26.02.2011

درس‌هایی که نمی‌گیریم! پس غافل‌گیری به چه دردی می‌خورد

خودنویس: همین الان، یعنی چند دقیقه پیش، با دو نفر از دست‌اندرکاران شبکه‌های اجتماعی اعتراضی بحث می‌کردم. از یک طرف موضوع مهم این روزهای این است که سه‌شنبه‌ها همه در خیابان‌ها جمع شوند و اعتراض کنند. از طرف دیگر گروهی می‌خواهند در روز دهم اسفند، شب تولد میرحسین موسوی یک برنامه از پیش تعیین شده را به اجرا بگذارند. من امروز با یکی از کسانی که به نحوی در آموزش فعالان مصری در سال ۲۰۱۰ نقش داشته چند ساعتی گپ زدم. توجه داشته باشید که مصری‌ها برخی درس‌های مبارزه جدید را همین چند ماه پیش فراگرفته بودند. وقتی از او در باره نحوه مبارزه فعالین جنبش سبز سوال کردم، خیال می‌کردم چیزی نمی‌داند، اما خیلی قشنگ‌تر از بسیاری از ما جنبش را تحلیل می‌کرد. می‌گفت داشتن پیامی ساده، اما معلوم، سه روز بعد از انتخابات میلیون‌ها نفر را به خیابان‌ها کشاند، و قدرت چانه‌زنی و مذاکره به راهبران جنبش داد. یادم به جلساتی افتاد که گروهی از اصلاح‌طلبان همان روزها با آیت‌الله خامنه‌ای داشتند…اما عدم توجه به عنصر زمان و توجه نکردن به خواسته‌های طبقات مختلف، انتخاب محدوده از جامعه برای مبارزه با حاکمیت، تدریجا جنبش را با مشکلاتی روبرو کرد. این به معنای فراموش کردن عمل‌کرد حاکم جبار سرکوب‌گر نیست. بحث جالبی که این فعال سیاسی در زمان سقوط میلوشویچ مطرح کرد، این بود که مهم‌ترین کار برای به زانو در آوردن یک حکومت امنیتی، «غافل‌گیر» کردن آن است. برای غافل‌گیر کردن حاکمیت نمی‌توان رسما اعلام کرد که فلان روز به فلان جا می‌آییم. فلان روز چنان می‌کنیم و چنان. وقتی مردم در گروه‌های پرتعداد به خیابان نمی‌آیند، کشاندن عده‌ای محدود از طریق شبکه‌های اجتماعی آیا نهایتا به تله انداختن ایشان نیست؟

اشتباه نکنید! به هیچ عنوان کار بچه‌های فعال را نفی نمی‌کنم! اما فکر می‌کنم می‌توان اندکی فکر کرد! هدف چیست؟ گفتمان واحدی وجود دارد؟ آیا تعدد شبکه‌ها و حرف‌های متفاوت منتهی به پراکندگی بیشتر نمی‌شود؟

نکته جالب دیگری که این فعال یوگوسلاو مطرح کرد، عدم توجه رهبری جنبش به «یقه آبی»هاست! به کارگران. کارگران مصری وقتی وارد معرکه شدند و رژیم مبارک از سقوط اقتصاد ترسید، چه اتفاقی افتاد؟ مگر اتحادیه‌های کارگری نبودند که در طی سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ فشار زیادی بر دولت وارد آوردند و سطح حقوق کارگران را بالاتر بردند؟ مگر ورود همین‌ها به اعتراضات ۱۸ روزه قدرت جنبش مصر را بیشتر نکرد؟ آیا گروه‌های فکر جنبش راه‌هایی برای جذب این بخش مهم جامعه کشورمان یافته‌اند؟

بحث دیگر، نسبت معترضان از طبقات «غیر متوسط» به طبقه متوسط است! آیا طبقه متوسط برای رسیدن به اهدافش از حدی جلوتر می‌رود؟ برای تقویت جنبش در برابر حاکمیتی که با سیاست گونی سیب‌زمینی و پول در برابر نامه آمار آرای خود را در مناطق مختلفی بالاتر برده، چه کارهایی باید کرد؟ مگر بدون پشتیبانی طبقات فرودست می‌توان در برابر حاکمیت جبار فعلی به نتیجه رسید؟

اما آخرین نکته‌ای که این فعال سیاسی مطرح کرد، برایم چندان نا آشنا نبود، بحثی که مدت‌هاست برایم سوال است. هدف جنبش در نهایت کنار زدن حاک جبار است، یا تغییر چند چهره و پذیرش جبر؟ او پرسید سبز بودن به چه معنایی است؟ آیا مخالفت با آنچه مانع رسیدن به دموکراسی است؟ برایش بخش‌هایی از «منشور سبز» را ترجمه کردم. در زمان کم نمی‌شد همه را بگویم. پرسید آیا همه اعضای جنبش که به خیابان آمده‌اند «خط امام» را می‌پذیرند؟ آیا همین مساله باعث «تفرقه» نمی‌شود؟ آیا موجب نمی‌شود گروه‌های مختلف اجتماعی که حس می‌کنند از دل این مانیفست، تغییری مهم رخ نمی‌دهد کم کم نسبت به آن بدگمان شوند؟ او معتقد بود از جان گذشتن چیزی است که موجب ترس حاکم می‌شود. دقیقا یاد حرف‌های هفته پیش جورج سوروس افتادم.

از همه دعوت می‌کنم برای دادن نظرهایی بسیار بهتر، کمک به یادگرفتن بهتر راه‌های مبارزه مسالمت‌آمیز وارد بحث شوند. هرچه باشد، من یک پرسش‌گرم. می خواهم از آدم‌های موفق در تغییرات ساختاری سوال کنم، و جواب‌های‌شان را اینجا بگذارم. می‌خواهم از آدم‌هایی که در ابتدای قرن بیستم، به تغییر جهان کمک کرده‌اند، درس بگیرم. امیدوارم این درس‌ها به باز کردن فضا کمک کند.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates