هویت واقعی او چیست؟ سردار مشفق؛ «دانای کل» یا «بنده ی خدا» ؟
گروه سیاسی کلمه-آل طاها: مدتی پیش، فایل صوتی با عنوان «سخنرانی سردار مشفق» فضای مجازی را فراگرفت و به تدریج ، متن آن توسط سایت ها و وبلاگ های مختلف پیاده شد و گزیده های مختلفی هم از آن ، در روزنامه ها و سایت های رسمی و نیمه رسمی انتشار یافت. می توان با جستجویی ساده در اینترنت، به حجم وسیع انتشار این سخنرانی پی برد و گمانه های مختلفی را درباره ی مشخصات واقعی و موقعیت رسمی سخنران، مکان و زمان سخنرانی و هم چنین مخاطبان آن مشاهده کرد .
این حجم « تکثیر و توجه »، نشان می دهد که این سخنرانی با نمونه های مشابه، به طرز معناداری تفاوت دارد .این تفاوت می تواند دلایل متعددی داشته باشد. دلیل نخست، تاکیدهای خود سخنران است که ادعا می کند از « جایگاه معتبری در سیستم نظامی و امنیتی کشور» برخوردار است. دلیل دیگر، «حجم اطلاعاتی» است که در این سخنرانی ارائه می شود و استفاده ی مکرر از نام ها و اسناد مهمی است که «ظاهراً موجه» می نماید. دلیل سوم، «علاقه ی خبری و رسانه ای» به انتشار این گونه سخنرانی های محرمانه است و دلیل چهارم «گمانه زنی» در خصوص هویت واقعی سخنران می تواند باشد. البته به این دلایل می توان دلایل روانشناسانه و اجتماعی را هم اضافه کرد، اما دلیلی که «می تواند» بر تمام این دلایل «سایه» بیافکند، یک دلیل سیاسی است. « شباهت » فراوان این سخنرانی، با رفتار و گفتار «کسانی» که در چند سال اخیر قدرت اجرایی ، نظامی و امنیتی کشور را در اختیار دارند، عامل اصلی برای معروف شدن ِ این سخنرانی است . « این شباهت » نه تنها در نوع روایت ها و استدلال ها آشنایی می کند، بلکه می تواند مدلی برای بسیاری از سیاست ها و رفتار هایی باشد که در دو سال اخیر اتفاق افتاده است .
حجم «جملات خبری و گزاره های مستقیم» در این سخنرانی، در نوع خود«کم نظیر» است . کمتر«جمله ای» را می توان یافت که در یک «روند استدلالی»بیان شود و کمتر گزاره ای را می توان دید که « به جز شخص سخنران»، مستند دیگری در سخنرانی داشته باشد .
هیچ چارچوب معقولی بر سخنرانی حاکم نیست . گزاره ها را می توان به سادگی از آن «بیرون کشید» و یا جابجا کرد . کمتر گزاره ای نتیجه ی منطقی «گزاره های قبلی» است. اگر نمونه های این سخنرانی در گفتار و کردار گروهی از مسئولان دیده نمی شد، تشخیص آن از یک «متن مهمل» و جعلی آسان نبود و چه بسا با هیچ عنوان پر طمطراقی هم شنونده ی چندانی پیدا نمی کرد و از اهمیتی بر خوردار نمی شد. در کثرت گزاره های مستقل، همین بس که «متن را نمی توان خلاصه کرد». تنها می توان گزینش کرد و یا به تناسب «سلیقه و نیاز» به قسمت های مهم و غیر مهم دسته کرد .
موج « بداهت » و سادگی در این سخنرانی، به گونه ای است که نه مجالی برای اندیشیدن مخاطب می گذارد و نه شنونده نیازی به تجزیه و تحلیل عقلانی آنها احساس می کند. گویی سخنران به خوبی می داند که شنونده اگرچه عاقل است اما « بالذات عقل گریز » است و از استنتاج بیزار است .
در این سخنرانی، حجم«نقل قول های مستقیم» و بلاواسطه از اشخاص «بسیار عجیب » می نماید. کمتر شخصیت مملکتی است که سخنران به راحتی از او نقل قول نکند . سخنران از این که در این نقل قول ها «تضاد و تناقضی دیده شود» ، ابایی ندارد . در ادای آنچه می گوید تردیدی به خود راه نمی دهد و حتی مکثی نمی کند. این میزانِ تسلط، بیش از هر چیز گواه «تکرار» است و البته خود سخنران هم به این امر اذعان دارد.
حجم «تهمت ها» و انتسابات عجیب در این سخنرانی، «نگران کننده» است. همه ی کسانی که نام می برد، افراد شناخته شده و مشهوری هستند و تهمت هایی که به شخصیت های حقیقی و حقوقی می زند، از احزاب سیاسی و انجمن های مردمی تا نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس را فرا می گیرد. تهمت هایی که تنها «یکی» از آنها می تواند «دنیا و آخرت» فرد را در معرض تباهی قرار دهد. سخنران بر هیچ کدام از مدعیاتِ خود، «مستندی ارائه نمی دهد» و از هیچ «محکمه» ای نام نمی برد که برای رسیدگی به این اتهام ها تشکیل شده باشد و یا متهم را به آن حوالت داده باشد. همه نزد او اعتراف کرده اند و البته « اعتراف متهم، شاه شواهد است ».
«تاریخی» که سخنران، روایت می کند، « تاریخی غریب و متفاوت و تا حدی خنده دار » است. «جنگی » که فرمانده ی کل قوا، حاضر نیست به آن کمک کند ! و یا فرمانده ی جنگ ، یک ترسوی خائن است که حاضر نیست در اختیار جنگ باشد معلوم نیست در کدام ناکجا آباد رخ داده است ؟! «سوسیالیست ها» ناگهان «لیبرال دموکرات ها» می شوند. شخصی که خواهان حفظ رهبری است ، در چند جمله بعد ، به فکر برکناری رهبر می افتد ! ناگهان دشمنان دوست می شوند و دوستان دشمن و همه چیز آنچنان سریع اتفاق می افتد که معلوم نیست دوست کیست و دشمن کدام است .
« قاعده ی حاکم بر سخنرانی»، یک بی قاعدگی محض است. سخنران هر جا دوست دارد قضیه را « به بعد» حواله می دهد. به بهانه ی نبودن وقت و مهیا نبودن شرایط، « بارها و بارها» موضوع را ناتمام می گذارد و با این کار بر جذابیت و ابهام و ماورایی بودنِ گزاره ها و موضوعات می افزاید.
سخنران، اول و آخر همه چیز است و همه چیز را آن گونه می گوید که می خواهد. «او» شخصیت ها را می شناسد و از اعماق وجود آنها با خبر است . هر آنچه نقل می کند خودش شنیده است و هر آنچه شده است ، خودش دیده است .
سخنران، «خدای را بنده» نیست، « دانای کل » است. تو گویی « خالق متن » غیر از جناب سخنران کسی نیست و این دانای کل بودن، امکان «متوهم بودن سخنران» را دامن می زند و آن را به یک « سناریو» فرو می کاهد … .
پیام برای این مطلب مسدود شده.