14.05.2010

باز هم کردستان تنها خواهد ماند؟ رؤيا طلوعی

گویانیوز: آن خشونتی که پس از جنبش سبز در تهران و برخی شهرها ديده می‌شود هنوز نمونه‌ای کوچک از آن‌چه است که بيش از سی سال بر ما کُردها روا می‌شود. متاسفانه درد و الم آن‌چه که در اين سی سال بر ما گذشت با سکوت و بی‌تفاوتی بسياری از فعالان حقوق بشر و فعالان سياسی تشديد می‌شد به‌گونه‌ای که تاثير منفی آن را نمی‌توان ناديده گرفت… آيا باز هم هم‌چون سال ۱۳۸۴ و ديگر سال‌ها، کردستان تنها خواهد ماند؟ آيا مبارزان سبز در ساير مناطق ايران به پشتيبانی از اعتراض مسالمت‌آميز کُردها در روز پنج‌شنبه اعتصاب خواهند کرد؟

صبح روز مادر بود که با ديدن ايميل نگين چشمانم اشک آلود و دلم پر غوغا شد. باورم نميشد اما متاسفانه واقعيت داشت: برادرم “سامرند” يا همان ” فرزاد کمانگر” را در اوج بی گناهی به دار زده بودند. او خود به من افتخار داده بود که خواهر دومش باشم و اينک چه دشوار بود بار عزای برادر بی گناهی را باز هم بر دوش خسته کشيدن، همچنانکه ما کردها سالهاست پشتمان زير اين بارها خميده است…

فرزاد را به عنوان نويسنده و فعال مدنی و صنفی معلمان از قبل ميشناختم وبه جرات می گويم او و برادرش شيرزاد از جمله پاکترين و صادقترين مردان زمينند. هنوز هم طنين صدای فرزاد در گوشهايم است که همين دوسال پيش در مدت کوتاهی که به بند زندانيان مالی در زندان اوين منتقل شده بود، با کمک دليران “مجموعه فعالان حقوق بشر” فرصتی يافت تا به من در راديو فردا زنگی بزند. از شرح شکنجه هايش گفت. از عدم قبول اتهامات با وجود شکنجه های طاقت فرسا،از بيگناهی اش، از اينکه در پی اثری از برادرش شيرزاد، که شنيده بود زخمی و نيازمند کمک است پرسان و جويان از کامياران به تهران آمده و از خانه ای سر در آورده که ماموران او را که از خستگی سفر خوابيده بود، دستگير کردند.او گفت در بازجويی تحت شکنجه ی شديد قرار داشته که به حمل مواد منفجره به تهران و قصد انفجار آنها اعتراف کند اما او هرگز اين اتهام دروغ را نپذيرفته است. پشت تلفن اشک می ريختم. تمامی دردهايش برايم قابل لمس و درک بود. من خود تجربه ی دردناکی از سرهم بافی اتهامات دروغين داشتم. تحت شکنجه بايد می پذيرفتم که من زن، در جامعه بشدت مرد سالار کردستان، رهبر يک تظاهرات چند هزار نفری عمدتن مردانه بوده و جوانان سنندج را ترغيب به آشوب کرده ام!! اتهامی که هرگز و هرگز واقعيت نداشت…

از آنجا که فرزاد گفته بود وکيل ندارد با آقای بهراميان، وکيل خستگی ناپذير و از خود گذشته، تماس گرفتم. نه تنها با کمال مهربانی پذيرفت که وکالت را بر عهده بگيرد بلکه بارها با هزينه خود و بدون هيچ چشمداشتی عازم کردستان شد. دريغا که با وجود همه تلاشها، فرزاد فداکار که به نيت يافتن برادرش، ناخواسته به دامگه حادثه افتاد، امروز بی گناه ترين زندانی سياسی کرد است که به دار آويخته شده. نه دار مجازات که او سر بدار عشق و صداقت شد. او را اعدام کردند که بگويند ما تا اين اندازه “قدرت” داريم که”شجاعت” و مظهرش را هم بی واهمه دار می زنيم. پس “بترسيد” و دم بر نياوريد.

اعدام، کشتار،آزار و خشونت عليه مردم کرد به بهانه های واهی، تاريخی طولانی دارد اما دوران سياه جمهوری اسلامی را شايد بتوان خونبارترين دوران تاريخ معاصر در کردستان ايران ناميد. بعيد می دانم کسی تصاوير اعدامهای دست جمعی کردستان در آغاز انقلاب را نديده باشد اما آيا چند درصد از ايرانيان همچون کردهای ساکن کردستان، عمق درد سی ساله ی محروميت، تحقير، نابرابری، شکنجه و کشتار بيگناهان را در حجم وسيع با تمامی وجود خويش درک کرده است؟ آن خشونتی که پس از جنبش سبز در تهران و برخی شهرها ديده ميشود هنوز نمونه ای کوچک از آنچه است که بيش از سی سال بر ما کردها روا ميشود. متاسفانه درد و الم آنچه که در اين سی سال بر ما گذشت با سکوت و بی تفاوتی بسياری از فعالان حقوق بشر و فعالان سياسی تشديد می شد بگونه ای که تاثير منفی آن را نمی توان ناديده گرفت.

اکنون که قلب جهانيان از اعدام معلم بيگناه کرد و يارانش به درد آمده و در آستانه ی سالگرد آغاز جنبش سبز، کردستان در جوش و خروش است پرسش من اين است که آيا باز هم همچون سال ۱۳۸۴ و ديگر سالها، کردستان تنها خواهد ماند؟ آيا مبارزان سبز در ساير مناطق ايران به پشتيبانی از اعتراض مسالمت آميز کردها در روز پنجشنبه اعتصاب خواهند کرد؟

دکتر رؤيا طلوعی

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates