10.05.2010

در حال و هواي زندان اوين تهران و قزلحصار کرج

محمد مصطفائی: شش اعدامي در قزلحصار و پنج اعدامي در اوين تهران صبح امروز به دار آويخته شدند.؟؟؟!!!

عزم خود را جزم کردم و امروز تصميم گرفتم يادي از موکلينم در زندان اوين تهران نمايم. دوست داشتم از نزديک با هنگامه شهيدي، ريحانه جباري, امير رضا عارفي، سعيد حبري، کارل مارکس و در آخر هم با دوست و همکار عزيزم محمد اوليايي فر ملاقات نمايم. ساعت 11 صبح با دستورهاي قضايي که گرفته بود وارد محوطه زيباي زندان اوين شدم. خيلي خوشحال بودم که موکلينم را از نزديک مي بينم و با آنها دقايقي خوش و بش خواهم کرد.

بعد از اينکه برگه هاي مربوط به ملاقات را به متصدي ملاقاتها دادم. پس از يک ساعت خانم هنگامه شهيدي و ريحانه جباري وارد اتاق وکلا شدند. هنگامه خيلي هيجان زده بود و نرسيده گفت: آقاي مصطفايي يک زن به نام شيرين علم هوري را امروز صبح در محوطه زندان اعدام کردند. خيلي از هم بنديها ناراحت شدند. اون يک دختر روستايي بود و گليم و فرش بافي رو خوب بلد بود. نزديک به سال سال هم در زندان بود. چند دقيقه اي گذشت يکي ديگر از موکلينم هم وارد شد. او گفت از مردها هم چهار نفر را امروز صبح اعدام کردند. فرزاد کمانگير، علي حيدريان، فرهاد وکيلي و مهدي اسلامي از جمله اعدامي ها بودند که امروز به دار آويخته شدند.

شهيدي مي گفت در زندان حال خوبي دارم. خودم را با شرايط سازگار کردم. دوست دارم کار روزنامه نگاري را در زندان انجام بدم. با خيلي ها ودست شدم و فکر آزادي رو زياد تو سرم راه نمي دم. دوست دارم آزاد بشم ولي دغدغه برگشت به زندان را نداشته باشم.

ريحانه جباري هم با اون چهره خاصي که داشت در رابطه با نتيجه حکم قصاص نفسش صحبت کرد. ريحانه بيش از دو است که در زندان به سر مي برد او در دفاع از ناموس خود مرتکب قتل شد. ولي دادگاه به دلايل و مدارکي که در رابطه با اثبات دفاع مشروع ارائه نموديم توجهي نکرد و ريحنه را به قصاص نفس محکوم نمود. در حال حاضر پرونده ريحانه جهت رسيدگي به اعتراضمان به شعبه 27 ديوانعالي کشور ارجاع شده است. او اميدي به نقض حکم نداشت. حق هم دارد چون خيلي از احکامي که جهت تجديدنظر به اين شعبه ارجاع مي گردد تاييد مي شود ولي با توجه به دلايل قوي که در پرونده وجود دارد من اميدوارم که حکم ريحانه نقض شود.

بعد از مدت طولاني ديگر موکلينم هم وارد شدند. آقاي اميررضا عارفي که هر بار مي ديدمش کلي استرس و ترس و لرز داشت امروز روحيهاي نسبتا خوب داشت اما ناراحت از اعداميهاي امروز بود. او گفت خطر از بيخ گوش من گذشت. نگرانيش اين بود که چطور مي تواند به شهرستان ايزه رود و اين مدت را تحمل کند. امير رضا که نام مستعارش پيمان است جدايي از همسر و مادر تنهايش را رنجي بزرگ مي بيند و مي گويد. که حضور فيزيکي من در منزل لازم است مخارج منزلمان را خودم تهيه مي کردم و در حال حاضر خانواده ام با مشکل مالي مواجه هستند. زينب همسر پيمان هم همچنان منتظر است تا پيمان بتواند از امکانات مرخصي زندان استفاده کند. زينب و پيمان فوق العاده به يکديگر علاقه مندند ولي متاسفانه دست تقدير اين دو را از هم جدا کرده است.

آقاي اوليايي فر را هم ملاقات کردم. چهره عصباني و ناراحتي داشت. خيلي متاثر بود از اينکه در مقابل اعلام کتبي حکم مقاومت کرده و شکست خورده بود. او مي گفت قدرت باعث شد تا من در زندان باشم. حکم به من ابلاغ نشده بود و من هم حاضر نبودم حکم به صورت شفاهي به من ابلاغ شود. اين موضوع به قدري وي را آزار داده بود که گويا سالها پير شده است. مي گفت که به وکلايش بگويم با آقاي جندقي رياست کانون صحبت کند تا شايد ايشان بتوانند راه حلي براي مشکلشان پيدا کنند.

کارل ماکس موکل سياه پوستي است که برادرش را دو روز پيش از دست داد. او اعلاميه هايي که به وي به زبان انگليسي تسليت گفته بودند را با خود همراه داشت. اعلاميه ها جالب بودند. از اينکه به خاطر يکي دو مشت کراک مي بايست تمام عمرش را در زندان بسر ببرد خيلي ناراحت بود. فوت برادرش هم اورا داغدار کرده بود. نمي دانست چه کار کند. در زندان هم هم صحبتي ندارد چون هم سلوليهاي کارل زبان انگليسي بلند نيستند. البته کارل در اين مدت چهار سال توانسته بود که زبان فارسي را دست و پا شکسته ياد بگيرد. براي کارل زندان ايران بسيار زجر آورتر از زندان کنيا است. اگر در کنيا بود لااقل مي توانست با خانواده اش ملاقات نمايد. ولي اينجا ….

در اتاق ملاقات زندان خانم پورفاضل و خانم صباغيان و حدود ده وکيل دادگستري هم بودند. مي توان گفت که جمع وکلا جمع بود.

در آخر هم سعيد حبري را که قرار شد وکيلش شوم ديدم او را در روز عاشورا دستگير کرده بودند و پس از محاکمه شعبه 15 دادگاه انقلاب وي را به تحمل 4 سال حبس محکوم کرده بود. ايشان در حال حاضر منتظرند تا دادگاه تجديدنظر در مورد اعتراضش تصميم بگيرد. ناراحت خانواده خود و چکهايي که صادر کرده بود و نمي توانست پاس کند بود.

وقتي از زندان خارج شدم سر درد عجيبي پيدا کردو به من حق بدهيد. اگر شما هم جاي من بوديد …. تمام تلفن هاي عمومي زندان قطع بود و زندانيها نمي توانستند با خانوادهاشون تماس بگيرند به همين دليل هر کدام شماره هاي خودشون رو مي داند تا به خانواده ها اطلاع داده بشه که حالشون خوبه.

ساعت حدود 15 محل زندان را ترک کرديم ….. خيلي ديگري که من را خيلي ناراحت کرد و فکرم را به خودش مشغول کرد اعدام شش نفر در زندان قزلحصار بود. از جزئيات اين دسته از اعدامها خبري ندارم. ولي مي دانم که خانواده هاي آنها چه زجري مي کشند. و خوب مي دونم که دلهره اي براي ديگر زندانيان محکوم به اعدام به وجود آمده است.

اميدوارم هر چه زود تر مجازات اعدام از قوانين کشورمان برداشته شود.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates