نامه مهدی خزعلی به پدرش در باره احمدی نژاد و کشف حجاب!
مهدی خزعلی: پدر جان؛ سلام
اینجا ایران است, خیابان پاستور، دفتر ریاست جمهوری! خانم خبرنگار در برابر احمدی نژاد کشف حجاب می کند! او هم محو تماشاست و هیچ عکس العملی نشان نمی دهد!
یادش بخیر، دوران جنگ را می گویم، نوجوان اسیر ایرانی، به خبرنگار زن خارجی در کمپ اسرای عراق تذکر می دهد و برایش شعر می خواند که : ” ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطابست ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است” این قطعه تاریخی بارها و بارها از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.
نمی خواهم از باورهای خود بگویم، می خواهم به نقد کسانی بنشینم که ادعایشان گوش فلک را کر کرده است، همه را بی دین و ضد انقلاب می انگارند و خود همه دین و انقلاب شده اند! خدا و پیامبر و امام زمان ما را مصادره کرده اند! و امروز که بر خر مراد سوارند، رفتارشان عوض می شود، روی سخن من با متعصبین مذهبی است که غسل کردند و وضو گرفتند و به این فرد رای دادند، روی سخن من با پدر بزرگوار خودم است، که فریاد وااسلاما سر می دهد و دهان احمدی نژاد را می بوسد و بر فراز منبر داد می زند که من لبهایی را که نام امام زمان را برد می بوسم، و روزی هم به نوجوان بسیجی اسیر ما که برای حجاب تذکر داده بود می بالید! این دو چگونه با هم جمع می شود؟
اگر خاتمی چنین کرده بود، آیا فریاد وااسلامای شما به آسمان هفتم نمی رسید؟ این یک بام و دو هوا از چیست؟ لبهای یکی را می بوسید و دهان دیگری را می دوزید و او را غربزده و فرنگی ماب و بی دین می خوانید! ما را چه شده است؟ مگر نفرموده اند ” انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال – بنگرید چه می گوید و ننگرید که می گوید” در واقع سخن حق را از زبان مخالف هم باید شنید، و سخن و عمل باطل از موافق و دوست هم باطل است! چرا با کوچکترین خطای خاتمی می خروشیدید و با بزرگترین خطای احمدی دم بر نیارید؟ ایمان مردم چه می شود؟ می دانید که جوانان از شما به عنوان فقیه و حافظ قرآن و نهج البلاغه انتظار دفاع از دین دارند و چون سکوت می کنید، گمان می برند که دین وسیله و ابزاری برای حکومت است، نگویید من خصوصی به احمدی نژاد تذکر داده ام! جوانان می گویند پس چرا به خاتمی ،هاشمی ، موسوی و کروبی بر فراز منبر پرخاش کردید؟ در ثانی احمدی نژاد که مراسم کشف حجاب خصوصی برگزار نکرده، او در یک مصاحبه رسمی با عملش جواز کشف حجاب را صادر کرده بود، راستش بسیاری از دانشجویان به من می گویند:” اینها درد دین ندارند و دین ابزار حکومت است! ” نمی دانم جوابش را چه گویم، تنها عمل امثال شماست که در ذهن او نقش می بندد، هزار بار با هزار آیه و روایت هم که از اسلام و روحانیت دفاع کنم، او باز چشمش به شماست و عمل شما را بر فرق من می کوبد!
پدرجان؛ تنها راه نجات اسلام و روحانیت، عمل است عمل! ” کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم – مردم را دعوت کنید با غیر زبانتان ” پدر جان؛ یک عمر از فراز منبر مردم را بسوی خدا خوانده اید، اما دوصد گفته چون نیم کردار نیست ! سکوت امروز شما، همه آن یک عمر را زیر سئوال می برد! شما با خیلی ها از فراز منبر در افتاده اید، خیلی انتقاد کرده اید، اما می دانید بعد از انقلاب هرگز به کسانی که مصدر قدرت بوده اند انتقاد نکرده اید! نگویید تضعیف نظام حرام است، چرا که بسیاری از رجال سیاسی عالیرتبه زخم انتقاد شما را چشیده اند و بسیاری از رجال سیاسی دون پایه فاسد – که می دانید و می شناسید و پرونده شان را خوانده اید – از موهبت سکوت شما برای حفظ نظام بهره مند شده اند، این دوگانگی رفتار، دین جوانان را به باد می دهد.
من برای آخرتتان می نویسم، حضوری نمی گویم، چرا که تحمل سخن مخالف و نقد را ندارید و برآشفته می شوید، خاطر شریفتان هست آخرین بار فرمودید که در بین سخن شما هیچ نگویم و اگر حرفی دارم یادداشت کنم، قریب 3 ساعت سخن گفتید و وقت نماز شد و فرصتی برای پاسخ من نماند، من هم به احترام پدر و برای سلامت شما سکوت کردم، برای من سلامت پدر مهمتر است از زید و عمر، هزار احمدی نژاد فدای یک تار موی شما! اما همانروز فرمودید: ” هر روز بعد از قرآن سایت تو را می خوانم! ” پس ناچار هستم از این طریق با شما سخن بگویم، می دانم این را با دقت می خوانید، تقاضا دارم، خواهش می کنم، به خون برادر شهیدم حسین قسم تان می دهم، کمی تامل کنید!
باور کنید که من هم دغدغه دین خدا را دارم، باور کنید من هم پای خون شهیدان ایستاده ام، باور کنید من هم انقلاب را دوست دارم، اما انقلاب با انتقاد می ماند، انقلاب با آزادی استوار می شود، انقلاب با اسلام شناخته می شود، حفظ نظام چیزی جز حفظ ارزشهای اسلام نیست، اگر ارزشهای اسلامی را از نظام بگیرند، دیگر چه نظامی! چه چیز را می خواهیم حفظ کنیم؟ خودمان را؟ حکومتمان را؟
اگر نتوانیم باورهای جوانان را حفظ کنیم، اگر نتوانیم ایمان مردمان را نگاهبان باشیم، اگر نتوانیم دادی را بستانیم، چرا وقتمان را تلف کنیم و چرا آبروی اسلام عزیز را ببریم؟ باز هم از محضر آن بزرگوار عذر می خواهم و به عنوان فرزندی کوچک دستتان را می بوسم، مرا از دعای خیر فراموش نکنید و برایم شهادت در راه حق طلب کنید.
والسلام علیکم و رحمة الله
فرزند کوچکتان: مهدی
27 اسفند 1389
پیام برای این مطلب مسدود شده.