01.06.2010

خروش سروش

ایران لیبرال: میرزا قلمدون:
نشسته بودیم که خبر آمد استاد سروش دوافروش به جنب و جوش آمده و پس از سکولار شدن در خروش آمده که راه صلاح و فلاح به همگان نشان دهد تا به خود بیایند و گوش به رهنمود استاد بسپارند و دنیا و آخرت زیر بغل زده راه مهاجرت بپیمایند.

نامه اش را طلب کردیم گفتند نامه نیست تومار است و در آن از هر میوه ای بار است و محتوی سجع بسیار است، خلاصه گویی استاد این اواخر بیکار است چون پیامش را ایمیلی کافیست ولی پرگویی اش را هیچ دارویی شافی نه.

بیت
قولت ز وسع جهالت جهان گرفت
گاهی از اتفاق جهان می توان گرفت

حضرت استادی که تا دیروز علما را زائد می شمرد و شب و روز قبایحشان برمی شمرد با این طایفه از سر مهر سخن گفته و هزار عیبشان به آب اغماض شسته، به عنایت مفتخرشان ساخته و در میان فرمانبران خویش غرفه ای برایشان پرداخته.

گفته است شما که تیرک چادر دینید و میخ حبل المتینید و شاقول دیوار ولایتید و متهٌ سوراخ فقاهت باید که اختیار خویش به دست من دهید تا از همه مشکلات برهید. دیگران را موعظه کردید و عمرتان به هدر شد، از من موعظه بشنوید تا آب رفته به جوی بازآورید.

حال که پیش خلق بی آبرویید و در برابر خالق سیاه رو، از ملک ایران بیرون شوید و هر چه این مدت اندوخته اید بر دوش برید، جزم غیرت کنید و عزم هجرت. در نجف کمین گزینید و از آنجا ارادهٌ نجات قم کنید که دورخیز کردن از سنت رسولان است و تأسی بدیشان نشانهٌ ایمان.

اگر در کربلا خاک و خل بسیار است و بمب و گلوله خروار است و آدمکش بیشمار، همه را به جان بخرید که هر یک اینها فیض شهادت است و شهادت میراث سیادت. دست از جان بشویید و اگر لازم شد امان از عسکریان آمریک بجویید که از کفار هر چه به دست آید غنیمت است و توشهٌ دنیا و سربلندی آخرت.

وقتی به آنجا رسیدید خود من هم که اجل روشنفکران دینی ام و اهم نظریه پردازان مذهبی، یقه ام باز است و زبانم دراز، از همین ینگه دنیا که بدان مهاجرت کرده ام با انصارم که اسلامشان فکلی است و لپشان تپلی هوایتان را خواهیم داشت تا با هم از دو طرف حمله ببریم و فتح الفتوح کنیم، فسخ عزیمت نکنیم تا لشکر دشمن را هزیمت نکنیم.

بیت
بیا برویم از آن ولایت من و تو
تو سوی نجف برو و من به شیکاگو

نامه را که به پایان بردیم بر استادی استاد هزار آفرین گفتیم و شکر فراوان به جا آوردیم که خداوند چنین علمایی را به ما ارزانی داشته که هر قطره از حکمتشان دریای رحمت است و هر جرقهٌ سخنشان آتش غیرت.

بیت
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
باز اگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates