سکوت سروش و حقخواهی همجنسگرایان ایرانی
زمانه: بهنام داراییزاده ـ عبدالکریم سروش نماد مسلم «روشنفکری دینی» در ایران است. آرای او در دههی ۱۳۷۰ با اقبال گستردهای روبهرو بود و خوانندگان بسیاری داشت.کتابها و نوارهایی که «موسسه صراط» از او منتشر میکرد معمولاً تیراژهای بالایی داشتند و تنها دینداران نیز مخاطبان او نبودند. در آن سالها مجلهی «کیان» یکی از پرخوانندهترین نشریات جدی در کشور به شمار میآمد و یادداشتهای سروش نیز در آن میان از جایگاه ویژهای برخوردار بود.
بسیاری هنوز «عبدالکریم سروش» را برجستهترین و پرنفوذترین نظریهپرداز حوزهی روشنفکری دینی در ایران میدانند. از سویی دیگر، سخنان سروش در میان غیر مومنان نیز بردی داشته است که کمتر در بین سایر سخنوران مذهبی نمونهی آن را میتوان یافت.
همهی اینها را گفتم تا بگویم: سخن سروش را باید جدی گرفت. جدی نه از آن حیث که سخنان او واجد اعتبار و یا ارزش نظری خیلی خاصی است، بلکه از این جهت که «عبدالکریم سروش» معرف یک ذهنیت و اندیشهی مشخص اجتماعی است؛ اندیشهای پرابهام اما پرمخاطب که به نظر میآید به واسطهی برخی از ضعفها و کاستیهای ذاتی، قادر نیست در تمامی زمینههای مرتبط، دقیق و منسجم تئوریپردازی داشته باشد.
اخیراً ویدئویی از جلسهی پرسش و پاسخ سروش با جمعی از دانشجویان ایرانی دانشگاه تورنتو در شبکهی اینترنت منتشر شده است. در بخشی کوتاهی از این ویدئو، از سروش در باب همجنسگرایی و حقوق فردی همجنسگرایان سئوال میشود. پاسخی که سروش به این پرسش میدهد، به باور من از چند جهت گویا و نشانگر بحران ذاتی در بطن ذهن نوگرایی دینی در ایران است.
سروش میگوید که «حقخواهی همجنسگرایان» مسئلهی جدیدی است که او هنوز قادر نشده سخن قاطعی در باب آن بگوید. بدیهی است که هیچ ایراد و اشکالی ندارد که نظریهپردازی در باب یک موضوع مشخص به نتیجهی قطعی نرسیده باشد، اما مگر «حقخواهی همجنسگرایان» از جنس موضوعات نظری پیچیده است که در باب آن باید تحقیق و تفحص خیلی خاصی صورت گیرد؟
این قابل فهم است که جنبش «حقخواهی دگرباشان جنسی» جنبش و حرکت نوپایی است، اما مگر میتوان از نوپایی یک جنبش حقوقی- اجتماعی، پیچیده بودن آن را نیز نتیجه گرفت؟ به فرض که این جنبش نوظهور باشد، این امر چه ربطی به حقانیت و یا بیپایهگی خواستههای آن دارد؟ مگر حقانیت یک خواست و مطالبه قرار است با قدمت و سابقهی آن سنجیده شود؟
به نظر می آید که دستگاه فکری هر نظریهپرداز- با تکیه بر مبانی استدلالی و اصول اولیهاش- باید قادر باشد دستکم «تبیینی حداقلی» از موضوعات مهم اجتماعی ارائه دهد. سکوت در برابر مسئلهای اجتماعی تا به این حد فراگیر و پراهمیت (فراگیر و مهم از این حیث که قاعدتاً نزدیک به ده درصد جامعه، گرایشهای جنسی همجنسگرایانه دارند و برای پرداختن به این نیاز طبیعی و انسانی خود با خطر اعدام و مجازات مرگ روبه رو هستند) هیچ توجیهی ندارد.
به تعبیر خود سروش، مسئله از نگاه دینباوران سنتی و یا قائلین به تفاسیر مرسوم و تاریخی، کاملاً روشن است. کتاب مقدس مسلمانان و سنت فقهی حاکم بر جوامع اسلامی، از پیش حکم موضوع را مشخص کردهاند. از نگاه ضوابط قانونی نیز، همانگونه که در یادداشت دیگری اشاره کردهام، هم در پیش از انقلاب و هم پس از انقلاب، رفتارهای جنسی مردان همجنس را در ایران «جرم» بوده است.(از سال ۱۳۱۰)
قانون جزای جمهوری اسلامی نیز به تبعیت از مبانی فقه شیعه، در مادههای ۱۱۰ و ۱۲۷ به جرمانگاری رفتارهای جنسی همجنسگرایانه پرداخته است.۱ در این چهارچوب، «همجنسگرایی» نه تنها از نگاه شریعت اسلام حرام است و گناهی کبیره محسوب میشود، بلکه به عنوان یک «جرم» مشخص و سنگین، کیفری تا حد مرگ به دنبال دارد.۲
این توضیح را برای آن دادم که بگویم «همجنسگرایی زنان» تا پیش از انقلاب سال ۵۷ اساساً «جرم» نبوده است. اگر این رفتار جنسی از نگاه عموم مردم، مذموم و مقبوح شمرده میشده ( که بیتردید این چنین نیز بوده) برپایهی ارزشهای اخلاقی حاکم بر جامعه، قضاوت صورت میگرفته و نه ضوابط قانونی.
به هر روی، هنگامی که از سروش در باب همجنسگرایی سئوال میشود، روشن است که سخن از چگونگی مبانی اخلاقی او در جایگاه یک «نوگرای دینی» است. سکوت سروش در این مورد، آشکارا نشان از شکاف و ناکارآمدی در نظام ارزشی روشنفکری دینی دارد.
به تعبیر اکبر گنجی، اساساً «روشنفکری دینی مخالف» مصلحت خود را در آن میبیند که در این زمینه اظهار نظری نداشته باشد. تا جایی که به خاطر میآورم، به غیر از محسن کدیور و آرش نراقی – که در این زمینه نیز واجد دیدگاههایی کاملاً مغایرند- فرد دیگری از جمع نوگرایان دینی به صورتبندی مکتوب آرای خود نپرداخته است.۳
من گمان میکنم که سروش و سایر روشنفکران دینی ایران، میباید پیشتر به این پرسش محوری پاسخ گویند که اساساً مبنای نظری، حقوق و آزادیهای آدمی را چه میداند؟ اگر میپذیرد که موازین دینی با تعریفی که از «انسان متکلف» ارائه میدهد، نمیتواند خاستگاه نظری مناسبی برای حقوق و آزادیهای انسان باشد، آنگاه چه چیز را میخواهد جایگزین آن کنند؟ به فرض آیا ارزشهای اخلاقی (حتی با فرض پویایی آن) میتواند بنیانی مستحکم برای یک نظام حقوقی مترقی باشد؟
پنهان نمیتوان کرد که ارزشهای اخلاقی جامعه، در بسیاری از موارد، ارتجاعی، واپسگرا و اسباب تحکیم مناسبات ظالمانهی موجود است. توسل به ارزشهای اخلاقی حاکم (حتی اگر ریشه و خاستگاهی غیر مذهبی نیز داشته باشد) نمیتواند راهکاری مطمئن به منظور تامین و تضمین حقوق انسانی باشد. برای نمونه، مجازات اعدام و یا قصاص نفس، همچنان از نگاه عموم مردم ایران، عین اجرای عدالت است. پنهان نمیتوان کرد که هموفوبیای حاکم بر جامعه ایران نیز به عنوان یک بیماری، بسیار قوی، ریشهدار و فراگیر است.
رسالت و وظیفهی روشنفکری (اعم از دینی و غیر دینی) اقتضا میکند که در برابر این بیماری حاد اجتماعی موضعگیری شود. در این میان، مسئولیت روشنفکری دینی ایران، بیتردید سنگینتر است چرا که آموزهها و ارزشهای دینی اسلام، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری و تداوم این بیماری اجتماعی داشته است.
بههرحال «سکوت» نمیتواند هیچ توجیهی داشته باشد. نوگرایان دینی ایران، یا باید به مانند آرش نراقی از نگاهی «درون دینی» سعی به ارائهی تفسیری بدیع و یکسره نو از متون اسلامی داشته باشند و یا به مانند کدیور، آشکارا با تکیه بر نظام ارزشی- مذهبی خود، همجنسگرایی را امری غیر انسانی و مغایر با فطرت و طبیعت آدمی معرفی کنند.
پانویس:
۱.مادهی ۱۱۰قانون مجازات اسلامی : حد لواط در صورت دخول قتل است و کیفیت نوع آن در اختیار حاکم شرع است.مادهی ۱۲۷قانون مجازات اسلامی: مساحقه، همجنسبازی زنان است با اندام تناسلی. مطابق قانون ایران، چنانچه زنی در دادگاه محکوم به حد «مساحقه» شود در مرتبههای اول و دوم و سوم به یک صد ضربه شلاق و در مرتبهی چهارم به مجازات مرگ محکوم خواهد شد.
۲.حتی به موجب رژیم کیفری جمهوری اسلامی نیز الزاماً مفاهیم «جرم» و «گناه» همپوشانی تام ندارند. برخی از رفتارها که جرم است آشکارا حرام نیست و گناه محسوب نمیشود(به فرض خرید و فروش اسلحه) و برخی دیگر از رفتارها در عین آن که حرام هستند، جرم نیستند و مجازات حقوقی ندارند. برای نمونه خودارضایی و یا خودکشی.
۳.من اکبر گنجی را نه تنها در صف روشنفکران دینی نمیبینم، بلکه او را منتقدی سرسخت و نکته سنج در نقد این ذهنیت هم ارزیابی می کنم.
پیام برای این مطلب مسدود شده.