01.04.2011

این آکسفورد لعنتی

خودنویس: نام آکسفورد را که می‌شنوی، یاد تقلب می‌افتی! چرا؟ خب مگر همین چند سال پیش نبود که مرحوم کردان مدرکی جعلی آکسفورد را به همه آب کرد و بعدش هم ماجرا تبدیل به مهم‌ترین خبر نظام مقدس شد؟ مگر همه روزنامه‌هایی که با دولت اندکی «لبه» داشتند خدمت ایشان نرسیدند و تا لحظات مرگ آن مرحوم فشار را بیشتر نمی‌کردند؟ حالا ما فکر کردیم ماجرای تقلب به همین جا ختم می‌شود که یکهو اواخر هفته گذشته فهمیدیم که روزنامه گاردین دارد یک خبرهایی کار می‌کند در باره احتمال تقلبی دیگر… همین چند هفته پیش بود که این خودنویس فضول گیر داده بود به دکتر امیراحمدی نازنین که چه شده که مخفیانه رفته‌ با «آقا مهدی» و غیره گفتگو کند، آن هم در لندن! مگر امکانات تلفنی نبود که این همه راه بلند شد رفت لندن؟ اسکایپ هم نبود؟ بعد هم گیر که ربط ماجرا به مشایی چیست؟ این «خودنویس» کلا همه چیز را به همه چیز ربط می‌دهد و اگر دستش برسد، استات اویل و توتال و کنسرسیوم نفتی ایتالیا و سیف‌الاسلام قذافی را هم می‌بندد به ناف این نابغه خانواده هاشمی یا همان «بهرمانی» که در دانشگاه آکسفورد مطرح بوده. از آن بدتر، طفلکی‌های حاضر در گعده‌های پاریس حالا باید ماجراهای سفرهای آقا مهدی و نفیسه اشراقی و لکه ندیدن‌های مهاجرانی و راست سیاسی شدن نگهدار و امامت آقای کدیور و غیره را برای امر شریف ماست مالی کنار بگذارند و استراتژی جدید خود را روی «ستر» این ماجرای جدید استوار کنند…البته این که ماجرا که خودش هزار ماشالله استوار است!

ماجرای جدید آکسفورد هنوز قطعی نیست. هنوز نمی‌توان مطمئن بود که دانشگاه چه حکمی می‌راند، اما طبیعی است که ببینم میزان اعتدال رسانه‌های خارج از کشور چقدر است؟ اگر چنین اتفاقی برای یکی از اعضای دولت فعلی افتاده بود، اگر برای فامیل درجه چندم یک آیت‌الله جناح راستی رخ داده بود، احتمالا داد بسیاری بلند شده بود و همه عالم و آدم می‌دانستند که یک طرف جمهوری اسلامی چقدر بد است اما طرف دیگر آن چقدر خوب و آراسته است.

به ناگهان همه دوستان «ستارالعیوب» می‌شوند. حفظ آبروی مومن از واجبات می‌شود. ایمان هم «خودی» و «غیرخودی» داشت؟ دانستن حق مردم نیست؟

من که از همین حال منتظرم از قم، عالیجنابی در پستوی حیاط خلوتی حرفی بزند و ناگهان نماینده ویژه حوزه در پاریس آنرا در محلی معتبر به نام فیس‌بوک و بعد در سایتی ویژه منتشر کند، و حنیفان سابق نیز در رسانه خود منعکس کنند، ما هم ظاهرا از گعده‌ها و جلسات و فرامین بی‌خبریم.

هر وقت بحث حاج اقا نفت و گاز پیش می‌آید، به جای پیگیری آن طرف کار، سوال کنندگان مورد مهرورزی بازماندگاه عهد قجر و همراهان قرار می‌گیرند.

تحلیل گازی-بادی

یک تحلیل اهالی سیاست این است که از طریق خاندان هاشمی می‌توان به دموکراسی رسید. بسیاری سعی می‌کنند به فائزه هاشمی نزدیک شوند و از او کمک بگیرند. چرا؟ بی‌شک فائزه هاشمی یک نماد مثبت این خانواده است و می‌تواند نشان دهد که نیت خیر هم در این خاندان پیدا می‌شود. اما استفاده خاندان از همین خانم محترم مرا به یاد مارمولکی می اندازد که دم خود را از زیر ماسه و شن بیرون می‌دهد تا بقیه را جذب کند، اما بعد موجودات بیچاره را می‌بلعد.

سوال مهم از فائزه هاشمی این است که آیا می‌تواند بگوید که برایش قبیله هاشمی‌ها مهم‌تر است یا مردم؟

فائزه هاشمی در بسیاری از موارد، موضعی مشخص در برابر اعمال پدر و برادر نگرفته است. گفته شده که در سال ۱۳۶۰ بعد از مرگ ناگهانی پدر شوهرش تا مدت‌ها از «بابا» قهر بوده و سالن خانه لاهوتی‌ها، چرا که «بابا» در برابر ظلم مرگ «سیانوری» آیت‌الله لاهوتی و قتل پسر دیگرش در روز قبل از ماجرا هیچ کاری نکرده. گروهی معتقدند مرحوم لاهوتی به عنوان حامی بنی‌صدر می‌توانست یک ضرر بزرگ برای با او باشد و نبودنش از بودنش بهتر بود و آقای لاجوردی هم زحمت ماجرا را کشید…

فائزه هاشمی همین چند ماه پیش بود که در یکی از شبکه‌های عربی ظاهر شد و به دفاع از فامیل پرداخت، احتمالا در روزهایی که در دوبی مهمان «آقا مهدی» بود. روزهایی که اتفاقا برای عضویت در برنامه درسی آکسفورد می‌بایستی در همان جا حضور می‌داشت!

معیار آزادگی برای بسیاری از ما، دوری یا نزدیکی آدم‌ها به منابع قدرت، فساد و بازی‌های مالی-سیاسی است. به‌نظر می‌رسد خانم فائزه هاشمی که بارها ثابت کرده به منافع زنان و مردان این آب و خاک علاقه دارد، نمی‌تواند به راحتی تصمیم بگیرد که مردمی است، یا «بهرمانی».

این مساله بسیار تعیین کننده است که خانم هاشمی در «تاریخ» کجای کار می‌ایستد؟ در کنار برادری که متهم بزرگی است در پرونده‌های نفتی و اداری و حالا هم دانشگاهی، یا در کنار مردمی که از دید بعضی از اهالی «بهرمان» رعیتی بیش نیستند؟

به عنوان یک شاهد می‌توانم بگویم که در طول یک سال کار با فائزه، دل‌نگرانی‌هایش در قبال زنان و آزادی‌های مردمی را می‌دیدم. اما در طول دورانی که در بهینه‌سازی مشاور بودم، دغدغه، موقعیت از دست رفته هاشمی در هرم قدرت بود و اینکه رهبری او را می‌خواست پایین بکشد. اولین بار بحث روزنامه شرق را آنجا شنیدم. رسانه‌ای که می‌توانست ابزاری مناسب باشد. برای چه؟

چیزی که من می‌دیدم، توجه فائزه به ایجاد تغییر بود. عقب راندن خطوط قرمز، اما مهدی توجه‌اش به قدرت بود. «جنگ روانی» هم می‌توانست بخشی از این بازی باشد.

رسانه‌هایی برای رهایی، رسانه‌هایی برای عدم آگاهی

روزنامه‌نگاران محترم ساکن آکسفورد و پاریس و لندن می‌توانند با تحقیق فارغ از تعلقات مادی و احتمالا معنوی و سیاسی، نشان دهند که نسبت به مهدی هاشمی بهرمانی در چه موقعیتی قرار دارند*. نشریات آنلاین احتمالا وابسته هم احتمالا می‌توانند با پیگیری ماجرا نشان دهند که «آگاهی تا رهایی» از همین چیزهای کوچک شروع می‌شود. رهایی از وابستگی سیاسی و مالی برای رسیدن به واقعیت بسیار سخت است. چند ماه پیش از یکی از دوستان «رسا»نه‌های جناح سبز پرسیدم که آیا برای آنها خبر رابطه خارج از عرف یک نماینده جناح راست مهم است، گفت آری! پرسیدم در باره سفرهای ممتد نوه «امام» به دوبی چه می‌گوید؟ گفت این جور خبرهای «خاله زنکی» برایش ابدا اهمیتی ندارد. به عبارتی، کار کردن روی خبر شیطنت یک جناح راستی کاملا مشروع بود اما در باب خودی‌ها، غیرمشروع.

اما این در مورد جماعت حزبی بود…وقتی بعضی از دوستان روزنامه‌نگار سیاسی، حمایت از هاشمی را بخشی از استراتژی خود برای براندازی قرار داده‌اند، طبیعتا برای زدن «آقا» به این نگاه می کنند که نباید دشمنان خامنه‌ای را تضعیف کرد. در نتیجه واقعیت جای خود را به «حقیقت حزبی» می‌دهد.

برای من این سوال پیش می‌آید که کی و کجا از هاشمی رفسنجانی سخنی دشمنانه علیه «آقا» شنیده‌اید؟ مگر او نبود که راهپیمایی ۲۵ بهمن را حرام خواند؟ مگر او و یارانش نبودند که راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۳۸۸ را تبدیل به یک پیروزی برای جناح راست کردند؟

—————–

خودودنویس کماکان منتظر انتشار مطالب مرتبط از سوی رسانه‌هایی است که شعار «آگاهی تا رهایی» سر می‌دهند.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates