تفسير متفاوت روزنامه و خبرگزاری انتخاب امريکا می آيد: با موج ترورهای داخلی و جنگ شيعه و سنی
پیک نت:
سيمور هرش سياست های کاخ سفيد را “دريائی از تغييرات” می خواند. مقابله با ايران از طريق سامان دادن سازمان های تروريستی سنی (عمدتا سلفی) از جمله طرح های امريکا، بمنظور تضعيف ايران است، کشوری که شيعيان در آن جمعيت غالب اند. کابينه بوش مصمم گرديده که يک بازنگری در اولويت های خود در منطقه بعمل آورد… محصول اين فعاليت های جديد حمايت از گروههای سنی افراطی است که برداشتهای سراسر نظامی (جهادی) از اسلام داشته و از سمپات های القاعده و حتی دشمن آمريکا بشمار می روند.
ايران با خروج نيروهای آمريکائی از عراق پا به گردابی خواهد گذاشت که هم پول و هزينه هنگفتی را می بلعد و هم نيروی انسانی و وقت و مايکرومديريت پيچيده ای را اسير خود خواهد کرد. جنگ شيعه و سنی به يک جنگ تمام عيار عرب و عجم نيز تبديل خواهد شد. رسانه های پرقدرت که در اختيار مخالفان ايران قرار دارند، از الجزيره و العربيه گرفته تا راديو تلويزيون های محلی هيستری ضد ايرانی را دامن خواهند زد. وقوع صحنه های تروريستی در ايران اصلا دور از ذهن نيست. آنچه که آمريکا را امروز از دامن زدن به عمليات تروريستی و گسترش آنها در داخل ايران بر حذر می دارد شکنندگی اين کشور با توجه به حضور نيروهايش در عراق است. حضور سنگين نيروهای آمريکائی در منطقه خليج فارس با توجه به گزارش منابع مختلف به منظور دست زدن به يک حمله احتمالی و در عين حال ايجاد رعب و وحشت در دل ايران است. هم طرز تفکر آقای بوش و هم “استراتژی امنيت ملی” آمريکا بر پايه برخورد با ايران استوار است. حمله به ايران در بين جمهوريخواهان طرفداران پروپا قرصی دارد و در بين دموکرات ها از طرفداران بيشتری برخوردار است! اگر قرار باشد اين عمل بدست جمهوريخواهان صورت گيرد.
اتکاء آقای احمدی نژاد بر اينکه عقلائی در آمريکا وجود دارند که جلوی حمله به ايران را می گيرند بر واقعيات مبتنی نيست. سخنان دو ماه پيش برژينسکی در برابر کميته روابط خارجی سنای آمريکا حاکی از آن بود که تصميمات استراتژيک در آمريکا توسط عده ای که تعداد آنها به انگشتان يک دست می رسد گرفته می شود. از سناتور راکفلر رئيس کميته اطلاعات وامنيت سنای امريکا می گويد “افراد بوش هر کاری از دستشان ساخته باشد و تا هر کجا که ممکن باشد پيش خواهند رفت.” درحال حاضر حضور سربازان آمريکائی در عراق يکی از بزرگترين عوامل بازدارنده آمريکا در دست زدن به يک تهاجم نظامی است. در صورت خروج سربازان آمريکائی و در صورتی که اميد آمريکا برای حل ديپلماتيک مسائل موجود با ايران به ياس مبدل شود گروه تصميم گيران در کاخ سفيد بدون واهمه از کشته شدن صدها و شايد هزاران سرباز آمريکائی به راه حلی که به گفته ديک چنی و سناتور مک کين “هر چه باشد بهتر از آنست که ايران صاحب سلاح اتمی شود” يعنی حمله نظامی به ايران متوسل خواهند شد. خروج نيروهای آمريکا قبل از برقراری آرامش نسبی و تثبيت دولت عراق منجر به سرايت جنگ شيعه و سنی به ايران، نفوذ سلول های تروريستی به داخل ايران، و آغاز برخورد و تقابل دنيای سنی و عرب با ايران شيعه و هموار کردن راه برای حمله احتمالی آمريکا به ايران خواهد بود.
خبرگزاری انتخاب در شماره 12 ارديبهشت خود، تفسير قابل توجهی را از مسائل عراق و رابطه امريکا- جمهوری اسلامی منتشر کرد، که با برخی ديدگاه های منتشره دراين روزنامه کاملا متفاوت است. از جمله درباره تنوع طرح های امريکا عليه ايران، خطر جنگ شيعه و سنی و سپس ورود به صحنه امريکا بعنوان خاموش کننده آتشی که خود به پا کرده و زمينه های همچنان موجود خطر حمله به ايران. اين تفسير که با احتياط بسيار در آن کوشيده شده درباره مسائل اتمی ايران سخنی گفته نشود تا دردسری امنيتی برای انتخاب و نويسنده آن توليد نگردد، به قلم “شهيرشهيد ثالث” نوشته شده است. قبل از همه بايد به برخی نويسندگان همين روزنامه و خبرگزاری که طنز نويسی را با طنازی برای قاضی مرتضوی و حسين شريعتمداری اشتباه کرده اند، توصيه کرد: حالا که پيک نت فيلتر است و دشوار می توانيد آن را باز کنيد، درک نقش خبری – تفسيری و همچنين نقش افشاگرانه آن – پيش از حوادث(از جمله حمله امريکا به ايران)، نه تحليل حادثه پس از وقوع آنها- نيز دشوار است، حداقل روزنامه و اخبار خبرگزاری خودتان را با دقت بخوانيد و از داخل کشور آلت دست بی خبران و مغرضان خارج از کشور نشويد. در داخل نيز آب به آسياب سايت های امنيتی دوران “امنيت موازی” در سالهای اصلاحات نيز نريزيد، در ارکستر گردانندگان آن سايت ها جای نگيريد و دراين سربالائی نفس گير رويدادها ابوعطا نخوانيد.
در تفسير منتشره در انتخاب می خوانيد:
«اوضاع عراق به يک فاجعه تمام عيار تبديل شده است. آمار کشته شدگان به سرعت به مرز يک ميليون و بالاتر نزديک می شود. ترجمه اين رقم اينست که حدود ۴ درصد جمعيت در اثر اعمال تروريستی و نيز عمليات نظامی آمريکا کشته شده اند. اگر می خواهيد ابعاد فاجعه را دريابيد و اگر قلبی قوی داريد به مجموعه عکسهای رابرت فيسک (Robert Fisk) روزنامه نگار پرآوازه انگليسی از عراق نظری بياندازيد. تصاوير کودکانی که بر روی دستان پدران خود جان سپرده اند هر دلی را می لرزاند و هر چشمی را به اشک می نشاند.
ممکن است سئوال شود که با وجود مشکلات داخلی و خارجی که در حال حاضر ايران با آن دست به گريبان است بحث در مورد عراق چه گرهی را از کار ما خواهد گشود؟
آنچه که موضوع اين نوشتار است خطری است که با ادامه روند کنونی در عراق همراه با يک اشتباه محاسبه از سوی ايران در رابطه با حضور آمريکا در عراق می تواند بحران جديد و غيرمترقبه ای را در کشور بيافريند.
آقای نوری المالکی روز يکشنبه ٩ ارديبهشت به آقای لاريجانی گفت:
“خشونت های مداوم در عراق، می تواند به کشورهای همسايه سرايت کند به ويژه آنهائی که از عراق حمايت می کنند.” اين سخن تا چه ميزان از صحت و اعتبار برخوردار است؟
اگر نخواهيم خود را در “وضعيت انکار” قرار دهيم حقيقت اين است که عراق امروز صحنه يک روند خشونت بار بين شيعيان و سنی ها شده است. هواداران طرز تفکر سلفی که به طور تاريخی با شيعيان مسئله داشته اند با روی کار آمدن يک حکومت شيعه که توسط آمريکا حمايت می شود، شيعيان را کارگزار و همکار حکومت آمريکا در جنگ عليه اسلام (که طبيعتا سلفی ها آنرا نمايندگی می کنند) تلقی نموده و کشتار بيرحمانه شيعيان را در عراق پايه ريزی کردند. اتوموبيل های حاوی مواد منفجره و نيز حمله های انتحاری روزی نيست که در عراق قربانی نگيرد.
حکومت بغداد و حتی حمايت همه جانبه امنيتی و نظامی آمريکا از زمين و هوا نه تنها نتوانسته به اين موج خشونت ها پايان دهد بلکه بنظر می رسد وضع روزبروز وخيم تر می شود. عمليات سنی ها نه در همان مقياس بلکه با شدتی کمتر از سوی شيعيان با خشم و نفرت پاسخ داده می شود. چندی پيش دو ساعت پس از يک بمب گذاری در بغداد شيعيان مسلح در شهر شمالی تل عفار در يک ناحيه سنی نشين به مردم حمله کرده و گروهی نه چندان اندک را کشته و مجروح نمودند. شيعيان که ماهها پس از شروع عمليات تروريستی سنی ها حملات آنان را بی پاسخ گذارده بودند اينک صبر خود را از دست داده اند.
اعراب سنی و به خصوص بخش سلفی آنان وضعيت موجود در عراق را نه تنها تلاش نيروهای شيعی و طرفداران ايران برای تسلط بر يک کشور عربی تلقی می کنند بلکه با تبديل متحد طبيعی ايران، يعنی حزب الله در لبنان به يک نيروی سياسی و نظامی مطرح و هم چنين تمايل ايدئولوژيک- سياسی حماس، پيروز انتخابات فلسطين، خود را مواجه با ظهور يک نيروی منطقه ای غيرعرب می بينند. اين نيروی غيرعرب بدليل وابستگی تمامی کشورهای عربی منطقه به آمريکا (باستثنای سوريه) بطور طبيعی در تقابل با آنان قرار می گيرد . از سوی ديگر به خطر افتادن ميلياردها دلار ثروت حاکمان کشورهای مزبور زمينه ساز به چالش گرفتن اين نيروی نو ظهور يعنی ايران می شود.
شاهزاده سعود الفيصل وزير امور خارجه عربستان چندی پيش در مصاحبه ای با نيوزويک گفت که در ديدار آقای احمدی نژاد با ملک عبدالله به وی در مورد تلاش شيعيان برای تسلط بر عراق هشدار داديم. وی اضافه کرد ما به ايشان گفتيم که ادامه اين درگيری های فرقه ای در عراق باعث می شود که وضعيت شيعيان در تمام کشورهای عربی که در اقليت هستند به خطر بيفتد. سپس در پاسخ مصاحبه گر که از سعود الفيصل سئوال کرد که دقيقا ملک عبدالله به احمدی نژاد چه گفت؟ او چنين اظهار داشت: “شما در مسائل اعراب دخالت می کنيد. اين چيزی است که ملک عبدالله به او گفت. احمدی نژاد گوش کرد و سپس گفت ما دخالت نمی کنيم. اما ما گفتيم شما چه اين امر را انکار کنيد و چه نکنيد اين مسئله در حال ايجاد احساساتی منفی نسبت به ايران است. ما فکر می کنيم شما بايد اين اعمال را متوقف کنيد.”
پرواز غيرمنتظره ديک چنی به عربستان در نوامبر سال گذشته و ملاقات او با مک عبدالله نکات قابل توجهی را در رابطه با موضوع مورد بحث ما در برداشت.
سيمور هرش به نقل از نيويورک تايمز می نويسد که ملک عبدالله به ديک چنی اخطار کرد که در صورت خروج نيروهای آمريکا از عراق، عربستان از هم کيشان خود يعنی سنی ها در عراق حمايت خواهد کرد. سيمور هرش هم چنين به نقل از يک منبع اطلاعاتی اروپائی می گويد که موضوع اصلی مذاکرات بين ملک عبدالله و چنی “اوج گيری شيعيان” در منطقه بوده است. او هم چنين به هرش گفته است که در پاسخ به اين تحول “سعودی ها از بزرگترين اهرم خود يعنی پول استفاده می کنند.”
در مقاله ای که چندی قبل با عنوان “فريادی که به گوش کمتر کسی رسيد” منتشر گرديد به سياست جديد آمريکا در رابطه با ايران اشاره کرده و گفتيم که خط مشی جديد آمريکا که سيمور هرش آنرا “دريائی از تغييرات” می خواند مقابله با ايران از طريق سامان دادن سازمان های تروريستی سنی (عمدتا سلفی) عليه ايران است.
سيمور هرش در مقاله مذکور می نويسد: “به منظور تضعيف ايران که شيعيان در آن جمعيت غالب اند، کابينه بوش مصمم گرديده که يک بازنگری در اولويت های خود در منطقه بعمل آورد… محصول اين فعاليتهای جديد حمايت از گروههای سنی افراطی است که برداشتهای سراسر نظامی (جهادی) از اسلام داشته و از سمپات های القاعده و حتی دشمن آمريکا بشمار می روند.”
چندی پيش روزنامه ديلی تلگراف در مقاله ای تحت عنوان “آمريکا گروههای تروريستی را برای ايجاد هرج و مرج در ايران تامين مالی می کند” اشاره ای مستقيم داشت به حمايت واشنگتن از گروههای تروريستی در بين اقليت های قومی و مذهبی که درآذربايجان،کردستان، خوزستان و بلوچستان مشغول به فعاليت اند. اما تکان دهنده ترين گزارش ها متعلق به برايان راس (Brian Ross) در شبکه تلويزيونی ABC بود که حدود يکماه پيش پخش گرديد. گزارش مزبور پرده از حمايت کاخ سفيد از عبدالمالک ريگی و گروه جندالله که در منطقه بلوچستان به عمليات تروريستی مشغول است برمی دارد. طبق گزارش ABC کمک مالی واشنگتن به اين سازمان تروريستی از طريق گروههای تبعيدی ايرانی صورت می گيرد چرا که کمک مستقيم به آنان محتاج تصويب کنگره است.
ABC از ريگی بعنوان “يک طالبان، يک قاچاقچی مواد مخدر و يک سنی متعصب” ياد می کند که شخصا تعدادی ايرانی را در مقابل دوربين فيلمبرداری اعدام کرده است. عزم آمريکا به حمايت از فعاليت های تروريستی در ايران به گفته ABC آن چنان جزم است که دو ماه پيش (فوريه ٢٠٠٧) در ملاقاتی که بين ديک چنی و پرويز مشرف در پاکستان صورت می گيرد موضوع حمايت از جندالله يکی از موارد مورد گفتگوی طرفين بوده است.
گروه جندالله به گفته آسيا تايمز (Asia Times) يک سازمان جهادی است که در ابتدا به منظور مبارزه با حکومت پاکستان و نيز نيروهای آمريکائی و انگليسی شکل گرفت. مطلب جالب توجه اينست که طبق گزارش آسيا تايمز ظاهرا رهبری اين گروه را قبلا “خالد شيخ محمد” مغز متفکر عمليات يازده سپتامبر که سه سال پيش دستگير و تحويل آمريکا گرديد بر عهده داشته است. کمک آمريکا به چنين گروهی با چنان سوابقی به منظور مقابله با ايران به سئوال های بسياری حتی در ارتباط با حوادث ١١ سپتامبر دامن می زند. حمايت آمريکا از جندالله که طبيعت و بينشی طالبانی دارد با توجه به تاريخ عمليات سری CIA در گذشته چندان دور از ذهن به نظر نمی رسد.
طالبان محصلينی بودند که در مدارس علوم دينی پاکستان که توسط “جمعيت علمای اسلام” اداره می شد تحصيل می کردند. آنها پيرو فرقه ای سنی- حنفی و از رهروان شاه ولی الله دهلوی بنام “ديوبندی” بودند که مرکز آن در محلی بنام “ديوبند” در هند واقع است. جوانانی که به اين مدارس می رفتند کودکانی فقير و بی سرپناه بودند که تحت سرپرستی “جمعيت علما” رشد می کردند و تربيت می شدند. هزينه اين مدارس که اين کودکان بی پناه را با سه وعده غذا، لباس و پتوی گرم در خود جای می داد از طريق کمک های آمريکا و عربستان سعودی تامين می شد. هيچ وسيله ای برای ارتباط اين جوانان با دنيای خارج نبود. نه راديو، نه تلويزيون و نه روزنامه هيچ چيز در دسترس آنان نبود. اين جوانان با برداشتی يکسره جهادی از اسلام عليه کفر و الحاد رشد می کردند.
سال ١٩٩۴ در حاليکه طالبان پيش از آن وجود خارجی نداشتند و حتی بعنوان يک گروه اسلامی در جنگها عليه روسها شرکت نکرده بودند به رهبری مردی از دهکده نوده نزديک قندهار با در اختيار داشتن ١۶ قبضه تفنگ و ٣٠ عضو پا به عرصه وجود گذاردند. ظرف کمتر از يکسال ملاعمر سازمان ميليشيائی را بوجود آورد که ٢٠٫٠٠٠ جنگجو در اختيار داشت.
اين ارتش ميليشائی با در اختيار داشتن انواع سلاحهای سبک، مهمات، تانک و توپخانه راه خود را برای تصرف کامل افغانستان به سرعت باز نموده و در سال ١٩٩۶ کابل را تصرف نمودند. گروهی طلبه توانستند جنبشی را که به بودجه ای عظيم و انواع تخصص ها و فنون نظامی و اسلحه و مهمات نياز داشت براه اندازند. تصور نمی رود که گرد آوری همه اين عوامل تنها ناشی از تحصيل در مدارس مذهبی پاکستان باشد.
نماينده کنگره آمريکا دانا روهراباکر (Dana Rohrabacher) روزی در برابر کميته روابط خارجی سنا گفت: “من ادعا می کنم که مديريت فعلی کاخ سفيد طی عملياتی سری به طالبان کمک کرده است تا افغانستان را تحت کنترل خود درآورد.”
زندگی با روی کار آمدن طالبان در افغانستان منجمد شد و تاوان عمليات سری آنروز دولت آمريکا را مردم بيگناه افغانستان تا امروز هم چنان می پردازند. اين همه به خاطر عبور خط لوله نفت از آسيای ميانه به اقيانوس آرام و کمک به کمپانی نفتی يونوکال بود.
برای آمريکا اکنون عواقب حمايت از جندالله چندان اهميتی ندارد حتی اگر در پس امروز در فردائی نه چندان دور عبدالمالک ريگی سر اسلحه را بسوی خود آمريکا بگرداند.
ايران در چند روز آينده به احتمال زياد با آمريکا در مورد آينده عراق به گفتگو خواهد نشست. مذاکرات شرم الشيخ بين آقای متکی و خانم رايس نه تنها جهت تحولات را در عراق تعيين خواهد کرد (حتی بدون آنکه به نتيجه ای قطعی برسد) بلکه بنوعی با آينده ايران نيز گره خورده است. سياست رسمی ايران آن چنانکه بارها از سوی مقامات ايرانی اعلام شده اصرار بر خروج نيروهای آمريکائی از عراق است. آقای لاريجانی پس از ملاقات با مقامات عراقی در بغداد چند روز پيش در يک نشست خبری مشترک از نيروهای اشغالگر و تروريستها بعنوان لبه های قيچی ياد کرد که مردم عراق را تحت فشار قرار داده اند. وی اظهار اميدواری کرد که با خروج اشغالگران مردم عراق نفس راحتی بکشند. او در ادامه گفت: “ايران قطعا در ايجاد امنيت و توسعه به دولت و ملت عراق کمک می کند و در کنار آنها می ايستد.”
خروج سربازان آمريکائی از عراق چه پی آمدهائی را بدنبال خواهد داشت؟
با خروج سربازان آمريکائی، در غياب يک دولت مرکزی و مقتدر، و نيز نيروهای انتظامی و ارتش و هم چنين يک سازمان امنيتی يکدست و بدون عناصر نفوذی هيچ نيروئی قادر نخواهد بود جلوی گسترش تروريسم کور و نفاق افکنانه را در عراق بگيرد.
ايران چگونه می خواهد در ايجاد امنيت و توسعه در عراق عهده دار يک نقش جدی شود؟ ايران با خروج نيروهای آمريکائی از عراق پا به گردابی خواهد گذاشت که هم پول و هزينه هنگفتی را می بلعد و هم نيروی انسانی و وقت و مايکرومديريت پيچيده ای را اسير خود خواهد کرد.
طبق مقدماتی که پيش تر گفته شد در چنين حالتی ايران به جنگ پترو دلارهای بی حساب عربستان خواهد رفت و مديريت چنی، اليوت آبرامس و شاهزاده بندر بن سلطان ايران را به مهلکه ناخواسته ای خواهد کشاند.
جنگ شيعه و سنی به يک جنگ تمام عيار عرب و عجم نيز تبديل خواهد شد. رسانه های پرقدرت که در اختيار مخالفان ايران قرار دارند، از الجزيره و العربيه گرفته تا راديو تلويزيون های محلی هيستری ضد ايرانی را دامن خواهند زد. آمريکای شکست خورده که عراق را ترک گفته رابطه اش را با گروههای تروريستی که پيش تر به آنان اشاره شد مستحکم تر خواهد کرد. با صرف پول و هزينه وقوع صحنه های تروريستی در ايران اصلا دور از ذهن نيست.
اتکاء ايران به نيروهای امنيتی برای مبارزه با تروريسم قابل درک است ولی با واقعيت انطباق ندارد. تروريسم چيزی نيست جز يک تاکتيک. مبارزه با تاکتيکی که با پول و امکانات هنگفت حمايت شود اگر غيرممکن نباشد بسيار پردردسر خواهد بود. آنچه که آمريکا را امروز از دامن زدن به عمليات تروريستی و گسترش آنها در داخل ايران بر حذر می دارد شکنندگی اين کشور با توجه به حضور نيروهايش در عراق است.
حضور سنگين نيروهای آمريکائی در منطقه خليج فارس با توجه به گزارش منابع مختلف به منظور دست زدن به يک حمله احتمالی و در عين حال ايجاد رعب و وحشت در دل ايران است. هم طرز تفکر آقای بوش و هم “استراتژی امنيت ملی” آمريکا بر پايه برخورد با ايران در صورت “حمايت اين کشور از تروريسم”، “تهديد اسرائيل”، “به خطر انداختن دموکراسی در عراق” و نيز” اخلال در روند صلح خاورميانه” استوار است. حمله به ايران در بين جمهوريخواهان طرفداران پروپا قرصی دارد و در بين دموکرات ها از طرفداران بيشتری برخوردار است اگر قرار باشد اين عمل بدست جمهوريخواهان صورت گيرد.
اتکاء آقای احمدی نژاد بر اينکه عقلائی در آمريکا وجود دارند که جلوی حمله به ايران را می گيرند بر واقعيات مبتنی نيست. سخنان دو ماه پيش برژينسکی در برابر کميته روابط خارجی سنای آمريکا حاکی از آن بود که تصميمات استراتژيک در آمريکا توسط عده ای که تعداد آنها به انگشتان يک دست می رسد گرفته می شود.
“I am perplexed by the fact that major strategic decisions seem to be made within a very narrow circle of individuals — just a few, probably a handful, perhaps not more than the fingers in one hand.”
برژينسکی در همين جلسه به طور جدی در مورد خطر تصميم گيری اين گروه برای حمله به ايران به سنای آمريکا هشدار داد. عجيب تر از اين اظهارات پاسخ رئيس کميته مسائل امنيتی و اطلاعاتی سنای آمريکا سناتور جی راکفلر (Jay Rockefeller) به خبرنگاران است.
پس از پخش برنامه تلويزيونی سوم آوريل در شبکه ABC که افشاء کننده همکاری سازمانهای اطلاعاتی آمريکا با گروههای تروريستی در داخل ايران از جمله جندالله در سيستان و بلوچستان بود خبرنگاری از سناتور راکفلر سئوال کرد که نظر شما در اين زمينه چيست؟ او پاسخ داد که افراد بوش هر کاری از دستشان ساخته باشد و تا هر کجا که ممکن باشد پيش خواهند رفت. خبرنگاران به فشار خود بر اين موضوع افزودند و از وی سئوال کردند شما بعنوان رئيس کميته اطلاعات و امنيت سنا نمی توانيد موضوع را تحقيق و پی گيری کنيد؟ وی پاسخ داد:
“مثل اينکه شما متوجه نيستيد که کار در حوزه مسائل اطلاعاتی به چه صورتی است. شما فکر می کنيد به صرف اينکه من رئيس کميته اطلاعات و امنيت سنا هستم اگر به آنها( کاخ سفيد ) بگويم من فلان اطلاعات را می خواهم آنها آنرا در اختيار من خواهند گذاشت؟ آنها همه چيز را کنترل می کنند، همه چيز را و بطور دائم. من چيزهائی را دريافت می کنم و کميته من چيزهائی را دريافت می کند که آنها می خواهند در اختيار ما قرار دهند.”
اگر حتی احتمال حمله آمريکا را ناچيز بشماريم در کدام حالت دست آمريکا برای عملی ساختن چنين تصميمی بازتر خواهد بود، در صورت حضور سربازان آمريکا در عراق و يا در غياب آنها؟ “مرکز مطالعات خلع سلاح” در گزارش خود پيرامون نتايج حمله آمريکا به ايران حاکی از آنست که سيستم دفاع ضد موشکی پاتريوت قابليت مقابله با امواج موشکهای شهاب ١ و ٢ (معادل Scud B و Scud C) را نخواهد داشت.
حضور سربازان آمريکائی در عراق يکی از بزرگترين عوامل بازدارنده آمريکا در دست زدن به يک تهاجم نظامی است. در صورت خروج سربازان آمريکائی و در صورتی که اميد آمريکا برای حل ديپلماتيک مسائل موجود با ايران به ياس مبدل شود گروه تصميم گيران در کاخ سفيد بدون واهمه از کشته شدن صدها و شايد هزاران سرباز آمريکائی به راه حلی که به گفته ديک چنی و سناتور مک کين “هر چه باشد بهتر از آنست که ايران صاحب سلاح اتمی شود” يعنی حمله نظامی به ايران متوسل خواهند شد.
اصرار ايران به خروج سربازان آمريکائی بعنوان يک پيش شرط برای همکاری در آرام ساختن فضای غيرقابل تحمل عراق نگرانی های نوری المالکی را به واقعيت مبدل خواهد کرد. برای ايران کم خطرتر و کم هزينه تر خواهد بود که استراتژی کمک های خود را به برقراری نظم و آرامش در عراق از هر نوع و جنسی که هست بر اساس حضور و همکاری با نيروهای آمريکائی شکل دهد.
خروج نيروهای آمريکا قبل از برقراری آرامش نسبی و تثبيت دولت عراق منجر به سرايت جنگ شيعه و سنی به ايران، نفوذ سلول های تروريستی به داخل ايران، و آغاز برخورد و تقابل دنيای سنی و عرب با ايران شيعه و هموار کردن راه برای حمله احتمالی آمريکا به ايران خواهد بود.
پیام برای این مطلب مسدود شده.