تاج زاده. از احمد قابل تا احمد زیدآبادی. از سعید حجاریان تا سعید لیلاز.

خامنه‌ای همان شریعتمداری است

آقای خامنه‌ای در گوشه‌ای گرفتار شد که راهی جز پناه بردن همه جانبه به شایعه سازی و جنگ روانی و دروغ پراکنی نداشت. آقای خامنه ای همان حسین شریعتمداری است. خبرگزاری فارس خبرگزاری بیت رهبری است. جبهه آقا در وضع آچمزی که گرفتار شده بود خطاهای متعدد کرد از کشتن ندا آقاسلطان تا حمله به کوی دانشگاه، از تجاوز در کهریزک تا به صف نشاندن بزرگان انقلاب در دادگاههای نمایشی. استراتژی ضداصلاحاتی آنها رفع و رجوع و وارونه سازی وقایع و تاخیر در رسیدگی بود. ندا کشته نشده بود و آخر سال موسوی و خاتمی هم فراماسون از آب در آمدند و کروبی عامل موساد شد. فارس و شریعتمداری هم جایزه شان را گرفتند.

سال نمایش و شورش

سال 88 سال نمایش های بزرگ دولتی بود و سال استراتژی خیابان برای جنبش سبز. سال رونق یافتن سکه سپاه بود. سالی بود که انتخابات اش یک سال طول کشید. سال شورش بر فتوا بود. چارشنبه سوری شکسته شدن اتوریته اسمی رهبر را هم به روشنی جار زد.

سال 88 سال بلند شدن صدای اکثریت مردم بود و سالی که رهبر-سلطان تصمیم گرفت صدای مردم را نشنود هر قدر بلند باشد. 1388 سال قطبی شدن جامعه ایران بود در دو سوی شهروند مداران و رعیت پروران.

سال 89 چگونه خواهد بود؟

خامنه ای تصمیم بزرگ خود را گرفته است و همان راه را ادامه می دهد. او اینهمه دردسر را برای هیچ و پوچ به جان نخریده است. تصمیم او حذف نخبگانی است که خود را صاحب حق آب و گل می دانند و تکیه بر مدیرانی که آب و گل شان از رهبر ناشی شده باشد. همه نخبگان شهروندمدار باید خانه نشین شوند یا خاکستر نشین. نخبه‌های تازه به دوران رسیده و فرصت طلب همه کرسی‌ها را را پر می‌کنند از صنعت تا دانشگاه. از مدیریت سیاسی تا رسانه ای.
جنبش سبز چه می کند؟ سبزها پیوندهای خود را با نخبگان مطرود محکم می کنند تا چرخه حذف کامل نشود و از نفس بیفتد. سبزها تا اینجا بهترین همبستگی را با زندانیان نشان داده اند. در ماه‌های آینده این همبستگی گسترش می باید و آثار تازه‌ای از آن نمایان می‌شود. خامنه‌ای با زندان کردن نخبگان هدف خود را عریان کرده و با انگشت نشان داده است.

سال اتاق‌های فکر رسانه‌ای

رسانه‌های حکومت دروغ با ترفندهای تازه‌ای راه یکساله قبلی را ادامه می‌دهند. هدف آنها تثبیت اقلیت به عنوان اکثریت است. سبزها باید دست به اوراق سازی دروغها بزنند. موسوی در آخرین صحبت های خود در سال 88 از باطل کردن افسانه‌های تردیدافکن سخن گفته است. مردم به دروغ حساس‌تر می‌شوند. رسانه ها خواهند کوشید دروغ را به شیوه‌های منظم و فکرشده رسوا کنند. این همزمان هوشیاری فوق العاده‌ای را به همراه می‌آورد و قدرت نقد را عمق می بخشد و سواد رسانه ای را بالا می‌برد. از سوی دیگر، حکومت را غرق در خود-ویرانگری می کند. دروغ باعث شده است که دیگر کسی دستاوردهای ادعایی نظام ولایی را حتی اگر واقعی باشد باور نکند. در ماجرای ریگی عبرت ها ست.
رسانه های مردمی سبز در سال 88 غوغا کردند. گاهی یک وبلاگ کل نظام تبلیغاتی رعیت پرور را زمین گیر کرده است. گاه نیز یک فیلم هر چه رشته اند را پنبه کرده است. سال 88 سال رسانه های مردمی و خودمانی بود. سال 89 به سمت رسانه های فراگیر می رود. و به سوی اتاقهای فکر و تحلیل. خبر مهم است اما کافی نیست. بدون تحلیل در موج خبر و انبوه ضدخبر گم می شویم. نسل تازه ای از رسانه ها میداندار می شوند.

تجمع بدون آقا-بالاسر

نظام ولایی در طول سال‌های دهه گذشته به طور مرتب با هر نوع گروه و تشکل و تجمع و پاتوق جنگیده است. پاشنه آشیل این نظام تک-محور متشکل شدن است. هر نوع گروه حقیقی و مجازی و آن-لاین و آن-لوکیشن مهم است. به قول موسوی باید از اتهام ها نهراسید و عقب ننشست. نظام هنوز می خواهد هر نوع فعالیت گروهی را به مجاهدین و هواداران سلطنت نسبت دهد یا به گروههای مشکوک خودساخته. سبزها شفاف و روشن اند و گروههای معین و مشخص خود را دارند و باید آن را بگسترانند. گروههای جدید محلی تر و محله ای تر و دوستانه تر خواهند بود و نشاط گروه را از سرزندگی مجدد ایرانی می گیرند که بسادگی می خواهد زندگی کند بدون آقا-بالاسر.

اصل 4

نظام ولایی قانون اساسی را تعطیل کرده است و همه چیز را به اصل 4 فروکاسته و مملکت را به شورای نگهبان تحویل و تقلیل داده است. سبزها باید همه قانون اساسی را طلب کنند. «این میثاق ملی مجموعه و منظومه‌ای بهم پیوسته از اصول است که با هم معنا دارد و مردم به این مجموعه رای داده‌اند و همه آن‌ها باید با هم اجرا شود نه این‌که بخشی از آن را برداریم و سوءاستفاده کنیم و به بخش‌های دیگر هیچ توجهی نکنیم.» رسانه ها و تشکل ها به عنوان پایگاه‌های آموزش مردمی باید سواد حقوق اساسی را گسترش دهند. تحلیل‌ها باید مستند به حقوق اساسی باشد. آنها دروغ خود را تکرار و تکرار و تکرار می کنند. سبزها نباید از تکرار و بازتکرار تکیه خود به قانون و حقوق ملت دست بردارند.

مذهب علیه مذهب

نظام ولایی متکی بر انحصارات است. انحصار مذهب و تدین را هم از خود می داند. گویی هر که با آنها ست مذهبی ست و هر که نیست نیست. سال 89 سال شکستن این انحصار است. باید نشان داده شود که آنچه در ایران می‌گذرد مبارزه مذهب علیه لامذهبی نیست بلکه دعوای مذهب علیه مذهب است. مذهب توپچی ها و مذهب مشروطه چی‌ها.

دولت سبز

بخش بزرگی از ملت ایران در سال 88 بی دولت شد. دولت آشکارا از رسیدگی به حال و روز و درخواست این ملت شانه خالی کرد. فرزندانش و نخبگانش را یا به زندان نشاند یا از هر جا توانست راند. آنها که ماندند یا نتوانست دست شان بزند را تهدید کرد که یا با مایید یا تشریف تان را ببرید. سال 89 باید به فکر دولتی برای این ملت بی دولت بود. دولت سبز.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates