پیامی هشدارآمیز و در عین حال دلگرم کننده به مردم مصر
صدای آمریکا: عباس میلانی، مدیر مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد و پژوهشگر و نویسنده سرشناس ایرانی، در مطلبی که در شماره اخیر مجله «نیو ریپابلیک» به چاپ رسیده، از جانب یک نویسنده ایرانی که انقلاب ۱۳۵۷ ایران را تجربه کرده است به مردم مصر پیامی حاکی از هشدار و دلگرمی توأمان می دهد.
آقای میلانی می نویسد: پس از چندی ناآرامی، به دنبال برقراری حکومت نظامی در برخی شهرهای بزرگ کشور، رهبر خودکامه نطقی ایراد کرد که لحنی حاکی از پشیمانی داشت. او در این نطق که از تلویزیون سراسری پخش شد وعده اصلاحات داد و به مردم دمکراسی طلب قول داد به مطالباتشان احترام بگذارد.
برای مدتی طولانی، ایالات متحده آمریکا به او نصیحت می کرد که فضای سیاسی کشورش را باز کند- اما نزد افکار عمومی، آمریکا حامی عمده او بود. رئیس جمهوری آمریکا در پشتیبانی و حمایت از دمکراسی و حقوق بشر نطق های مهم و قرا سر می داد و به مردم اطمینان می داد که ایالات متحده از خواسته های دمکراتیک آنان حمایت می کند. اما هم رهبر سیاسی کشور و هم حامیان آمریکایی اش، با سیل عظیم تظاهرکنندگانی که به خیابان ها ریختند، غافلگیر شدند. مقامات آمریکایی بازی خطرناکی را در پیش گرفتند: از یک سو به رهبر مورد اعتراض مردم پیشنهاد حمایت دادند و از سوی دیگر آغاز رابطه با اپوزیسیون را پیشه ساختند.
وقتی که رهبر کشور سعی کرد برای آرام کردن اوضاع از زور نیروی نظامی استفاده کند، ایالات متحده با صدور بیانیه هایی، از یک سو از تمایل رهبر برای حاکمیت قانون و نظم دفاع کرد و همزمان از سوی دیگر گفت تظاهرات دمکراسی خواهی باید ادامه یابد و توسل به زور نمی تواند راه حل مشکلات کشور باشد. اسلام گرایان افراطی، با سوء استفاده از هرج و مرج ناشی از ناآرامی ها و اعتراض ها با ژست های دمکراسی خواهانه، فرصت را غنیمت دانستند و جنبش دمکراتیک مردم را به نفع سنت و حاکمیت دینی، مصادره کردند.
آقای میلانی، نویسنده کتاب «شاه» می نویسد: کشوری که از آن حرف می زنم، مصر ۲۰۱۱ نیست، بلکه ایران ۱۹۷۹ است، و رهبر مورد نظر شاه ایران است و نه حسنی مبارک. همزمان، به گواهی تاریخ، وجوه تشابه میان این دو برهه تاریخی، فراوان است. تشابهاتی که هم به آمریکایی ها و هم به مصری ها درس هایی حیاتی می دهد.
عباس میلانی می گوید: سیاستگزاران آمریکایی باید از انقلاب ایران خطر نوسان بین حمایت از یک رژیم قدیمی و ایجاد رابطه با دمکرات های جدید را به یاد داشته باشند. باراک اوباما، باید تمام توان خود را به کار گیرد تا حسنی مبارک را متقاعد سازد تا فورا اعلام کند که دیگر خیال شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را ندارد و دولت مسئول و در رأس آن محمد البرادعی را- به عنوان چهره های میانه رو- منصوب کند تا امور روزانه مملکت را رتق و فتق کند. این شاید آخرین شانس مصر برای انتقال منظم به دمکراسی است، روشی که حکومت های غیر دمکراتیک قادر به منحرف ساختن روند دمکراتیک در آن نیستند.
اما برای مصری ها، انقلاب ایران باید به منزله هشدار باشد. در سال ۱۹۷۸ آیت الله خمینی مقصود واقعی خود، یعنی تشکیل حکومت استبدادی مذهبیون را پشت ردای دمکراسی پنهان ساخت. او بارها وعده داد که هیچ چهره مذهبی در دولت آینده در موضع قدرت قرار نخواهد گرفت. اما به محضی که به قدرت رسید دیکتاتوری مذهبی فعلی را بنا نهاد. و هنگامی که در ژوئن ۲۰۰۹-خرداد ۱۳۸۸- سه میلیون ایرانی به خیابان های تهران ریختند تا به چند دهه سرکوب اعتراض کنند، وحشیانه سرکوب شدند.
عباس میلانی در ادامه مطلب خود می نویسد: با در نظر گرفتن چنین سابقه تاریخی، دمکراسی خواهان مصری نباید به سادگی دستاوردهای خود را تسلیم اسلامگرایان افراطی اخوان المسلمین کنند. در صورت سقوط مبارک، مردم دمکراسی طلب نباید به تندروترین و خشن ترین نیروها اجازه دهند با استفاده از هرج و مرج و شلوغی وضعیت، قدرت را در دست گیرند. اگر چنین نیروهایی صاحب قدرت شوند، مردم مصر دهه ها به عقب خواهند رفت و به انقلابی دیگر نیاز خواهند داشت، درست همان مشکلی که امروز مردم ایران دارند.
ماشین پروپاگاندای رژیم اسلامی تهران در روزهای اخیر درباره شباهت های میان وقایع امروز مصر با انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران بسیار گفته است. جمهوری اسلامی ایران بی شرمانه ادعا می کند که قیام امروز مصر چیزی نیست مگر پس لرزه های انقلاب ایران. آقای میلانی هشدار می دهد که مردم مصر باید خلاف این ادعا را ثابت کنند، نه فقط برای خاطر مصر.
بیش از یک قرن، مصر، مانند ایران نقش پیشاهنگ کل منطقه را ایفا کرده است، بنابراین رسیدن دمکراسی به مصر روحانیون حاکم بر ایران را در موضع دفاعی قرار می دهد. قیام مصر، به دور از تکرار وقایع ۱۹۷۹ ایران، می تواند خویشاوند وقایع سال ۲۰۰۹ در ایران و شورش برحق دمکراتیک مردم این کشور باشد. چنین تعبیری به دمکراسی خواهان کل خاورمیانه اطمینان می دهد و نشان می دهد که ساختارهای منطقه به واقع در حال تغییر شکل از دیکتاتوری و تعصب، به دمکراسی و عقلانیت است؛ انشاءالله.
پیام برای این مطلب مسدود شده.