هنربندان: وقتی قورباغهها هفتتیرکش میشوند، هفت تیر کش ها داور جشنواره فیلم
روز: حسن عباسی که “یدالله قزوینی” بودن او همچنان در حال بررسی است دانشمند، اندیشمند، هنرمند، فیلسوفمند، قدارهبند بزرگ جهان است که تاکنون تعداد بیشمار هیچ اثر علمی فرهنگی هنری سیاسی اجتماعی ورزشی (بابا اصلاً نخواستیم، یارو رسماً خمیربازی هم بلد نیست) از وی منتشر شده و در سراسر جهان نیست و نابود شده است. وی طبق روال دارای مدرک دکترا و طبق روالتر رشته دکترای وی همچنان در هالهای از نور بالای کله احمدی نژاد است.لکن گفته میشود فارغ التحصیل پی.اچ.دی قالپاق سازی واحد جعفر-آکسفورد-کپی-برادرز بوده و تحقیقات ژرفی نیز در آبیاری گیاهان دریائی و شنپاشی کویر انجام داده است. نامبرده در حال حاضر رئیس مرکز بررسیهای دکترینال است و در تلویزیون فیلم سینمائی تفسیر میکند. (عبارت “بررسیهای دکترینال” هنوز در دست ترجمه بوده کسی درست نمیداند که در این مرکز دقیقاً چی و برای کی بررسی میشود)
وی آموزش تمام علوم مختلف را از همان نوزادی شروع کرد و پس از پنج شش سال تلاش شبانه روزی سرانجام توانست حرف زدن را از پدر مادرش یاد بگیرد. متأسفانه مدارک دقیقی در دست نیست که ایشان معرکه گیری را از کی یاد گرفته است.
لکن “اسدلله قزوینی” که یکی از مدعیان پدری اوست هم حرف خاصی در اینمورد هنوز نزده. (اصولاً در دوران مهرورزی ما دیگر عادت کردهایم که هر کدام از مهرورزان هفت هشت تا پدر و هفده هجدهتا مدعی پدری داشته باشند خودشان هم خودشان را فرزند سی چهل نفر دیگر بدانند) خود وی در مورد پدرش میگوید او یک اگزیستانسیالیست پیرو استانیسلاوسکی تکنو تریلر پسانوگرای گوتیک بود. به عباسی گفتند جان اون مادرت همینی که الآن گفتی را بنویس، نه اینکه نتواند ها، شکسته نفسی کرد ننوشت!
عباسی زمانی اعلام کرد از همان اوائل انقلاب تا آخر جنگ همه را در جبههها بوده. هنوز روزی سیصد نفر تلاش میکنند به وی حالی بکنند که پدرجان سال پنجاه و هفت اصلاً جنگ شروع نشده بوده تو کجای جببهها بودی ؟ اما وی همچنان اصرار دارد که ده بیست سال سابقهی جبهه و جنگ دارد و ولش کنی میگوید فرمانده عملیات آزادسازی خرمشهر هم من بوده و آن نوجوانی هم که خودش را انداخت زیر تانک باز هم من بودم و اتفاقاً آن کسی هم که سالها در اسارت بعثیها بود باز هم من بودم. وی در پایان اضافه میکند : البته منو کشتن ! در این میان دریادار علی شمخانی که سابقهی وحشتناکی در کوبیدن وسط برجک خلق الله دارد ضمن تائید صحبتهای عباسی گفت یکی عباسی در جبهه بوده یکی آن عمه دوقلوی من که اسم هر دویشان فرنگیسه. علی الحساب این موضوع اصلاً مهم نیست چون همه عین احمدی نژاد هم در جبهه بودهاند؛هم دکترای نمک پاشی دریاچه ارومیه دارند.
حسن عباسی ناگهان در سال هشتاد سخنران شد و تئوری تکان دهندهای را بنام “دفاع نامتقارن” اختراع کرد. دفاع نامتقارن عبارتست از اینکه هر گاه حملهای بطور متقارن انجام بشود جوری که قطر لوزی بیفتد وسط گوآتر متوازی الاضلاع و ساعت مچی با ساعت دیواری سه پی دوم اختلاف فاز داشته باشد و هوا هم گرم باشد آنوقت نتیجه میشود که از بندرعباس تا تهران هزار و پانصد کیلومتر راه است و بهمین دلیل عباسی اهل شهر ازنای لرستان است که این خودش بتنهائی موضوع مهمی محسوب میشود. همچنین دفاع نامتقارن همواره باید جوری باشد که سخنران آستین کوتاه بپوشد و برود بالا تا میتواند شر تف بدهد. در همین راستا عباسی اعلام کرد که دفاع نامتقارن همان یکجور “شهادت طلبی” در مسیر “رضایت خدا” است، حال آنکه قبلاً همه فکر میکردند شهادت طلبی برای اینست که خدا خوشش بیاید.
عباسی همچنین در ادامهی تئوریهای تکان دهندهی خود معتقد است تمدن آنگلوساکسون در آینده بدست خود آنگلوساکسون نابود میشود و در همین راستا تلاوت نموده است که امریکا هیچ راهی جز مقابله با ایران ندارد و هر کسی که با ایران مقابله بکند، دشمن اسلام است و هر کسی هم که دشمن اسلام باشد، شیطان است. (به جان مادرم از خودم حرف درنمیآورم اینرا عیناً خودش تلاوت کرده). بر این اساس وی خیلی راحت ثابت کرد که امریکا شیطان است، حال آنکه همین حرف را سی سال پیش امام هم گفته بود؛ منتها همه فکر می کردند حالا این وسط امام هم یک تلاوتی کرده روی الباقی تلاوتها که میکند. لکن بعد از این کشف عباسی بشریت با زاویهای دیگر از معجزات امام آشنا شد و فهمید که علم قادر است از ثروت بهتر باشد و اگر آدم یکوقتی همینجوری یک چیزی بپراند علم میتواند سی سال بعد ثابت بکند که یارو همینطوری الکیه الکی هم نپرانده.
حسن عباسی سال 88 پس از سخنرانی در مورد تئوری جدیدش “خامنهایسم” و “چرا میخواهند احمدی نژاد نباشد” به شکایت پدر فائزه هاشمی بازداشت شد؛ ولی چون بعداً معلوم شد که نظر رهبری به نظر رئیس جمهور نزدیکتر است و برادرفائزه هم باید بازداشت بشود؛لذا بلافاصله بعد از آزادی با حضور مجدد و آستین کوتاه در تلویزیون به تحلیل فیلم کنستانتین پرداخت تا نشان بدهد چگونه می توان ملتی رافیلم کرد.
این تحلیل بقدری سنگین و دقیق و درست و فجیع و تکان دهنده بود که تهیه کنندهی فیلم از دست کارگردان و تمام بازیگران و عوامل فیلم شکایت کرد و گفت اینها من را گول زدند تا از طریق این فیلم بشریت را فریب بدهند و به تباهی بکشانند. عباسی همچنین نظریات مشابهی در مورد فیلمهای تایتانیک، خوب-بد-زشت، آخرین سامورائی و امثالهم دارد. از نظر او فیلم خوب فیلمی است که به اصول سینمای معناگرا یعنی مغز و اعصاب و عروق نزدیک باشد.مانند حمله به اچ-3، الو الو من جوجوام، کانی مانگا و خصوصاً هر دویست قسمت اخراجیها که خیلی به معنا نزدیک و بلکه از آنطرف معنا هم زده بیرون.
به همین مناسبت فرخنده عباسی در یک تغییر مسیر تاریخی جغرافیائی از آنجا که توی تلویزیون خیلی خوب مخچه ملت را با تفسیر فیلم سالاد می کرده بعنوان “داور” جشنواره فیلم فجر امسال که تقریباً با حضور تمام کارگردانان مطرح سینمای کشور در بخش تحریم جشنواره برگزار میشود، انتخاب شد و باری دیگر باعث زنده شدن شعار جاودانهی “داور شیر سماور” گردید. گفته میشود که در جشنواره امسال همزمان با این شعار کوبنده در سالنهای سینما، تماشاگرها با ایجاد موج مکزیکی حمایت همه جانبهی خود را از حسن عباسی بطور خودجوش اعلام نموده و در پایان گمان میرود که با داوری دقیق و تکنیکی نامبرده در نهایت فیلمهای “انگشت راست توی دماغ چپ”، “چرا بقیهی ملت را نکشتید تا راحت بشویم” و اخراجیهای 28 تمام سیمرغهای جهانی جشنواره را تصرف کنند تا باری دیگر دست استکبار که از آستین کوتاه حسن عباسی زده بیرون درجا قلم بشود. باشد تا ایشان دیگر از این به بعد فقط آستین بلند بپوشد تا دست کسی از آستینش بیرون نزند !
پیام برای این مطلب مسدود شده.