25.06.2010

دروغپردازی یا صحنه آرایی؟

آزادی بیان: سیروس ملکوتی: حجت السلام محسن کدیور در پاسخ به مجری صدای امریکا گفت مردم شعار می دادند: «هم غزه هم لبنان، جانم فدای ایران» ، حال آنکه به شهادت دهها ویدئو و صدها هزار نفری که در خیابان های تهران این شعارها را شنیده اند، مردم شعار دیگری می دادند!

بی شک آقای کدیور نمی توانست چنین شعاری را فراموش نماید شعاری که در دانشگاها و خیابانها فریاد می شد «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» . اما چرا در مصاحبه با صدای امریکا و مجری ضعیف آن خانم درخشش می گوید مردم ضدیت خود را با اسرائیل با شعار هم غزه هم لبنان… اعلام کردند؟
زیرا احتمالا شعار هواداران حکومتی را در حمایت از غزه با شعار مردم آزادیخواه در هم می آمیزد.

این نخستین باری نیست که این آخوند مدعی دانش فلسفی و آرمان آزادی دروغ می گوید و یا به قلب حقیقت برای حقانیت ناداشته خود می نشیند.
مشکل هم وجود چنین اشخاصی در صحنه سیاست نمیباشد. بلکه مشکل اصلی در دستگاه تبلیغاتی و لابیستهایی ست که این افراد را به مثابه مبارز و بدیل به مردم معرفی مینمایند آنهم با کتمان صداهای حقیقی جنبش.

به راستی جنبش جوان و غرور انگیز ما و همچنین دادخواهی سی و یک ساله مردم ما چه نیازی به خرد کوتاه قامت این مدعیانمبارزه برای دمکراسی دارد؟
تنها ضرورت حضور اینان همانا مسدود نمودن انکشاف مبارزه برای دمکراسی و برقراری بنیاد حقوق بشر و همگرایی و وفاق ملی میباشد.

لابیستهای حکومتی امروز به دلیل انشعاب درون نظام فرصتی برای نمایش آزادیخواهی یافتند و با بیان مخالفت خود با بخشی از حکومت می توانند توهمی را دال بر آزاداندیشی بیافرینند اما ایا جنبش دادخواهانه مردم متوهم بدین رفتار میشود؟
خوشبینانه است اگر تصور نماییم خرد مطلق در رفتار جنبش حضور دارد باید بطور مداوم این جنبش خود را بیاراید و پالایش فکری دهد.
باید در برابر تمهیداتی از این دست سکوت ننمود و آن را جدی انگاشت و به مقابله برخاست.

صدای امریکا و یا دیگر رسانه هایی که نقطه عزیمتشان منافع ملی ما ایرانیان نیست مسئولیت چندانی هم نخواهند داشت .
اما طبعا نمی توان در برابر این بی مسئولیتی و یا عدم آگاهی حرفه ای و یا حتی تحمیل اندیشه ای سازشکارانه خاموش ماند.
در شرایطی که جنبش سبز مورد حمله تصاحب گونه اصلاح طلبان حکومتی برای حفظ نظام قرار گرفته آن هم در آستانه دغدغه های فروپاشانه نظام ، حمایت یکجانبه رسانه های فارسی زبان قدرتهای جهانی از این پروژه میتواند معنا و پیام خاصی را برای ما داشته باشد.

فراموش نکنیم که دخالت استعماری دیگر زبان آشکار و مستقیم دهه ها و حتی سالهای پیشین را ندارد ،این زبان آنقدر آمیخته با باور خویشتن ما میشود که این همانی آن بیش از زبان خود اندیشه خودی میگردد.
همان بس که رسانه های خارجی فارسی زبان توانستند توهمی را بیافرینند که گویا زبان اندیشه انقلاب و دادخواهی مردم ایران هستند.
با کمی دقت میبینیم برآمد نامهایی چون کدیورها محصول همین رسانه ها و لابیستهای حکومتی بودند و هستند.

برای نفوذ در بی بی سی کافیست با یکی از این لابیستها آشنا باشی و به او وعده دوستی و هم اندیشی بدهی. فردای همان روز ترا به میز گردی میخوانند و انگاه ترا در درون خود می بلعند.

لابیستها با آنکه اندکی بیش نیستند اما بر اکثر نهادهای آموزشی -دانشگاهی و همچنین راهروهای زیرزمینی ارتباطات در سیاست دست دارند.
و اکنون این رسانه های فارسی زبان دول خارجی هستند که قادرند در کمیتی باورنکردنی بینندگان ایرانی را به خود جذب نموده توان خود را در اختیار تفاسیر و پیامهای سیاسی اینان قرار بدهند .
عدم همگرایی جنبش سیاسی حقیقی و اپوزیسیون همراه با دخالت برای بی سرانجام شدن آن بگونه غیر مستقیم از سوی لابیستها خود بیانگر درد دیگریست.

این جنبش سیاسی و دادخواهانه ساختار شکن میرود تا مخزن اندیشه اش در پیکر نیرویی خارج از کنترلش قرار بگیرد ، به همین خاطر قادر هم نخواهد بود با عدم سازمان یافتگی ش دخالتی مستقیم را سبب گردد.

اندیشه ای که می خواهد مراتب دادخواهی مردم ایران را به مراتب تسلیم و تمکین تقلیل دهد.
اپوزیسیونی که سودایش ان است تا همین رسانه ها به او توجهی نموده و نوبت انتظارش را برای یک مصاحبه براورده نمایند.

راستی با چنین فضایی حاکم بر خود و جهان پیرامون خود چه میشود کرد؟

کدام راه را نشانه مبارزات خود برگزیدیم؟ دخالت در سرنوشت خود یا رقم خوردن سرنوشت تاریخیمان از سر حادثه ؟

در همین ارتباط:

۸۱ ویدئو از تظاهرات مردم با شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates