23.06.2010

اظهارات تامل برانگیز حسینیان در باره شهیدقدوسی و سیلی زدن حسین خمینی به شهیدچمران

خبرآنلاین: روزنامه ایران در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین روح الله حسینیان به بیان خاطراتی ازشهید قدوسی دادستان کل انقلاب پرداخت .

به گزارش خبرآنلاین اهم گفت وگوی وی با روزنامه ایران بدین شرح است :

• آقای‌قدوسی از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به جبهه ملی و مصدق حساسیت داشتند. یادم هست ما هم مثل دیگران که مصدق را به عنوان یک چهره ملی مطرح می کردند، در باره او چنین نظری داشتیم.

• در اوایل سال 57، یک روز جبهه ملی اطلاعیه‌ای داده بود و من داشتم آن را پشت شیشه یکی از مَدرَس‌ها الصاق می‌کردم و متوجه نبودم که آقای ‌قدوسی داشتند از پشت سر من می‌آمدند. ایشان این اطلاعیه را دیدند و خواندند و متوجه شدند که متعلق به جبهه ملی است و گفتند:«آقای‌حسینیان! اینها قابل اطمینان نیستند. با آیت‌الله کاشانی به عنوان سمبل روحانیت خیلی بدرفتاری کردند. تا جایی که توانستند، از آقای‌کاشانی استفاده کردند، اما آنجایی که احساس کردند آقای‌کاشانی دارد محور قرار می‌گیرد، حتی منزل ایشان را سنگباران کردند.»

• من تا آن زمان حتی به گوشم هم نرسیده بود که جبهه‌ملی‌ها منزل ایشان را سنگباران کردند و یا از رفتارهای مصدق چیزی نمی‌دانستم. ایشان مفصلا راجع به بدرفتاری جبهه ملی نسبت به گروه‌های مذهبی آن روز برای من توضیح دادند.

• بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که اتفاقا باز هم به خاطر دستگیری دو نفر از نیروهای ملی‌گرا، این صحنه‌ها تکرار شدند، ایشان مفصل با ما صحبت کردند و گفتند برای دستگیریشان بروید. یکی از اینها امیرانتظام بود که بعدً از لانه‌جاسوسی، اسنادش به دست آمد.

• آن روز من و آقای‌پورمحمدی و آقای‌اکبریان و دو سه نفر دیگر بودیم و آقای قدوسی ما را توجیه کردند که برای دستگیری امیرانتظام باید چه کار بکنید.

• یادم نمی آید وقتی امیرانتظام توسط دادستانی انقلاب دستگیر شد ، بعد از آنکه نهضت آزادی دفاعیاتی را در حمایت از امیرانتظام منتشر کرد ، شهید قدوسی با نیروهای نهضت آزادی یا دولت موقت برخوردی داشت یا نه.

• قبل از اینکه سازمان مجاهدین کار نظامی را شروع بکنند، فقط گروه‌هایی مثل چریک‌های فدائیان خلق در اول انقلاب خرمن‌های گندم مردم را آتش می‌زدند. آقای‌قدوسی نسبت به این مسائل بسیار سختگیر بودند و توصیه‌شان این بود که به هیچ‌ عنوان کوتاه نیایید.

• بعد از شروع جریان فاز نظامی منافقین، آقای‌ قدوسی در این مسائل تندتر شدند. یادم هست بلافاصله بعد از شروع فاز نظامی، در سپاه پاسداران برای رؤسای دادگاه و دادسراهای انقلاب، سمیناری را ترتیب دادند و ایشان سخنرانی و تاکید کردند که اینها محارب هستند و باید به عنوان محارب با آنها برخورد کنیم. ایشان در برابر هر اقدامی که خطر براندازی نظام را در بر داشت، شدت عمل به خرج می‌دادند.

• وقتی جریان بنی‌صدر پیش‌آمد، چندتا از دوستان هم بودند که ایشان فرمودند: «من تصمیم دارم یک شب بنی‌صدر را دستگیر کنم و اعدامش کنم و صبح اول وقت هم در رادیو اعلام کنم که بله من دیشب بنی‌صدر را دستگیر و اعدام کردم و اکنون هم در مقابل امام، انقلاب و شورای انقلاب خاضع هستم. هر تصمیمی که در مورد من می‌خواهند، بگیرند.» ایشان معتقد بودند که بنی‌صدر با کارهایش دارد اساس نظام را به هم می‌زند و بنابراین باید اعدام شود.

• رابطه آقای‌قدوسی با امام رابطه مرید و مرادی داشت . بارها خدمت امام می‌رسیدند و یک نظری داشتند و امام چیز دیگری می‌فرمودند و وقتی برمی‌گشتند، کاملا معلوم بود که نظر امام را بر نظر خودشان ترجیح می‌دادند.

• از جمله مسائلی که من یادم هست این بود که وقتی از خدمت امام برگشتند، فرمودند: «من امروز رفتم و راجع به آقای‌ قطب‌زاده با امام صحبت کردم و گفتم آقا این قطب‌زاده به درد رادیو وتلویزیون نمی‌خورد. این اصلا لات است، فقط به درد این می‌خورد که یک زنجیری به دست بگیرد آن را بگرداند و یک تصنیف هم بخواند و سینمایی را اداره کند.» امام فرمودند: «آقای‌قدوسی! اگر بنا باشد به خاطر نواقص افراد، آنها را کنار بگذاریم، همه را باید کنار گذاشت. کیست که نقص نداشته باشد؟» ایشان می‌گفتند: «امام حرف درستی زدند. ما همه‌مان نقص داریم، منتها نقص‌ها فرق می‌کنند.

• در آن زمان در قم وضع مدارس و دبیرستان‌ها کمی آشفته بود. ایشان خدمت امام رسیده بودند. امام پرسیده بودند: «آقای‌قدوسی! از وضع قم چه خبر؟» آقای قدوسی جواب داده بودند: «وضع قم خوب است به شرطی که نوه شما[ سید حسین ] بگذارد.» امام هم پرسیده بودند: «مگر او در آنجا کاری می‌کند؟» شهید قدوسی گفته بودند: «بله، وضع دبیرستان‌ها را به هم می‌ریزد» امام فرموده بودند: «همان طور که با بقیه برخورد می‌کنید، با او هم برخورد کنید.» یعنی آقای قدوسی حتی با امام هم رودربایستی نداشتند و نظرشان را مطرح می‌کردند، ولی تابع نظر امام هم بودند و گاهی نظر امام، مبنای نظری آقای ‌قدوسی را تغییر می‌داد.

• یادم هست وقتی که (عبدالسلام) جلود (از سوی کشور لیبی) می‌خواست به ایران بیاید, بحث برسر این بود که او اصلا بیاید یا نیاید ؛ خب به هر حال شهید چمران وزیر دفاع بود.او به پاویون می‌آید و می‌خواهد مانع از آن بشود که هواپیمای جَلّود بنشیند. آخرین حرفی که او به حسین آقا (مصطفوی که مورد غضب امام قرار گرفت) می گوید این بود که خب بیاید به فرودگاه با هلی کوپتر او را به قم ببرید تا برود با امام دیدار بکند و بعد برگردد و برود ! که آنجا حسین آقا آن چنان به صورت چمران سیلی می‌زند که او را روی زمین پرت می‌کند و بعد به او می‌گوید :«اینجا کشور بابای من است . اگر خوشت نمی‌آید , برگرد برو به لبنان»!! با همین عبارت . به صورت چمران سیلی می‌زند و او را پرت می‌کند روی زمین! در نتیجه که کل مسئولان وقت این را پذیرفته بودند که ما نمی‌توانیم با لیبی رابطه نداشته باشیم .

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates