سخنرانی خمینی ملعون درباره ولایت فقیه و قانون اساسی: ولایت فقیه برای جلوگیری از دیکتاتوری است
شفاف: مع الأسف اشخاصى كه اطلاع ندارند بر وضعيت برنامههاى اسلام، گمان مىكنند كه اگر چنانچه «ولايت فقيه» در قانون اساسى بگذرد، اين اسباب ديكتاتورى مىشود. در صورتى كه ولايت فقيه هست كه جلو ديكتاتورى را مىگيرد. اگر ولايت فقيه نباشد، ديكتاتورى مىشود. آن كه جلو مىگيرد از اينكه رئيس جمهور ديكتاتورى نكند، آن كه جلو مىگيرد از اينكه رئيس ارتش ديكتاتورى نكند، رئيس ژاندارمرى ديكتاتورى نكند، رئيس شهربانى ديكتاتورى نكند، نخست وزير ديكتاتورى نكند؛ آن فقيه است. آن فقيهى كه براى امّت تعيين شده است، و امام امّت قرار داده شده است، آن است كه مىخواهد اين ديكتاتوريها را بشكند و همه را به زير بيْرَق اسلام و حكومت قانون بياورد. اسلام، حكومتش حكومت قانون است؛ يعنى قانون الهى، قانون قرآن و سُنَّت است. و حكومت، حكومتِ تابع قانون است؛ يعنى خود پيغمبر هم تابع قانون، خود امير المؤمنين هم تابع قانون، تخلّف از قانون يك قدم نمىكردند و نمىتوانستند بكنند./ اسلام ديكتاتورى ندارد، اسلام همهاش روى قوانين است. و آن كسانى كه پاسدار اسلاماند، اگر بخواهند ديكتاتورى كنند، از پاسدارى ساقط مىشوند به حسب حكم اسلام. نترسانند مردم را از اين قانون اساسى كه تصويب كردند عده كثير…
شفاف : سایت خبری ـ تحلیلی شفاف در جهت یادآوری برخی نکاتی که در فرمایشات حضرت امام خمینی (ر،ه) درباره اصل مترقی ولایت فقیه بوده است و می تواند در شرایط کنونی جامعه باز هم این سخنان مورد توجه و دقت بیشتری قرار گیرد ، سخنرانی امام راحل (ر،ه) در هجدهم آبان ماه سال 1358 را به طور کامل منتشر می کند .
سخنى در فضايل حضرت على (ع)
بسم اللَّه الرحمن الرحيم . من عيد سعيد را به همه مسلمين و بر ملت شريف ايران، به شما آقايان تبريك عرض مىكنم. عيدى كه در آن امامت امّت ثبت شد، و پيغمبر اسلام امام را براى امامت امّت نصب كرد. چه شخصى را، چه شخصيتى را! شخصيت اين مرد بزرگ كه امام امّت شد، شخصيتى است كه [در] اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم كسى مثل او نمىتواند سراغ كند. يك موجودى كه امور متضاده را در خودش جمع كرده بود. كسى كه جنگجوست اهل عبادت نمىشود. كسى كه قوه بازو مىخواهد داشته باشد اهل زهد نمىتواند باشد.
كسى كه شمشير مىكشد، و اشخاصى را كه منحرفاند درو مىكند، اين نمىتواند عاطفه و اهل عاطفه، آن طور كه اين شخص داشت، باشد. اين شخصيت بزرگ، امور متضاده را در خودش جمع كرده. در عين حالى كه روزها روزه، و شب به عبادت مشغول، و گفته شده است كه شبى هزار ركعت نماز مىخواند. و در عين حالى كه غذاى او- آن طورى كه در تاريخ ثبت شده است- از نان و سركه، و فوقش زَيْت «1» يا نمك، بيرون نبوده است. در عين حال قدرت بدنى، آن طور قدرت است كه- آن طورى كه در تاريخ هست- آن درى
را كه از «خَيْبَر» «1» ايشان كَنْده است و چندين ذِراع «2» دور انداخته است، چهل نفر نمىتوانستند بلندش كنند. در شمشيرزنى، شمشيرهاى او اين طور بوده است كه با يك ضربه از اين طرف كه مىزده دو نيم مىكرده است، از اين طرف مىزده كه دو نيم مىكرده. در صورتى كه آنهايى كه اين ضربه را مىخوردند «خُودِ» آهنى داشتند، زره آهنى داشتند. و گاهى هم شايد، دو تا زره به تنشان مىكردند. آدمى كه با نان و سركه زندگى مىكرده، و بسيارى از روزها را روزه مىگرفته است، و افطار را با چند لقمه نان و نمك و يا نان و سركه افطار مىكرده است، جمع كرده است ما بين آن زهد و اين قوّت بازو، و اين جمع بين دو تا امر متضاد است. آدمى كه جنگجوست، به آن طور كه جنگجويان بزرگ را، دلاوران بزرگ را، به هزيمت وامىدارد. و مىفرمايد كه اگر تمام عرب يك طرف باشند، به من هجوم كنند، من پشت نمىكنم. «3» اين آدم در عطوفت آن طور است كه، وقتى كه يك خلخال از پاى يك زن يهودى ربودهاند مىفرمايد كه مرگ براى انسان آسان است «4»- قريب به اين معنا- آدمى كه در عرفان و علم ماوراى طبيعت، آن طور است كه نهج البلاغه حكايت مىكند از مقام عرفانش. در عين حال شمشير مىكشد، و كفّار و اخلالگران را از دم شمشير مىگذراند. ما شيعه يك همچو اعجوبه معجزهآسا هستيم.
من مىگويم اگر چنانچه پيغمبر اسلام- صلى اللَّه عليه و آله و سلَّم- غير از اين يك موجود تربيت نكرده بود، كافى بود برايش؛ چنانچه پيغمبر اسلام مبعوث شده بود براى اينكه يك همچو موجودى را تحويل جامعه بدهد، اين كافى بود. يك همچو موجودى كه هيچ سراغ ندارد كسى، و بعدها هم سراغ ندارد كسى، امروز روز نَصْب اوست به امامت امّت، يك همچو موجودى امام امّت است، البته كس ديگر به پاى او نخواهدرسيد.
جانشينان پيامبر و امامان
و بعد از رسول اكرم كسى افضل از او در هيچ معنايى نيست و نخواهد بود. لكن در مراتب بعد هم كه بايد اين امّت هدايت بشود، پيغمبر اكرم كه از دنيا مىخواست تشريف ببرد، تعيين جانشين و جانشينها را تا زمان غيبت كرد، و همان جانشينها، تعيين امام امّت را هم كردند، به طور كلّى اين امّت را به خود وانگذاشتند كه متحير باشند، براى آنها امام تعيين كردند، رهبر تعيين كردند. تا ائمه هُدى- سلام اللَّه عليهم- بودند، آنها بودند و بعد فُقَها؛ آنهايى كه متعهدند، آنهايى كه اسلامشناساند، آنهايى كه زهد دارند؛ زاهدند، آنهايى كه اعراض از دنيا دارند، آنهايى كه توجه به زَرق و بَرق دنيا ندارند، آنهايى كه دلسوزند براى ملت، آنهايى كه ملت را مثل فرزندهاى خودشان مىدانند؛ آنها را تعيين كردند براى پاسدارى از اين امّت.
ممانعت ولايت فقيه از ايجاد ديكتاتورى
مع الأسف اشخاصى كه اطلاع ندارند بر وضعيت برنامههاى اسلام، گمان مىكنند كه اگر چنانچه «ولايت فقيه» در قانون اساسى بگذرد، اين اسباب ديكتاتورى مىشود. در صورتى كه ولايت فقيه هست كه جلو ديكتاتورى را مىگيرد. اگر ولايت فقيه نباشد، ديكتاتورى مىشود. آن كه جلو مىگيرد از اينكه رئيس جمهور ديكتاتورى نكند، آن كه جلو مىگيرد از اينكه رئيس ارتش ديكتاتورى نكند، رئيس ژاندارمرى ديكتاتورى نكند، رئيس شهربانى ديكتاتورى نكند، نخست وزير ديكتاتورى نكند؛ آن فقيه است.
آن فقيهى كه براى امّت تعيين شده است، و امام امّت قرار داده شده است، آن است كه مىخواهد اين ديكتاتوريها را بشكند و همه را به زير بيْرَق اسلام و حكومت قانون بياورد. اسلام، حكومتش حكومت قانون است؛ يعنى قانون الهى، قانون قرآن و سُنَّت است. و حكومت، حكومتِ تابع قانون است؛ يعنى خود پيغمبر هم تابع قانون، خود امير المؤمنين هم تابع قانون، تخلّف از قانون يك قدم نمىكردند و نمىتوانستند بكنند.
خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه اگر چنانچه يك تخلُّفى بكنى، يك چيزى را به من نسبت بدهى، تو را اخذ مىكنم، و وَتينَت «1» را قطع مىكنم. اسلام ديكتاتورى ندارد، اسلام همهاش روى قوانين است. و آن كسانى كه پاسدار اسلاماند، اگر بخواهند ديكتاتورى كنند، از پاسدارى ساقط مىشوند به حسب حكم اسلام. نترسانند مردم را از اين قانون اساسى كه تصويب كردند عده كثير، عدهاى از علماى اسلام و دانشمندان شماها را اغفال نكنند به اينكه بگويند كه اين قانون دمكراسى نيست! اينها، اسلام را هم دمكراسى نمىدانند! شما را اغفال نكنند اينها. اين قانون اساسى براى چند هفته، يك هفته، دو هفته، سه هفته ديگر به آراى عمومى گذاشته مىشود. شما را سرد نكنند از اينكه نرويد رأى بدهيد. برويد رأى بدهيد! بعد مىخوانند براى شما قانون را، منتشر مىكنند، مختاريد در رأى دادن، مىخواهيد قبول مىكنيد، مىخواهيد رد مىكنيد. اگر رد كرديد، باز درستتر نوشته مىشود. و اگر قبول كرديد، رأى بدهيد به آن. بىتفاوت نباشيد نسبت به آن چيزى كه سرنوشتِ شما به او بسته است، اسلامِ شما به او بسته است، كشورِ شما به او بسته است. امروز آن چيزى كه بايد مطرح بشود، اين مسائل اوّلى است؛ مسئله قانون اساسى است، مسئله رئيس جمهور است، مسئله شوراست، مجلس شوراست. بايد شما اين مطلب را توجه به آن داشته باشيد. منحرف از اين به هيچ وجه نشويد.
لزوم توجه به مسائل اساسى كشور
شما پنجاه سال يا بيشتر دندان روى جگر گذاشتيد براى اين نابسامانيها. دو ماه ديگر دندان روى جگر بگذاريد. اين حرفها كه منتشر مىكنند در اطراف كه فلان جا، فلان قضيه واقع شده است، اسفالت نشده است، بيمارستان نداريم، طبيب صحيح نداريم، كشاورزيمان كذاست، تمام اينها براى اين است كه شماها را مأيوس كنند و از اين مسائلى كه در اوّل است. و ما بايد اوّل او را درست كنيم، و بعد برويم سراغ كارهاى ديگر. شما را از اين منحرف كنند، و متوجه كنند به آن مسائل فرعى، اين نظير اين مىماند كه زلزله آمده باشد و اشخاصى را فرو گرفته باشد، و بايد همه برويم سراغ نجات آنها. يك دسته بيفتند بگويند آبِ ما كم است، يا زراعتِ ما كم است، و شما را از آن راه بازدارند. الآن مملكت يك وضعى دارد كه اين شيطنتهاى اطراف، دستهاى مختلف در صددند كه راه را منحرف كنند و نگذارند اين قانون اساسى بگذرد، و دنبالش هم نگذارند مجلس شورا درست بشود، و رياست جمهورى و اين مملكت متزلزل باشد، و آنها توطئه بكنند، و شما اغفال بشويد. شماها را به راههاى ديگر؛ راههاى صحيح، اما راههاى دست دوم. تمامى مطالبى كه شما گفتيد صحيح است. نه منطقه شما، همه مناطق اين طورى است. يك مملكتى است كه پنجاه سال كوشش كردند براى آنكه هم جوانهاى ما را عقب نگه دارند و هم فاسد كنند، و هم مملكت ما را به هم بريزند. يك همچو مملكتى خيال نكنيد كه فقط خُرَّم آبادش اين طور است. شما خُرَّم آبادش را مىبينيد. كردستانش هم اين طور است. كردستانىها هم همين حرف شما را مىزند. خوزستانيها هم همين حرف شما را مىزنند. خراسانيها هم همين حرف شما را مىزنند. اين زاغهنشينان اطراف تهران هم همين حرف شما را مىزنند، و از شما زندگيشان بسيار بدتر است. لكن مسائل- اين مسائل- مسائل دست دوم است. يك مملكتى الآن در مَعْرَض اين است كه اين اشخاصى كه افتادند توى جمعيتها و دارند افساد مىكنند، در مَعْرَض اين است كه نگذارند اين نهضت به آخر برسد، يا لا اقل مُعطَّلش كنند.
با قدرت پيش برويد! اين مسائل دست اوّل را منظور نظر كنيد! و با قوّه و قدرت پيش ببريد، و مطلب را به آخر برسانيد! وقتى كه اصول مطلب تمام شد، اين بيمار محتاج به معالجه است. لكن بايد اوّل، حياتش را حفظ كرد، بعد بيمارىاش را [علاج] كرد.
مملكت ما يك مملكتى است كه پنجاه سال كوشش شده است در اين كه بيمار و بيمارتَرش كنند. لكن يك مسائل رؤوسى است كه اگر به او رسيدگى نشود، اين مريض مىميرد. يك مسائل دست دوم است كه بعد از اينكه حفظ حيات او شد، آن وقت كوشش كنيم براى رفع بيماريها، رفع نابسامانيها. من به شما عرض مىكنم كه تمام اين
مسائل كه شما مىگوييد صحيح است، لكن مسائل دست دوم است. فرهنگ بايد بازسازى بشود، تصفيه بشود. ادارات بايد تصفيه بشوند. همه اينها بايد بشود. كشاورزى بايد تقويت بشود كه ما محتاج نباشيم به اينكه از دشمنهاى خودمان چيزى طلب كنيم.
فرهنگ ما بايد درست بشود. دانشگاه ما بايد درست بشود كه ما راجع به همه امور خودكفا بشويم. لكن آنها برنامههاى دراز مدت است كه بايد با طول مدت اين انجام بگيرد.
لزوم مشاركت در رفراندم قانون اساسى
اين چيزى كه الآن محل بحث ما هست، و مورد احتياج همه ما هست، اين امرى است كه در رأس امور واقع شده است. اين امرى است كه اساس مملكت شماست. او اين است كه برويد و تمام اطراف خودتان را، تمام ملت را آشنا كنيد به اينكه قانون اساسى را بايد به آن رأى بدهيد. و ملاحظه كنيد، رأى بدهيد. البته آزاديد هر رأيى دلتان مىخواهد بدهيد، اما بيتفاوت نباشيد نسبت به سرنوشت مملكت خودتان، نسبت به اسلام، نسبت به ملت. نسبت به كشور بيتفاوت نباشيد. گوش نكنيد به اين حرف اينها كه قانون اساسى خوب نشده، و محتوايش چه است. اينها تمام در نظر دارند كه نگذارند كه شما رأى بدهيد به قانون اساسى، و شما را بىتفاوت كنند يا بدبين كنند. اينها آنها هستند كه طرز فكرشان اين است كه اسلام اصلًا عقب افتاده است، اينها طرز فكرشان اين است. يك عدّه زيادشان هم هستند كه اجيرند، اجرت مىگيرند براى اين طور كارها، براى اينكه بنويسند، براى اينكه بگويند، براى اينكه بروند اطراف و شلوغكارى كنند. تمام مطلبشان اين است كه شما ديديد كه در رفراندم راجع به جمهورى اسلامى كارشكنى مىكردند كه رأى داده نشود. بعضى صندوقها را سوزاندند، و بعضى جاها را با تفنگ جلوگيرى كردند كه رأى ندهند مردم. بعد از آنكه آنجا شكست خوردند، دنبال اين رفتند كه مردم رأى ندهند راجع به وكلايى كه، خبرگانى كه مىخواهند ملاحظه كنند، دستشان از آن كوتاه شد. دنبال اين هستند كه مردم رأى ندهند براى قانون اساسى. اينها همان مردمىاند كه با اساس مخالفاند. و شما اشخاصى هستيد كه بچههايتان را، جوانهايتان را داديد براى اينكه اسلام را زنده بكنيد. شما تابع امير المؤمنينايد، نه تابع مكتبهاى انحرافى كه اصل اين مسائل را كار ندارند، و توجه به آن ندارند.
بايد همه ما در اين زمانى كه احتياج دارد اسلام به شما جوانها، پيغمبر اكرم احتياج دارد به شما، الآن امير المؤمنين احتياج دارد به شما، رفع كنيد اين احتياجش را. احتياج اين است كه بىتفاوت نباشيد نسبت به مملكتتان. احتياج اين است كه قانون اساسى، اساس مملكت شماست. بىتفاوت نباشيد كه برويد سراغ كارتان، بنشينيد كه فرض كنيد كه مىخواهم يك خياطى بكنم، يا يك كار ديگرى بكنم. سرنوشت مملكت شماست، سرنوشت مذهب شماست، سرنوشت كشور شماست، سرنوشت ملت شماست، بىتفاوت نباشيد!
بايد همه شما دست به دست هم بدهيد. همان طورى كه تا حالا با اتحاد كلمه و با دست به دست دادن به هم تا اينجا رسانديد، و دشمنهاى خودتان را كنار زديد، و اين مَفْسَده جوها را بيرون كرديد. از حالا به بعد هم با وحدت كلمه دست به دست هم بدهيد، و اين بار را ان شاء اللَّه به منزل برسانيد.
خداوند همه شما را تأييد كند. من دعاى به شما [مىكنم] دعاگوى شما هستم. من خدمتگزار شما هستم. من صلاح حال شما را مىخواهم. و صلاح دين و دنياى شما اين است كه در اين برهه از زمان كه اين مسائل اصلى در كار است، يك قدرى راجع به مسائل ديگرى كه حق است با شما، لكن وقتش يك قدرى زود است، در يك وقتى است كه مَفْسَده جوها مىخواهند نگذارند كارها انجام بگيرد، يك قدرى آنجا را بايد مهلت بدهيد، و همه در فكر اين مطلب هستند. و ان شاء اللَّه موفق و مؤيَّد باشيد.
سخنرانى در جمع اعضاى انجمن تبليغات فرهنگ اسلامى خرّمآباد
زمان: 18 آبان 1358/ 18 ذى الحجه 1399
صحيفه امام، ج11، ص: 20 تا26
پیام برای این مطلب مسدود شده.