باز تشعشعات موی خانم ها اولین رئیس جمهور منتخب ملت ایران رو حشری کرد: پاسخ ابوالحسن بنی صدر به دیدگاههای اسلاوی ژیژک
انقلاب اسلامی: تدوین؛ حسن رضایی : درآمدی به جنسیت در اسلام
موضوع جنسیت و روابط میان زن و مرد، از تاثیر آن بر زندگی روزمره گرفته تا جاگیری آن در متن مباحثات حقوقی و فلسفی و الهیاتی و علمی، از هر جهت که نگریسته شود، موضوعی است که در درازای تاریخ با جوامع انسانی همراه بوده است. مقاله ای که در زیر ملاحظه می کنید شامل دو بخش است؛ ابتدا نوشته ای بحث برانگیز و بسیار جدی از اسلاوی ژیژک فیلسوف نامدار اسلووانی با عنوان “درآمدی به جنسیت در اسلام” با ترجمه آقای طاهر رهبری می آید. ژیژک به صراحت بیان می کند که اسلام مطلقا جایی برای نگاه غیرجنسی به زن باقی نمیگذارد و این دین به خصوص متن مرکزی آن قرآن به طور کلی از تصور رابطه زن و مرد فراتر از سکس عاجز است.
ژیژک که در فرانسه تحصیلات خود را در رشته فلسفه به پایان برده است تحت تاثیر اندیشه های لاکان و دارای گرایش ها چپ پست مدرن است، و یکی از پرآوازه ترین روشنفکران و فیلسوفان معاصر به حساب می آید.
در بخش دوم، متن پرسش و پاسخی که در این موضوع با آقای ابولحسن بنی صدر درگرفته است می آید.. آقای ابوالحسن بنی صدر نیز از جمله متفکران خاص ایرانی است که به شهادت آثارش بیش از پنج دهه از عمرش را در فهم و تبیین اسلام به صورت دیسکورسیو- به تعبیر خود وی: اسلام به مثابه بیان آزادی- صرف کرده است. از مهمترین آثار آقای بنی صدر در این زمینه، که از پرمراجعه ترینها در میان آثار وی است، کتاب “زن و زناشویی” است که بر اساس همین نوع نگاه به دین، تلاش کرده است موضوع روابط جنسی را از دیدگاه قرآنی/اسلامی که، به ادعای وی، خاستگاهش تنها آزادی است بکاود. به نظر می رسد تلاقی فکر دینی بنی صدر با فکر سکولار و پست مدرن ژیژک می تواند جالب توجه باشد. از این رو به نظرم رسید متن گفتگویی که در آغاز یک بحثی خصوصی بود برای همگان قابل استفاده باشد. امیدوارم این نوع خاص از تضارب افکار بتواند راهگشای ورود ما ایرانیان به بحثی هرچه بازتر و گشوده تر و شرحه شرحه شده تر در این موضوع دیرین ولی هر روزه باشد.
۱. درآمدی به جنسیت در اسلام
نوشته اسلاوی ژیژک و برگردان از طاهر رهبری[۱]
یک: «اتفاق» جنسی
در فقه اسلامی، دستوری اخلاقی به این صورت وجود دارد که: «اگر با فردی از جنس مخالف در مکانی تنها شدی، فورا آن مکان را ترک کن.» دستوری که در ظاهر فرد را از بروز عمل جنسی غیراخلاقی محافظت میکند. معنای ظاهری این دستور اکید، جز یک پیشگیری ساده از بروز عمل جنسی نیست؛ اما معنای ضمنی این دستور بر این مساله دلالت دارد، که بروز عمل جنسی ناگزیر است و بهتر است پیش از بروز آن وارد عمل شد؛ یعنی در صورت ترک نکردن مکان خلوت، هیچ امکانی برای جلوگیری از عمل جنسی وجود ندارد.
به بیان دیگر، تنها شدن با فردی از جنس مخالف جز به عمل جنسی نمیانجامد و اتفاق نیافتادن عمل جنسی غیرقابل تصور است. برای بیان سادهتر موضوع، فرض کنیم اسلام میتوانست عدم انجام عمل جنسی را در خلوت دو فرد تصور کند. در این صورت، دستور اخلاقی اسلام به این صورت در میآمد: اگر با فردی از جنس مخالف در مکانی تنها شدی، از نفست پیروی مکن. یا چیزی مشابه این. در واقع، اسلام نمیتواند حضور دو نفر از جنس مخالف را در خلوت بدون انجام گناه تجسم کند.
اسلام از تصور حضور دو نامحرم در خلوت، بدون انجام عمل منجر به لذت جنسی، ناتوان است. بنابراین، دستور اخلاقی به این صورت درمیآید که عمل جنسی همواره پیش از ترک مکان انجام شده است. یعنی حتا اگر دو نامحرم بدون هیچ اتفاقی خلوت را ترک کنند، از دید ناظر بیرونی اسلام، عمل جنسی رُخ داده است. حضور دو نفر از جنس مخالف در خلوت، از نظر اسلام جز به معنای انجام «اتفاق» جنسی نیست.
خوانش هگلی دستور اخلاقی نیز این مساله را تایید میکند. از دیدگاه دیالکتیک هگلی، خوانش دستور اخلاقی چنین است: اگر با فردی از جنس مخالف در خلوت تنها شدی، چارهای جز انجام عمل جنسی نداری! یعنی معنای ضمنی دستور اخلاقی اسلام، بر خلاف منظور ظاهری آن، جز تاکید بر ناگزیر بودن انجام عمل جنسی نیست. مهم نیست که عمل جنسی در واقع رُخ داده است یا نه، از نظر اسلام اتفاق افتاده است، حتا اگر به دستور قاطع اسلام مبنی بر ترک محل عمل شده باشد یا دو فرد درگیر انجام عمل را انکار کنند. بنابراین، دستور اخلاقی اسلام خودبراندازنده است و از پیش انحلال خود را اعلام میکند.
دستورهای دیگری مشابه با دستور فوق وجود دارد، که در تاکید کم از دستور اخیر ندارند. همچون دستور منع نگاه به بدن فردی از جنس مخالف، که به تمامی حرام است. یعنی در اسلام هر نگاهی به فردی از جنس مخالف برای لذت جنسی تلقی میشود. مساله این نیست که اسلام در این دستور لذت جنسی را در مقام لذتی جسمی – دنیوی طرد میکند، بلکه اسلام هیچ جایی برای نگاه غیرجنسی به جنس مخالف باقی نمیگذارد؛ یعنی به طور دیالکتیکی میگوید، اگر فرصت یافتی به بدن فردی از جنس مخالف نگاه کنی، باید لذت ببری! «ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد تا عورتشان را به آنها نشان دهد.
او و همکارانش شما را میبینند از جایی که شما آنها را نمیبینید. ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم، که ایمان نمیآورند.»(اعراف ۲۷) غایت آرزوی شیطان هنگام فریفتن آدم و حوا این بود، که عورتشان را بدیشان بنمایاند. به این ترتیب، عمل جنسی یک اتفاق است؛ یعنی اسلام برای جلوگیری از گناه بر فعل فاعل تکیه نمیکند. افراد بشر در مقام فاعل بی ارادهی گناه مقدر هیچ تفاوتی با یک ماشین ندارند.
در اسلام هیچ جایی برای ارادهی فرد در انجام عمل جنسی وجود ندارد و با فراهم شدن «شرایط»، انجام عمل جنسی غیرقابل اجتناب است. به این ترتیب، اخلاق اسلامی تلاش میکند نه از انجام عمل، که از بروز «شرایط» انجام عمل جنسی نامشروع جلوگیری کند. در اسلام انجام عمل جنسی نامشروع ربطی به ارادهی فاعل آن ندارد و به محض آماده شدن شرایط آن، وسوسه بر ارادهی فرد چنان غالب میشود که انجام گناه امری غیرقابل اجتناب میشود.
ایجاد بیشترین فاصله بین زن و مرد و یا حجاب، موارد دیگری است برای جلوگیری از به وجود آمدن شرایط عمل جنسی. زن بی حجاب خود را آشکارا در معرض عمل جنسی قرار میدهد. از این رو، برای زن بی حجاب اتفاق جنسی همواره پیش از این رُخ داده است. وی ابژهای است بی اراده، که تخطی او از دستور اخلاقی عین زناکاری است. سوژهی بی اراده جز یک ابژهی جنسی نیست؛ یعنی فرد در برابر عمل جنسی تنها یک ابژه است. بنابراین، اسلام به طور دیالکتیکی به جای جلوگیری عقلانی از عمل جنسی نامشروع، دقیقا تسلیم شدن در برابر آن را توصیه میکند.
دو: وحدانیت جنسی
مردان سرپرستان و نگاهبان زنانند. به خاطر برتریهایی که خداوند به بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر انفاقهایی که از اموالشان میکنند. و زنان صالح، زنانی هستند که متواضعاند و در غیاب همسر خود اسرار او را چنان که خدا بر آنان قرار داده حفظ میکنند. آن دسته از زنانی را که از سرکشیشان بیم دارید، پند و اندرز دهید؛ بسترشان را ترک کنید؛ و آنها را بزنید و اگر از شما پیروی کردند، راه تعدی بر آنها مجویید. خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.»(نساء ۳۴) دشوار نیست که معنی جنسی «برتری» بعضی بر بعضی دیگر و اسراری را که زنان باید در غیاب مردان پنهان دارند، دریابیم. این تاکید بر «غیاب مردان» به چه معناست؟
معنای اول این است که در حضور مردان، ایشان خود باید نگاهبان اسرار زنان خویش باشند. تنها در زمان غیاب مردان است، که زن در مقام یک سوژهی مختار هویت مییابد؛ سوژهای که صریحا جز یک وظیفه – یعنی حفظ اسرار مرد- ندارد. به این ترتیب، در اسلام ابژهگی فرد با برتری صریح مرد بر زن گره میخورد. اما معنای دوم مهمتر است. زن خود یک غیاب است، غیاب مردانهگی، غیاب فالوس. بنابراین، غیاب مرد یعنی غیاب مردانهگی، یعنی همیشه. این غیاب با انفاق مردان در حق زنان بازخریده میشود و از طریق این بازخرید، غیاب فالوس به یک نقص جسمانی تبدیل میشود. در تلقی جنسی اسلام، غیاب فالوس به رازآلودهگی – تعالی زنانهگی نمیانجامد، بلکه از طریق پیوند با اقتصاد مردانه به یک نقص عضو استحاله مییابد.
پیش از شکستن بتها در فتح مکه، بیش از سیصد بت در کعبه وجود داشت که در میان اینان سه بت یا الههی مونث مورد تکریم و احترام فراوان بودند. این سه بت در محدودهی وسیعی از عربستان از سرزمین سبا در جنوب تا نبط در اردن فعلی پرستش میشدهاند. عزا (از عز به معنی بلند مرتبه)، لات (به معنی ایزدبانو مونث لاه) و منات (تقدیر)، بر اساس پارهای اساطیر عربی، این سه دختران لاه بودند و پارهای دیگر لات و منات را دختران لاه و عزا میدانند. عزا الههی ستارهی صبح ناهید، کوه و نگاهبان شهر بوده است، که به صورت دختری باکره و شکارگر تصویر میشده است.
پرستشگاههای عزا در پترا و در نخله وجود داشته و تصویر نقر شدهی وی در نخله به همراه سه درخت اقاقی از بین نرفته است. عزا مورد پرستش و احترام قریش نیز بوده است. لات ایزدبانوی خورشید، بهار، گندم، زمین و زایندهگی بوده است و معبد وی در طایف همچنان برپاست. تصاویر وی معمولا روی بخوردانها حک میشده است. منات ایزدبانوی تقدیر، تجزیه، مرگ، حامی مردهگان و حامل جام مرگ یا تجسد مرگ بوده است که به صورت پیرزنی تصویر شده یا به صورت سنگهای سیاه رنگ تقدیس میشده است.
در زمان ظهور اسلام، این سه الهه، دختران الله دانسته میشدهاند. «آنها برای خداوند جزئی قرار دادند؛ انسان کفران کنندهی آشکاری است. آیا از میان مخلوقاتش دختران را برای خود انتخاب کرده و پسران را برای شما برگزیده است؟ در حالی که هر گاه یکی از آنها را به چیزی که برای خداوند رحمان شبیه قرار داده بشارت دهند، صورتش سیاه شده خشمگین میگردد.
آیا کسی را که در میان زینتها پرورش مییابد و به هنگام جدل قادر به بیان مقصود خود نیست، فرزند خدا میدانید؟»(زخرف ۱۵-۱۸) «از آنان بپرس آیا خداوند دخترانی دارد و پسران از آن ایشانست؟ آیا فرشتهگان را مونث آفریدیم و آنها ناظر بودند؟ بدانید که آنها با این تهمت بزرگشان میگویند خداوند فرزند آورده، ولی آنها به یقین دروغ میگویند. آیا دختران را بر پسران ترجیح داده است؟»(صافات ۱۴۹-۱۵۳) خدا پس از شکستن بتها در زمان فتح مکه و پیراسته شدن از هر باور شرکآلود، جایگاه واقعی خود را در اسلام مییابد.
جایگاهی که بر خلاف تثلیث در مسیحیت و تقابل یهوه با خدایان دیگر در یهودیت، تعین الوهیت و وحدانیت محض است. هگل مینویسد: «در اسلام قانون محدود شدهی یهودیت (یعنی الوهیت یهوه در برابر خدایان دیگر) توسعهی فراگیر مییابد و از این رو غالب میشود. خدا دیگر نه امر محسوس بی واسطه همچون خدایان آسیایی، بلکه همچون قدرت نامحدود متعالی فراتر از کثرت جهان درک میشود. به این ترتیب اسلام به اکیدترین معنی جهان، دین تعالی است.»[۲] به این ترتیب، خدا در اسلام از هر خصلت زنانه نیز مبرا شده، به عرصهی تعالی – محال منتقل میگردد. خدا در تلقی اسلام به صورت امر نامحدود و متعالی و فراتر از هر چیز به ناممکن – غیاب تبدیل میشود و با این تبعید قدرت نامتناهی الاهی به محال، از هر امر زمینی – زنانه زدوده میشود. بنابراین، خدا در اسلام یک فالوس تحقق نیافته است، یک نا-زنانهگی، که به علت زدودن شدن هر امر زنانه از وجود متعالیاش امکان تعیین نمییابد. موقعیتی به غایت متناقض و به علت همین تناقض به غایت نیرومند.
با اسلام، مردانهگی چنان مقامی مییابد که در طول تاریخ بی سابقه بوده است. این تاکید بر مردانهگی، ریشه در تصویر ذهنی بی مانند خدا در اسلام دارد. وحدانیت خدا جز به معنی وحدانیت جنسی نیست. در اسلام نیز همچون تلقی فرویدی- لکانی تنها یک جنسیت وجود دارد. با این تفاوت که با برچیدن زنانهگی از حوزهی واقعیت، مردانهگی تعین خویش را – که جز در اتحاد با زنانهگی صورت نمیپذیرد- از کف میدهد و برای بازیافتن حضور خویش به مثابه امر واقعی، دست به یک چرخش نادرست میزند: فاصله گرفتن هر چه بیشتر از زنانهگی و پیشتر رفتن در حوزهی تعالی. مردانهگی در اسلام به علت غیاب زنانهگی همواره ناقص و دور از دسترس است.
سه: اسلام دین خانواده نیست؟
کاوش در بایگانی اسلام نشان میدهد خانواده و دوگانهی جنسی در شکل امروزی آن هرگز مورد تاکید اسلام نبوده است. نه در زندگی پیغمبر اسلام، نه دیگر شخصیتهای کلیدی تاریخ اسلام و نه در قرآن، هرگز خانواده به شکل کامل آن تحقق نیافته است. پیغمبر اسلام یتیم است. در داستان اسماعیل، نیای همهی اعراب، پدر حضوری منفی دارد (پدر، هاجر و اسماعیل را طرد میکند و ازین طریق اسماعیل آن کسی میشود که باید بشود)، موسی در دامان فرعون بزرگ میشود، عیسی به خواست خدا تولد مییابد و غیره.
در زندگینامهی هیچ کدام از شخصیتهای صدر اسلام نیز تاکیدی بر خانواده نمییابیم. اگر چه بر ارضای میل جنسی از طریق ازدواج همواره تاکید میشود. به علاوه، تعدد زوجات غیر از تاکید مصرح آیهی چهار سورهی نسا در تاریخ اسلام نیز حضور قاطع دارد. خانواده به معنای لیبرال راستگرای امروزی آن در هیچ کجای بایگانی اسلام دیده نمیشود. بنابراین، ما با یک تناقض بنیادین روبروایم. چگونه خانواده در معنای امروزی آن از باورهای دینی حمایت میکند، که جایی در آموزههایش برای خانواده وجود ندارد؟ تعدد زوجات یکسره متضاد با تلقی راستگرای امروزی از خانواده است.
بنابراین، چگونه نظام خانواده از اسلام پشتیبانی میکند؟ پاسخ این پرسش در این مطلب نیست که خانواده دستگاه تولید و بازتولید اقتدار است، بلکه در این نکته پنهان است که خانواده نظام تولید و بازتولید محافظهکاری است. یعنی اقتدار در ساختار خانواده به سرکشی در برابر پدرمقتدر نمیانجامد، بلکه به عکس هر یک از اجزای سرکوب شدهی خانواده در عین محافظهکاری ضامن بقای ساختار آن است. (این یک موقعیت دیالکتیکی محض و صورت دیگر این پرسش است، که چرا تودههای تحت ستم همین لحظه انقلاب نمیکنند؟) خانواده در اسلام یک تفاوت اساسی با خانوادهی غیرمسلمانان دارد و آن تاکید بر وحدانیت جنسی در برابر دوگانهی جنسی است.
خانواده در اسلام بر اساس عشق دوطرفه – که مورد تاکید لیبرالیسم راستگرای امروزی است- تشکیل نمیشود، بلکه یکسره تحت سیطرهی وحدانیت جنسی است و این نکتهای است که غالبا از نظر دور مانده است. به این ترتیب، اگر چه تعدد زوجات در اسلام براندازندهی خانواده است، اما خانواده با حمایت قاطع از وحدانیت جنسی بنیادهای اسلام را استحکام میبخشد. همین طور خانواده با تولید و بازتولید محافظهکاری، از ساختاری حمایت میکند که پیشاپیش براندازندهی آن است. خانواده در برابر اسلام سرکشی نمیکند، بلکه ضامن بقای آن است.
چهار: بهشت جنسی
قرآن در توصیف بهشت همواره بر لذتهای جنسی تاکید دارد، اما این لذتها با وحدانیت جنسی پیوند ناگسستنی خوردهاند. «و در آن باغهای بهشتی زنانی هستند، که جز به همسران خود عشق نمیورزند. و هیچ جن و انس پیش از این با آنها تماس نگرفته است.»(رحمان ۵۶) «و نزد آنها همسرانی زیبا چشم است، که جز به شوهران خود عشق نمیورزند.»(صافات ۴۸) «و همسرانی از حورالعین دارند همچون مروارید پنهان در صدف.»(واقعه ۲۱-۲۲) «و همسرانی بلند مرتبه، ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم و همه را دوشیزه قرار دادیم.
زنانی که تنها به همسرانشان عشق میورزند و خوشزبان و فصیح و همسن و سالند.»(واقعه ۳۴-۳۷) اگر چه اسلام کلید تعیین مردانهگی را یافته است، اما آن را به بهشت حواله میکند. بی جهت نیست که تحقق بهشت زمینی نزد مسلمانان چنین به رویای لذتهای جنسی آمیخته است. اما آن چه بیش از همه در این تصاویر به چشم میآید، نگرش جنسی مطلق به زن در مقام یک لذت صرف است؛ لذتی باکره که همواره جمع بسته شده، لذاتی که بر وفاداری آنها به شوهرانشان تاکید میشود. میتوان دوباره تکرار کرد، که اسلام مطلقا جایی برای نگاه غیرجنسی به زن باقی نمیگذارد
۲. پاسخ ابوالحسن بنی صدر به دیدگاههای اسلاوی ژیژک
آقای ژیژک بر اصل ثنویت تک محوری [۳] در قرآن نگریسته و در نتیجه، واقعیت را وارونه دیده است، به دلایل زیر:
۱. در قرآن چنین چیزی نیست که هرگاه با زن نامحرمی در خلوتگاهی بودی آنجا را ترک کن. از اتفاق، در قرآن هست که عایشه از لشگر جا ماند و با جوانی تنها شد و جوان او را به شهر آورد. هردو، در طول سفر با یکدیگر تنها بودند و توانستند در برابر وسوسه آمیزش جنسی مقاومت کنند. البته با وجود آنکه گفتند هیچ عمل جنسی واقع نشد، به دلیل فرهنگ جنسی حاکم در میان عربهای حجاز، مورد اتهام قرار گرفتند. قرآن در همین داستان در برابر این فرهنگ ایستاده و آن را نقد می کند.
پس این تصور که هرگاه زن و مرد در خلوت باشند بضرورت عمل جنسی واقع می شود، پیش از اسلام، در ذهن مردم عرب بوده است. می توان پرسید منبع تولید این فرهنگ چه بوده است؟ آیا دو دین یهود و مسیح نبوده اند که آنجا را در برگرفته بودند؟
آیه های سوره نور، این طرز فکر را تغییر می دهد و انسان را، زن و مرد به طور یکسان، دارای توانائی تسلیم نشدن به وسوسه می داند. و باز در قرآن می توان دید که؛
– در سوره یوسف، همسر عزیز مصر، یوسف را به خلوت خود می خواند و به یوسف اظهار عشق می کند و میخواهد با او درآمیزد. آیه می گوید یوسف به او و او به یوسف میل جنسی داشتند اما یوسف خداوند را به یاد آورد و از آمیزش جنسی سرباز زد. این آیات به روشنی می گویند که ساخته ذهنی نویسنده، یکسره با آموزش قرآن در تناقض است.
– از نظرگاه قرآن، زن نیز می تواند در برابر وسوسه جنسی بایستد؛ بر خلاف برداشت «دیالکتیکی» ژیژک، در آیه ۳۳ سوره نساء از صفات زن یکی اینست که در غیاب شوهر، خود را به وسوسه های جنسی نمی سپارد. اگر این توانائی در زن نبود، صفت نمی شد. از این گذشته، برداشت ژیژک از آیه ۳۳ سوره نساء نیز نادرست است. در آیه، سخن از تن ندادن زن به همخوابگی است و آیه روشهای برانگیختن او را به آمیزش جنسی یادآور می شود. یعنی زن را نه تنها بر خلاف تورات که مالامال شهوت ترسیم می شود، تلقی نمی کند بلکه موجودی “خویشتن دار” می داند.
– توانائی خویشتن داری زن، در آیه های دیگر نیز به مردان گوشزد شده است: در سوره قصص، آیه های ۲۳ به بعد، به ماجرای دختران شعیب پیامبر می پردازد که برای چرای گوسفندان به صحرا می رفته اند و با حضور مردان در صحرا، خویشتن دار بوده اند. در سوره مریم، از آیه ۲۷، ببعد، این یهودیان از خود بیگانه شده در زور هستند که مریم را سرزنش می کنند که مرتکب عمل زشت شده است و این قرآن است که به پاکی او شهادت می دهد و آنهم از زبان عیسی، طفلی تازه بدنیا آمده. یعنی بارداری و به دنیا آوردن فرزند را نیز دلیل قطعی بر وقوع عمل جنسی و اقدام زن به این عمل نمی داند.
بنابراین، قرآن نه تنها، خلوت مرد با زن را دلیل وقوع عمل جنسی نمی داند بلکه می گوید، اثبات عمل جنسی نامشروع موکول است به شهادت چهار تن به صورتی بسیار سختگیرانه. یعنی برای اثبات، نه تنها شهادت کمتر از ۴ تن، آنهم چهارتن عادل، را کافی نمی داند بلکه کار شهادت دهنگان کمتر از حد را مستوجب کیفر می داند (نساء، آیه ۱۵). و…
۲. ژیژک می گوید: خانواده از آن نوع که لیبرالیسم راست گرا می پسندد، در اسلام نیست. آری از آن نوع نیست، اما این بدان معنی نیست که خانواده در اسلام نیست. بلکه بدین معنی است که خانواده ی رسیده به مقام امامت (به مثابه نیروی محرکه توحیدی) در اسلام هست. خانواده ای که ازدواج زن و مرد، به معنای زوج شدن فضلهایی است که هر یک از آنها دارند. چنانکه خانواده پیامبر و خدیجه و علی و فاطمه بودند. از این منظر، پیامبر نیک می گفت که خدیجه نیمی از نبوت بود.
بی اطلاعی ژیژک در این باره کامل است. چرا که او نمی داند که؛
اولاً، قرآن تمام تلاشش در آن عصر تحقیر جنس ماده این بوده است که زن و مرد را برابر کند و به آنها خاطر نشان می کند که حقوق ذاتی دارند.
ثانیاً، حقوقی که وضع می کند، برای دو همسر، جدا از یکدیگر نیست، بلکه به لحاظ عضویت آنها در خانواده است. در حقیقت، به عنوان عضو خانواده برای هریک از زن و مرد، حقوق وضع می کند.
ثالثاً، قرآن تصریح می کند که از هر چیز زوج آفریده است. فیلسوفی که ژیژک است از اصل توحید گویی بی اطلاع است. من این موضوعات را به تفصیل و با استناد به تک تک آیات در کتاب “زن و زناشویی”[۴] آورده ام و از این رو تفصیل بیشتر را به آنجا واگذار می کنم.
۳. ژیژک آیه هائی را به دلخواه خود نقل کرده است تا ادعای نادرستی را به کرسی بنشاند، بدین مضمون که در تعالیم اسلام؛ “وحدانیت خدا، وحدانیت جنسی است.” این مدعای عجیب از چند جهت مخدوش است؛
اولاً، بدآموزیهای فلسفه یونان و تعالیم منسوب به تورات، طرز فکر و رفتاری را در حجاز و شام آن زمان بوجود آورده بود که، بنا برآن، عرب، از زن و مرد، زن را دون انسان و خلق شده برای لذت جوئی مرد می پنداشت. در اینجا ژیژک نمیتواند بی تاثیر از فلسفه یونان اظهار نظر کرده باشد. هرگاه به اساطیر یونانی مراجعه کنید، هر یک از خدایان، از زئوس گرفته تا آفرودیته، تا پرومته، تا هراکلس تا اودیپ و… تا رویدادهایی که تصویری از روابط خدایان با انسان بدست میدهند، همگی نمادهای جنسی بودند. اما قرآن وارونه این تصویر را بدست می دهد. آیه ها، به خداوند جنسیت مرد نمی بخشد، او را از تعیّن و بنا بر این، از جنسیت آزاد می کند تا که توحید را، در عرصه خانواده، توحید زن و مرد حقوقمند بگرداند. چنانکه آیه ۱۵ سوره زخرف که مستند فیلسوف شده است، می گوید: «قرار دادند برای او، از بندگانش جزئی از او». این کلام ربطی به جنسیت ندارد بلکه ربط مستقیم دارد به تعیّن زدائی از خداوند. زیرا آفریده را جزء آفریدگار قراردادن، متعیّن کردن خداوند و بدان، محروم کردن انسان از استقلال و آزادی است. بر فیلسوف بود که از دید استقلال و آزادی به این آیه و آیه های بسیار دیگر بنگرد. هرگاه چنین می کرد، در می یافت که نبود ارتباط انسان با خدا، بودشِ جبر است و بودشِ این رابطه، بودشِ استقلال و آزادی اوست.
در آیه ۱۸ سوره زخرف نیز، باز تعیّن زدائی می کند. چرا که متعیّن بودن را ناتوانی توصیف می کند و فرزند قائل شدن برای خداوند را به معنای نقص و ناتوانی در خدا ذکر می کند و بنا براین، به انسان هشدار میدهد که بدین کار، یعنی ناتوان و متعیّن کردن خداوند است که مشرک می شوند. به بیان دیگر، ثنویت را اصل راهنما می کنند نه توحید را.
ثانیاً، قرآن در برابر اعراب که بنا بر همان بد آموزیِ اجتماعی ای که مطابق آن زن را دون انسان می دانستند و در مقام تخطئه خدای پیامبر، فرشتگان را زن می خواندند و خود پیامبر را نیز بخاطر نداشتن پسر و داشتن دختر، «ابتر» می گفتند، تصریح می کند که؛
• زن کوثر است، چشمه زندگی است. (سوره کوثر)
• در آیه های ۱۴۹ تا ۱۵۳ سوره صافات، نخست اصل فرزند نداشتن خداست (یعنی رد تعیّن) که مورد تأکید قرار می گیرد (آیه ۱۵۲ ) . کلمه بکار رفته، ولد به مرد و زن می گویند. و در آیه ۱۵۳، می پرسد: آیا خداوند دختر را بر پسر بر گزید؟ از قرار، فیلسوف معنای دلخواه خود را به آیه داده و پرسش دلیل را، گزینش پسر و جنسیت مرد دادن به خدا گردانده است. حال اینکه اولاً، خداوند پسر را هم بر دختر برنگزید و فرمود: “شما را از زن و مرد و قبائل و ملتها آفریدیم برای این که از یکدیگر شناخته شوید. وگرنه کرامتمند ترین شما باتقواترین شماست”. و ثانیا˝، پرسیدن از مدعیان که آیا شما بودید و دیدید که خداوند فرشتگان را زن آفرید، سلب جنسیت مورد ادعا از فرشتگان است و نه ترجیح دادن به جنسیت مرد. چنانکه اگر می گفتند خداوند فرشتگان را مرد آفرید، همین پرسش را از مدعیان می کرد. بر فیلسوف است که بداند قرآن فرزند خدا خواندن عیسی را نیز بالکل نفی می کند.
ثالثاً، مادونی و مافوقی دو جنس زن و مرد، نقض توحید است و بیانگر ثنویت تک محوری است که ضد کامل توحید و همان شرکی است که قرآن به شدت نفی می کند و از آن به گناه بزرگ یاد می کند.
۴. ژیژک در آنچه در رابطه با بهشت نیز نوشته است، بر خطاست:
اولاً، زنان و مردان با هم به بهشت می روند. در آنجا، زنان نماد سکس – آنطور که در تورات است – نیستند. نماد انسان جامع، برخوردار از ابعاد و حقوق و فضلهایند. امر مهمی که ژیژک از آن بی اطلاع است اینست که در معاد، ولایت بر یکدیگر نیز از میان برمی خیزد و بنا بر نص قرآن، دیگر کسی بر دیگری، کمتر اختیاری ندارد. پس زنان هرگز مال مردان نمی شوند. چنانکه مردان نیز مال زنان نمی شوند. بلکه این دو، رها از رابطه مالکیت و ولایت، زوج امام (به معنای پیشرو و خودراهبر) را تشکیل می دهند.
ثانیاً، از جمله فضلهای زن، یکی هنرمندی اوست. هنرمند بدین معنی که مرزهای هستی ممکن را در می نوردد و فضائی را بروی خود و مرد می گشاید، که ناممکن تصور می شد. وقتی مریم معجزه وار عیسا را می زاید می خواست این امر را به انسان حالی کند که زن به معنای فراخنای بی کران، ناممکن را ممکن می کند. از دید من، این همانا فراخنای استقلال و آزادی انسان نیز هست. پس هم این دنیا و هم در بهشت، زن نماد ممکن شدنِ ناممکن است. آیه ها که نقل کرده است، زن را نماد زیبائی کامل و تحقق بخش همه ناممکنها است. برای مثال: در آیه ۵۶ سوره رحمن، از «قاصرات الطرف»، یعنی زیبایان آزاده و پاک چشم، سخن گفته است که اِنس و جنی/جنسی آنها را لمس نکرده است. یعنی «شئی جنسی» نیستند و خود آزاده و خویشتن دار بوده اند. هرگاه ژیژک از این دید در قرآن می نگریست که این متن از آغاز تا پایان، برای این و آن دنیا، زن را چنان توصیف می کند تا این تصور حاکم را که زن «شئی جنسی است» را از ذهن های مردان و زنان بیرون کند، و زن را صاحب فضلها و نماد زیبائی پاک خداوندی بشناساند، واقعیت (= بیان قرآن) را همان سان که هست، فهمیده بود و بسا بر آن می شد با شئی شدن انسان، از زن و مرد و البته بیشتر زن، مبارزه کند.
شاید لازم بود او در برابر قرآن این پرسش را صمیمانه با خود در میان گذارد که اگر قرآن زن را مساوی سکس می دانست، آیا بدین گونه همه رهنمودهای خویش را نقض نمی کرد؟ چرا که آفریده ای را که خود محض لذت بردن مرد آفریده است، چگونه ممکن است بتوان از او خواست عفتمند و پاک اندیش و چشمه زار زندگی و مایه آرامش و… باشد. لاجرم می باید، بنا بر طبیعت، زن انسانی عفتمند باشد تا بتوان او را از شئی شدن حفظ کرد.
آیه های سوره واقعه نیز، همین معنی را به مردان گوشزد می کند تا مگر طرز فکر خود را تغییر دهند و خویشتن را محور مسلط و زن را محور زیر سلطه و وسیله لذت جنسی بردن خویش مپندارند.
و باز در آیه ۴۸ سوره صافات، تصویر زن در تورات است که مورد نقد شدید قرآن قرار می گیرد: در این آیه قرآن بیان می کند که زن دون انسان و وسوسه گر مرد نیست، همسر مرد است و در بهشت است که همسری کامل خویش را بدست می آورد.
ژیژک، در نوشته خود، برداشتهای غلط دیگر نیز دارد. از جمله در باره حجاب و این واقعیت که موسی در دامن همسر فرعون بار آمد و نه فرعون و…توضیح این پرسش ها را یک به یک در جاهای دیگر و به ویژه در کتاب زن و زناشویی آورده ام.
۱- برگرفته شده از سایت کانون پژوهشی نگاه؛ http://www.negah۱.com
[۲] G.W.F. Hegel, Philosophy of Mind, Oxford: Clarendon Press ۱۹۷۱, p. ۴۴
[۳] برای آن دسته از خوانندگانی که این اصطلاح را تا حدی غریب می پندارند لازم است توضیح داده شود که از دید بنی صدر، «ثنویت تک محوری» در کنار «ثنویت دو محوری» مبنای فلسفه از دوران یونان باستان تا امروز تلقی می شوند. ثنویت یا دوآلیسم در فلسفه غرب، اصل راهنمائی است که بر آن، نظریه های فلسفی ساخته شده اند و می شوند. بر این اصل، فضای عقل آدمی به دو محور غیر قابل توحید محدود می شود. وقتی یکی از این دو محور همیشه فعال و محور دیگر فعل پذیر و تابع محور فعال تلقی شود- که در این وضعیت فضای عقل تنگ ترین است- ثنویت تک محوری است. بنابر اندیشه آزادی، ثنویت تک محوری ضد کامل اصل توحید است. توحید در مفهوم موازنه عدمی به معنای رها شدن از محدودکننده ها و باز شدن به روی هستی هوشمند، خدا، است. توحید اصل راهنمائی است که به عقل، ﺁزادی و توان بازجستن بیان ﺁزادی را می دهد. در برابر، اندیشه راهنمایی که اصل را در روابط انسان-خویشتنش، انسان- انسان، انسان-طبیعت و انسان-خدا نه بر توحید بلکه بر رابطه مابین ضدها و انواع دوگانگی های مبتنی بر تضاد و خصومت می گذارد ثنویت نام دارد. اما اگر هرگاه دو محور در رابطه با یکدیگر اثر گذار و اثر پذیر و فعال و فعل پذیر هستند، ثنویت را دو محوری می گویند. برای مثال، وقتی کسی بر اصل ثنویت تک محوری، برای «فقیه» ولایت مطلقه قائل می شود (= محور مطلقا فعال) و برای مردم وظیفه اطاعت (= محور فعل پذیر) و ولایت را هم به « بسط ید بر جان و مال و ناموس مردم» تعریف می کند، اولاً از انسانی که خود او است و از میلیونها انسانی که مردم تحت حکم زور هستند و بسا از تمامی انسانها، بمثابه استعدادها و حقوقمندی ها، غافل می شود و ثانیاً، ناگزیر ولایت را قدرت مطلق بر اشخاص و اشیاء معنی می کند و بدین وسیله از هرﺁنچه جز قدرت (= زور) است، غافل می شود.
۴ – رجوع کنید؛ http://enghelabe-eslami.com/ketab/zan-va-zanashoi.htm
پیام برای این مطلب مسدود شده.