شكست انحصار رسانهای در ایران و تعميق دوگانگی ميان خانه و خيابان
بیبیسی: اگر با از میان رفتن انحصار رسانهای برخورد مناسبی شود، به طور طبیعی این پدیده به نفع جامعه است
مهمترین رویداد ایران در سال ۱۳۸۹ چه بوده است؟ بزرگترین و مهمترین رویداد برای یک جامعه یا کشور یا حتی سازمان و گروه و فرد، چگونه تعیین میشود؟گاه ممکن است که یک رویداد به طور آشکاری از سایر موارد مهمتر جلوه کند و نسبت به اهمیت آن نیز اتفاق نظر وجود داشته باشد.
برای نمونه اگر از مردم مصر و تونس پرسیده شود که مهمترین رویداد در یک سال اخیر کشورشان چه بوده است، حتماً به تغییرات سیاسی اخیر اشاره خواهند کرد، ولی پاسخ به چنین پرسشی در جوامع دیگر ممکن است با اتفاق نظر همراه نباشد و برحسب اینکه پاسخگو در چه وضعیتی قرار داشته باشد و یا از چه زاویهای به جامعه نگاه میکند، پاسخ او متفاوت از دیگران است.
دایره نفوذ رسانههای جدید، گستردهتر از آن است که با اینگونه اقدامات بتوان مانع دسترسی مردم به این رسانهها شد و اقدامات مقطعی و سختافزاری نیز نه تنها نتیجهای ندارد، که موجب اثرات منفیتری هم خواهد شد. و این وضعیت خطرناکی است که جامعه ما با آن روبروست
رویدادها ممکن است دفعتاً و در زمان معینی رخ دهند، مثل سونامی و زلزله ویرانگر اخیر در ژاپن، ولی ممکن است که زمان مشخصی را برای رویداد نتوان ذکر کرد، و بجای یک اتفاق مشخص با یک روند و فرآیند مواجه باشیم. رویدادها از جهت دیگری هم با یکدیگر فرق دارند، برخی از آنها تأثیرات مستقیم و فوری دارند، و برخی دیگر تأثیرات آهسته و گستردهای از خود بجا میگذارند.
با این توضیحات مقدماتی، از نظر من مهمترین رویداد سال ۱۳۸۹ در ایران، شکست و پایان انحصار رسانهای در ایران است. شاید دیگران اتفاقات سیاسی یک ماه اخیر یا اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها را مهمترین رویداد بدانند، که هرکدام در جای خود اهمیت زیادی دارند، ولی به گمان من تداوم توسعه رسانهای و دسترسی مردم به سایر رسانههای تصویری و اینترنت و تثبیت نسبی این پدیده و از آن مهمتر عادت مردم به چنین واقعیتی، مهمترین تحول یا تغییری است که در سال ۱۳۸۹ در جامعه ایران شاهدش بودهایم.
این اتفاق، نه تنها موازنه را در اطلاعرسانی و سیاست دچار تغییر فاحش نموده، بلکه در سایر حوزهها بویژه تأثیرگذاری اجتماعی و فرهنگی نیز دارای اثرات گستردهای است، گستره این تأثیرگذاری به یک علت روشن بیش از حد پیشبینیها خواهد بود، و علت آن نیز، همان وجود و تداوم انحصار رسانهای طی چند دهه گذشته است. زیرا هر جامعهای که با انحصار رسانهای شدیدتری مواجه باشد، هنگام شکسته شدن این انحصار و دستیابی به رسانههای جدید، دچار تغییرات و تاثیر پذیری بیشتری میشود تا جامعهای که دچار انحصار رسانهای نیست، و به رسانههای جدید دیگر دسترسی پیدا میکند. حتی ممکن است پس از دستیابی به رسانه جدید، مردم نسبت به رسانه انحصاری پیشین حساسیت منفی نشان دهند و با آن قطع ارتباط کنند، و این آغاز بحران خواهد بود.
‘اهمیت وضعیت موجود رسانهای در این است که در شرایط کنونی جامعه ایران، نقش نهادهای اجتماعیکننده از قبیل نهاد دین، آموزش و پرورش و خانواده و… بسیار کمرنگ شده است’
در حال حاضر شکست انحصار رسانهای در ایران همراه با چند ویژگی مهم است. اول اینکه اگر شبکههای لسآنجلسی سابق مبتذل و در نقش بوق (و نه رسانه) بودند و موجب استهزای آنها از سوی بیننده میشدند و به وسیله افرادی اداره میگردیدند که تقریباً هیچشناختی از جامعه ایران و کارکرد و نقش رسانه نداشتند، شبکههای جدید تلویزیونی؛ بسیار حرفهای و به صورت رسانه و اثرگذار عمل میکنند.
دوم اینکه؛ دستاندرکاران و مجریان این رسانهها در سالهای اخیر از کشور رفته و سابقه رسانهای داشتهاند و با فضای عمومی ایران آشنا هستند.
سوم اینکه اگر رسانههای قبلی، میکوشیدند که انحصار سیاسی رسانههای داخل را تهدید کرده و بشکنند، رسانههای فعلی تمامی حوزهها از جمله؛ هنر، ادبیات، سیاست و سرگرمی و اجتماع را پوشش میدهند و شکسته شدن انحصار رسانهای همهجانبه است.
چهارم اینکه، شکست انحصار رسانهای فعلی، برخلاف گذشته که محدود به مناطق مرفهنشین شهری میشد، تمامی کشور را دربرگرفته است، به طوری که روستاها نیز از رسانههای جدید استفاده میکنند و مقابله فیزیکی و سختافزاری با این حد از توسعه رسانههای جدید تقریباً غیر ممکن شده است.
جامعه ما دچار شکافهای عمده سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و قومی و زبانی است. ولی به دلیل فقدان نظام رسانهای مناسب، هرکدام از طرفهای این شکافها به سمت رسانههای انحصاری ویژه خود رفتهاند
اگر با از میان رفتن انحصار رسانهای برخورد مناسبی شود، به طور طبیعی این پدیده به نفع جامعه است، زیرا رسانهها در رقابتی سازنده قرار میگیرند و امکان بیشتری را برای مخاطبان جهت انتخاب فراهم مینمایند، ولی مشکل اینجاست که رسانههای انحصاری پیشین، آمادگی ندارند که وارد چنین رقابتی شوند. آنها با اصرار بر به رسمیت نشناختن رسانههای دیگر، خود را بینیاز از ورود به عرصه این رقابت میدانند، در نتیجه بر ادامه سیاستهای پیشین خود اصرار میورزند و همین مسأله موجب کاهش بیش از پیش اعتبار و ریزش بیشتر مخاطبان این رسانه میشود و از این راه ناخواسته به تقویت رسانههای مخالفان کمک میکنند.
اهمیت وضعیت موجود رسانهای در این است که در شرایط کنونی جامعه ایران، نقش نهادهای اجتماعیکننده از قبیل نهاد دین، آموزش و پرورش و خانواده و… بسیار کمرنگ شده است، و بخش اصلی این وظیفه برعهده نهاد رسانه قرار گرفته است، نهادی که با آمدن اینترنت و ماهواره و گسترش وسایل استفاده از این امکانات، از انحصار پیشین خارج شده است، و در حال حاضر از هر جهت از رسانههای انحصاری قبلی پیشی گرفتهاند و سهم اصلی را در اطلاعرسانی، تحلیل، و تولید و انتقال ارزشهای فرهنگی و اجتماعی به مردم ایران را عهدهدار هستند.
ادامه این وضع موجب افزایش شکافهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی موجود خواهد شد و دوگانگی فرهنگی مردم را تشدید میکند. دوگانگی میان خانه و خیابان و میان آموزش رسمی و غیر رسمی؛ و به لحاظ روانشناسی موجب شکلگیری شخصیتهای نامتعادل در میان مردم خواهد شد و دوگانگی شخصیتی را گسترش میدهد.
‘نکتهای که مقامات مسئول توجه نمیکنند این است که با این اقدامات خود، قدرت انتخاب درست از مردم گرفته میشود’
مشکلی که مقامات رسمی با آن مواجهاند این است که برخورد فیزیکی و سختافزاری از قبیل برداشتن دیشهای ماهواره یا پارازیت انداختن و بستن سایتهای اینترنتی و کاهش سرعت اینترنت و امثال اینها، نه تنها مسأله را حل نمیکند، بلکه موجب عصبانیت بیشتر مخاطبان میشود، و مطابق قاعده “الناس حریص علی ما منعه” مردم را نسبت به آنچه که از آن منع میکنند، حریصتر میکند، به طوری که از روی لجبازی هم که شده این اقدامات را با هر هزینهای که باشد خنثی میکنند.
نکتهای که مقامات مسئول توجه نمیکنند این است که با این اقدامات خود، قدرت انتخاب درست از مردم گرفته میشود، به این معنا که اگر رقابتی معقول میان رسانههای داخلی و فرامرزی وجود میداشت، شاید بخشی از مردم، حداقل در برخی از زمینهها رسانههای داخلی را انتخاب میکردند تا از عوارض منفی برخی برنامههای رسانههای فرامرزی در امان بمانند، ولی از آنجا که رسانههای انحصاری داخل، فاقد حداقلهای لازم هستند، بسیاری از مردم از روی ناچاری رسانههای فرامرزی را به صورت دربست انتخاب میکنند و تن به بخشهای ناپسند آن نیز میدهند و این وضع نتیجه منفی نداشتن اعتماد به رسانههای انحصاری است.
مشکلی که مقامات رسمی با آن مواجهاند این است که برخورد فیزیکی و سختافزاری از قبیل برداشتن دیشهای ماهواره یا پارازیت انداختن و بستن سایتهای اینترنتی و کاهش سرعت اینترنت و امثال اینها، نه تنها مسأله را حل نمیکند، بلکه موجب عصبانیت بیشتر مخاطبان میشود
بنابراین دایره نفوذ رسانههای جدید، گستردهتر از آن است که با اینگونه اقدامات بتوان مانع دسترسی مردم به این رسانهها شد و اقدامات مقطعی و سختافزاری نیز نه تنها نتیجهای ندارد، که موجب اثرات منفیتری هم خواهد شد. و این وضعیت خطرناکی است که جامعه ما با آن روبروست.
جامعه ما دچار شکافهای عمده سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و قومی و زبانی است. ولی به دلیل فقدان نظام رسانهای مناسب، هرکدام از طرفهای این شکافها به سمت رسانههای انحصاری ویژه خود رفتهاند، و چون از مجرای آن رسانه (که دارای سوگیری است) با جهان خارج ارتباط برقرار میکنند، لذا این شکافها در میان این مردم بیش از پیش عمیق میشود و هرکدام از آنان در کهکشان خاص خود سیر خواهند کرد و امکان تعامل مثبت و سازنده و زندگی مبتنی بر تعامل از آنان سلب خواهد شد. به نظر من تجدیدنظر در سیاست انحصار رسانهای کنونی، از هر چیز دیگری واجبتر و اولویتدارتر است و اگر این کار زودتر صورت نگیرد، انجام آن در آینده سختتر و سختتر خواهد شد.
نویسنده عباس عبدی
پیام برای این مطلب مسدود شده.