جنبش سبز و آیت الله خمینی
روز: اکبر گنجی: این انتظار که مهندس موسوی و مهدی کروبی از آیت الله خمینی انتقاد کنند، از نظر سیاسی نادرست است و هیچ کمکی به گذار به دموکراسی نمی کند. اولا: این دو حق دارند مدافع وی باشند و او را فردی بدانند که با ولی فقیه بعدی از زمین تا آسمان فاصله داشت و دارد. ثانیاً: ولی فقیه و مریدانش از هر حربه ای برای زدن این دو استفاده می کنند. تمام کوشش آنها این است که موسوی و کروبی را ضد آیت الله خمینی، ضد انقلاب، ضد جمهوری اسلامی و ضد اسلام نشان دهند. فشار وارد آوردن بر این دو برای دوری از اسلام و آیت الله خمینی، درست همان فشاری است که آیت الله خامنه ای و مدافعان سلطانیسم بر آنها می آورند. باید اجازه داد تا آنها همانگونه که درست می دانند، به مبارزه ادامه دهند. مهم این است که آنچه آنها می خواهند و می کنند؛ چیزی است که راه به دموکراسی و آزادی و حقوق بشر می دهد. پذیرش فرایند دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی و کل جامعه همان و، زوال سلطانیسم و ولایت فقیه و حکومت دینی همان. مهندس موسوی در گفت و گویی که درباره ی همین موضوع کرده، گفته است:
“بنده در همان ابتدای شکل گیری راه سبز امید به صراحت خود را یک همراه جنبش معرفی کردم. برای آنکه به صراحت اعتقادات خود را بیان کنم همانطور که جزو ویژ گی های این جنبش بیان صریح و صادقانه اندیشه ها است، ما از تعامل اندیشه ها ضرر نمی کنیم. ولی از پنهان کردن هویت خود در میان جمعی که خواستار صداقت است، قطعا ضرر می کنیم. یادمان باشد که شاید بهترین پوستر جنبش سبز “دروغ ممنوع است” بود. این چه انتظاری است که بنده یک تجربه ی ۱۰ ساله و پر از رویدادهای گوناگون را نادیده بگیرم. نه من بلکه تعداد کثیری از ملت ما هزاران خاطره ازایشان دارند و تاثیرگرفته از دوران امام هستند و حاضر نیستند در مقابل تحریف ها و بی انصافی ها رضایت بدهند. آیا صرف نظر کردن از این سرمایه ی عظیم اجتماعی درست است؟ آیا این همان چیزی نیست که زندانبانان از ما می خواهند”[1].
حق با مهندس موسوی است که از صراحت و صداقت و بیان آزاد دیدگاه های متفاوت دفاع می کند و آن را به سود جنبش به شمار می آورد. به همین دلیل به کوتاهی تمام، دیدگاه خود را بیان خواهم کرد:
دفاع از آیت الله خمینی و خود را پیرو او معرفی کردن از نظر تاکتیکی و استراتژیک نادرست است. به محض آنکه مدعای “پیروی از امام راحل” طرح گردد، ساز و برگ های سرکوبگر سلطان(ارتش،سپاه،بسیج، نیروی انتظامی،وزارت اطلاعات،قوه ی قضائیه و…) و ساز و برگ های ایدئولوژیک سلطان(رادیو و تلویزیون، مطبوعات،ائمه ی جمعه و جماعات،حوزه های علمیه ی دولتی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، وزارت آموزش و پرورش و…) این مدعا را مطرح خواهند ساخت که آیت الله خمینی گفته است:”پشتیبان ولایت فقیه باشید تا مملکت شما آسیب نبیند”، یا بر حمایت آیت الله خمینی از آیت الله خامنه ای برای رهبری سخن خواهند گفت[2]، یا از این که او فتوا صادر کرد که برای حفظ نظام همه ی احکام اولیه ی اسلام را می توان تعطیل کرد، چه رسد به بقیه ی امور را.
آیت الله خمینی که حفظ نظام را مهم تر از کلیه ی احکام شرعی به شمار می آورد و آن را تئوریزه کرد، برای حفظ نظام هر عملی را مجاز می دانست. مگر در تابستان 1367 چند هزار زندانی سیاسی به حکم او قتل عام نشدند؟ سرسپردگی به آیت الله خامنه ای با سرسپردگی به آیت الله خمینی تفاوتی ندارد، هر دو مصداقی از نظام سلطانی را به نمایش گذارده و می گذارند. وقتی موسوی و کروبی به اعدام های خلاف آئین دادرسی اعتراض می کنند، پاسخ می شوند که امام در دوران نخست وزیری شما حکم اعدام هزاران تن را صادر کرد[3]. وقتی با سران نهضت آزادی ملاقات می کنید، می گویند امام بدترین تعابیر را درباره ی آنها به کار برد[4]. وقتی به ایت الله منتظری نامه می نویسید و پس از رحلت آن آزاده مرد به مراسم تشیع جنازه ی او می روید، نامه ی برکناری او توسط آیت الله خمینی را علم می کنند که جایگاه ایت الله منتظری را قعر جهنم قلمداد کرده بود[5].
موسوی و کروبی و خاتمی و دیگر رهبران میانی جنبش ؛ نمی توانند بخشی از اقشار جامعه را که مرید رهبر و پیرو اسلام فقاهتی بنیادگرایانه اند، جذب کنند. جنبش سبز فقط می تواند اقشار چند میلیونی مخالف و میلیونها شهروند بی طرف را جذب و سازماندهی کند. البته روشن است که پایگاه اجتماعی سلطان و سلطانیسم کمتر از ده درصد است و آنچه آنان را سراپا نگاه داشته، دلارهای نفتی و دستگاه گسترده ی سرکوب است، نه مشروعیت نظام یا رهبری. روشن است که آزادیخواهان سرکوبهای گسترده ی دهه ی اول انقلاب(انقلاب فرهنگی، اعدام ها، زندان ها و شکنجه های سیستماتیک و…) را فراموش نکرده اند.
اگر مجموع نکات یاد شده را در نظر بگیریم،می توان این راهکار را پیشنهاد کرد که میرحسین موسوی،مهدی کروبی، محمد خاتمی و…؛ به جای تکرار مداوم پیروی از “راه امام”،یا بیان این سخن که “امام خمینی بزرگترین الگوی اصلاح طلبی است”؛ در این خصوص سکوت پیشه کنند و سخنی نگویند که نه تنها هیچ کس را جذب نمی کند، بلکه بخش هایی مهمی از فاعلان جنبش دموکراسی خواهی را دفع می کند.
اکبر گنجی
منبع: روزآن لاین، 13 خرداد 1389
پاورقی ها:
1- رجوع شود به لینک: http://www.kaleme.com/1389/03/11/klm-21213
2- هاشمی رفسنجانی نه تنها از تایید آیت الله خمینی سخن گفته است، بلکه مدعی است در آن جلسه میرحسین موسوی هم حضور داشته است. می گوید:
“در زمانی که بحث عزل آیت الله منتظری جدی بود، به امام گفتیم:”بعد از شما چه اتفاقی می افتد؟ ما که رهبری نداریم. خلأ پیش می اید” که ایشان گفتند:”آقای خامنه ای هست”. این تعبیر را در جمع ما 5 نفر[موسوی اردبیلی، سید علی خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، میر حسین موسوی، احمد خمینی] گفته بودند…آیت الله خامنه ای به امام گفتند:”گفتن این مطالب این جلسه را بر ما حرام کنید”…از بعضی از اعضای خانواده ی امام نقل کردند که وقتی آیت الله خامنه ای در دوره ی ریاست جمهوری به کره ی شمالی رفته بود و امام فیلم سفر را از تلویزیون تماشا می کردند، گفتند:”ایشان برای رهبری صلاحیت دارند”…[تصمصم سریع]خبرگان و رأی آوردن ایشان پنج دلیل داشت…دوم، همین حرف هایی را که پنج نفری از امام شنیده بودیم، مطرح کردیم…چهارم، آن حرف هایی هم که نقل کردند امام پای تلویزیون گفتند، موثر بود”.
نکته ی جالب توجه این است که هاشمی رفسنجانی در آستانه ی درگذشت آیت الله خمینی و رهبری آیت الله خامنه ای، دوباره این سخنان را روی سایت خود گذاشته است. رجوع شود به لینک:
http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=2027#
آیت الله حائری شیرازی هم گفته است، پس از رأی گیری خبرگان و انتخاب آیت الله خامنه ای به اتفاق آیت الله جنتی به دیدار احمد خمینی رفته اند:
“بعد از اینکه خبر رأی گیری مجلس خبرگان و نتیجه آن را به اطلاع ایشان رساندیم، ایشان گفت: “قلب امام را خشنود کردید” و ادامه داد: “چند روز قبل به اتفاق امام پای تلویزیون نشسته بودیم و مراسم سان دیدن رئیسجمهور به همراه کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی از تشریفات را تماشا می کردیم. من دیدم که حضرت آیتالله خامنهای در حرکتشان بسیار با وقار هستند و این موضوع را به امام نیز گفتم. امامخمینی فرمودند که هرچه فکر می کنم، می بینم که حضرت آیتالله خامنهای برای رهبری مناسب ترین فرد هستند”.
رجوع شود به لینک: http://rajanews.com/detail.asp?id=51802
3- دادستان تهران در این خصوص خطاب به مهندس موسوی گفت:
“یكی از كاندیداهای شكستخورده ی انتخابات كه اعدامها را محكوم كرده بهتر بود كه وی به پرونده ی خود این اتهام را اضافه نمی كرد. حمایت از كسانی كه مرتكب عملیات تروریستی شدهاند و تعدادی از مردم را شهید كردهاند، از آنها اسلحه كشف شده و علیه نظام اسلامی قیام كردهاند، چه معنایی دارد؟ كسانی كه مدعی پیروی از خط امام هستند، چگونه می توانند آموزههای ایشان را كه ایستادگی در برابر گروهكهای معاند بود، فراموش كنند. در همان سالهایی كه اعدامهایی بر اساس حكم حضرت امام علیه منافقین صورت گرفت، ایشان نخستوزیر بود. اگر چنین ادعایی دارد، چگونه در آن دوران خدمت كرد… وی در سال 1367 در جریان احكام حكومتی حضرت امام در مورد منافقین بوده و به خوبی می داند كه قوه قضاییه در چهارچوب قوانین و مقررات كشور اقدام می شود…این فرد مدتی پیش هم با اعضای نهضت آزادی كه امام آن قدر از آنها بد گفتند، ملاقات كرد و این اظهار نظر در ادامه ی همان جریان است”.
http://sabzenabe2.blogfa.com/author-sabzenabe2.aspx
4- آیت الله خمینی نوشته بود:
“نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی كشور ايران به آمريكا است، و در اين باره از هيچ كوششی فروگذار نكرده…اگر خدای متعال عنايت نفرموده بود و مدتی در حكومت موقت باقی مانده بودند ملتهای مظلوم بويژه ملت عزيز ما اكنون در زير چنگال آمريكا و مستشاران او دست و پا می زدند و اسلام عزيز چنان سيلی از اين ستمكاران می خورد كه قرنها سر بلند نمی كرد، و به حسب امور بسيار ديگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحيت برای هيچ امری از امور دولتی يا قانونگذاری يا قضايی را ندارند ؛ و ضرر آنها، به اعتبار آن كه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بی مورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تاويلهای جاهلانه موجب فساد عظيم ممكن است بشوند، از ضرر گروهكهای ديگر، حتی منافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است…نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسياری از كسانی كه بی اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می گردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه شود، و نبايد رسميت داشته باشند”(روح الله خمینی، صحیفه ی نور، جلد 20 ، ص 482- 481).
5- آیت الله خمینی در نامه ی 6/1/1368 در خصوص برکناری آیت الله منتظری از جانشینی خود نوشته است:
“از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامی عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين می سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبری آينده نظام را از دست دادهايد…به قدری مطالبی كه می گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايدهای برای جواب به آنها نمی ديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودی كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می بينيد كه چه خدمت ارزندهای به استكبار كردهايد…از آنجا كه سادهلوح هستيد و سريعاً تحريك می شويد در هيچ كار سياسی دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد…نامهها و سخنرانیهای منافقين كه به وسيله شما از رسانههای گروهی به مردم می رسيد؛ ضربات سنگينی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان و خونهای پاك شهدای اسلام و انقلاب گرديد؛ برای اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمك تان كند . و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح می دانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولی شخصی بوديد تحصيلكرده كه مفيد برای حوزههای علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلما تكليف ديگری دارم و می دانيد كه از تكليف خود سرپيچی نمی كنم. و الله قسم، من با نخستوزيری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می دانستم. و الله قسم، من رای به رياست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم”(روح الله خمینی، صحیفه ی نور، جلد 21 ، صص 332- 331).
پیام برای این مطلب مسدود شده.