بازی بزرگ رهبران ج. ا با برگ سبز “شيعه”
پیک نت: مقاله تحليلی دکتر”ولی نصر” در نشريه “مسائل خارجی” – ترجمه پيک نت
نظارت بر موسسات مذهبی عراقی که در تهران و قم تاسيس شد، از اوايل دهه ی 1980، به يمن نقشی که در جذب شيعيان لبنان به ايران و دور کردنشان از نجف بازی کردند، از نفوذ فراوانی در ايران برخوردار شدند. بسياری از روحانيون ارشد و دانش آموختگان حوزه های شيعی عراقی در ايران به حاکميت سياسی راه يافته اند. بسياری از قضات دستگاه قضايی ايران عراقی هستند و بويژه به خامنه ای بسيار نزديک. نيز، روحانيون عراقی که پس از سال 2003 به زادگاهشان بازگشتند و اداره ی مساجد و حوزه های دينی جنوب عراق را بدست گرفتند، نقش کليدی در نزديکی قم و نجف دارند. آيت الله تسخيری که مشاور ارشد مذهبی رهبر جمهوری اسلامی است، درحاليکه خود عراقی است، اما درايران مستقر است و نقش پل ارتباط بين روحانيون شيعه ايران و عراق را برعهده دارد. پايگاه اينترنتی عامه پسند آيت الله سيستاني از قم اداره و بخش بزرگی از ماليات مذهبی گردآوری شده بوسيله ی نمايندگان او، در ايران نگهداری می شود. ايرانيانی که آيت الله سيستانی را مرجع تقليد خويش می دانند بسيار بيش از سالهای پيش از 2003 است و امروز بسياری افراد، خمس و ذکات مذهبی شان را به او می پردازند.
زائران ايرانی که گله وار به هتل ها و بازار های نجف و کربلا هجوم می آورند، سرمايه گذاری در املاک و مستغلات، فعاليت های ساختمانی و توريسم را نيز با خود به همراه می آورند. در جنوب عراق، همه جا کالا های ايرانی به چشم می خورد. شهر مرزی مهران يکی از گلوگاههای گرهی ورود کالا به عراق است و بيش از يک ميليارد دلار کالا، از اين نقطه ميان دو کشور رد و بدل می شود. پيوندهای تجاری چنين گسترده، در ميان ايرانيها و بويژه بازاريان، يعنی هواداران سنتی رهبری محافظه کار تهران، تمايل به برقراری ثبات در عراق را سبب می شود.
دکتر “ولی نصر” که فرزند 46 ساله دکتر حسين نصر اسلام شناس ايرانی مقيم امريکاست. دکتر حسين نصر رئيس بنياد فلسفه در زمان شاه و از جمله اسلام شناسانی است که بسياری از روحانيون حاکم کنونی در جمهوری اسلامی از شاگردان علوم مذهبی او بوده اند. ولی نصر نيز اکنون استاد دانشگاه علوم دريايی در آمريكا و عضو شورای روابط خارجی آمريكاست. او نويسنده كتاب های “دموكراسی در ايران” -“طغيان شيعه”-“كشتی بزرگ اسلام” و از مشاوران جورج بوش است. ولی نصر در شماره ی اوت- جولای سال 2006 نشريه “مسائل خارجی” که در امريکا منتشر می شود مقاله ای منتشر کرده است که بعنوان نگاهی متفاوت به مناسبات ايران و عراق و موقعيت شيعيان از يکسو و ارتباط رهبران جمهوری اسلامی با آنها از سوی ديگر خواندنی است. اين مقاله را که يکی از همکاران پيک نت به فارسی برگردانده، به دو بخش تقسيم کرده ايم که در شماره امروز و فردای پيک نت می خوانيد:
جنگ در عراق عميقا چهره ی خاورميانه را دگرگون ساخته است، هر چند، نه آنگونه که واشنگتن انتظارش را داشت. در سال 2003، آنگاه که ايالات متحده صدام حسين را از مسند قدرت به زير می کشيد، تصورش اين بود که تغيير رژيم عراق به پايه ريزی دموکراسی در اين کشور به طور خاص و آنگاه خاورميانه به طور عام، کمک می کند. دولت بوش سياست را رابطه ی ميان فرد و دولت می پنداشت، حال آنکه مردم خاورميانه آن را توازن قدرت ميان گروههای مختلف اجتماعی نيز می دانند. بنابراين، سرنگونی صدام حسين به جای آنکه مجالی برای پيدايش ليبرال دموکراسی در عراق شود، از نقطه نظر بسياری از عراقی ها فرصتی برای رفع توزيع ناعادلانه ی قدرت در ميان گروههای بارز اجتماعی شد. دولت بوش با به قدرت رساندن اکثريت شيعه ی عراق، آغازگر احياگری شيعی در پهنه يی گسترده شد. چنانکه باعث بر هم خوردن موازنه ی فرقه يی خاورميانه در خلال سالهای آينده خواهد گرديد.
چيزی به نام پان- شيعيسم يا حتی رهبری واحد شيعی وجود ندارد. ولی بجای آن، شيعيان از نگرش مذهبی يکپارچه يی برخوردارند؛ آنها از سده ی هفتم ميلادی که پس از اختلاف با سنيان بر سر جانشينی پيامبر اسلام راه ديگری برگزيدند، تلقی خويش را از احکام و فقه اسلامی پرورانده اند. چنانکه امروز، جمعيت ناب شيعيان، آنان را بالقوه قدرتمند ساخته است. 90% جمعيت ايران، حدود 70% از مردمان نواحی خليج فارس و تقريبا 50% جمعيت پراکنده از لبنان تا پاکستان که در مجموع بالغ بر 140 ميليون نفر است، را شيعيان تشکيل داده اند. بسياری از ايشان که ساليان متمادی به حاشيه ی قدرت رانده شده بودند هم اکنون برای حقوق بيشتر و بهره مندی از نفوذ سياسی، اعتراض و هياهو به پا می کنند. رويدادهای اخير در عراق شيعيان عربستان را نيز که 10% جمعيت اين کشور هستند، به جنب و جوش انداخته است، چنانکه در جريان انتخابات سال 2005 شورای شهر عربستان، حضور مردم در نواحی شيعه نشين دوبرابر بيشتر از ديگر نقاط بود. حسن الصفار، رهبر شيعيان سعودی، آنان را تشويق به رای دادن می کرد. استدلال او الگوی عراق بود و اين امر که شيعيان عربستان نيز از مشارکت در انتخابات سود خواهند برد. شعار “هر فرد، يک رای” که شيعيان عراق را برانگيخت، اکنون در ديگر نقاط نيز ورد زبانها شده است. شيعيان لبنان (45 درصد جمعيت اين کشور) همين فرمول را پيشنهاد داده اند، نيز شيعيان بحرين (75 درصد جمعيت اين کشور) آراء خويش را در انتخابات پارلمانی بکار خواهند بست.
افزون بر اين، آزاد سازی عراق پيوندهای فرهنگی، اقتصادی و سياسی جديدی را ميان گروههای شيعه ی خاورميانه پديد آورده است. از سال 2003 صدها هزار زائر از لبنان تا پاکستان به زيارت نجف و ديگر شهر های مقدس شيعه در عراق رفته اند و اينگونه، شبکه های چند مليتی حوزه های علوم دينی، مساجد و روحانيون پديد آورده اند که عراق را به همه ی ديگر محافل شيعی و از آن ميان ايران که مهمترينشان است، پيوند می دهد. برای نمونه تصاوير آيت الله علی خامنه ای، رهبر ايران، و روحانی لبنانی محمد حسين فضل الله (که اغلب از او به عنوان رهبر معنوی حزب الله نام برده می شود) در بحرين همه جا ديده ميشود. هم اکنون نمودهای آشکار پارسامنشی و تقوای شيعی در بحرين رو به تزايد است و روحانيون پيشتر محتاط و محافظه کار، با عبا و عمامه خودنمايی می کنند. خاورميانه يی که از بوته ی آزمايش جنگ عراق بيرون می آيد قطعا خصلتی بيشتر شيعه خواهد داشت تا دموکراتيک.
چنين خاورميانه يی، احتمالاً بسی مشکل آفرين خواهد بود. همچنانکه به قدرت رسيدن شيعيان در عراق برای آنها سوسوی روشنايی اميدبخش بوده، ولی از ديگر سو نگرانی سنيان منطقه را نيز به همراه داشته است. پاکسازی بعثی ها که اهم موانع پيش روی شيعيان در راه رسيدن به قدرت را برطرف ساخته، عامل اساسی شورش سنيان عراق گرديده است؛ واکنش سنی ها از مرزهای عراق بس فراتر رفته و از سوريه تا پاکستان را دربر گرفته است و اين خود شبح جنگ قدرتی فراگيرتر ميان دو گروه شيعه و سنی را که تهديدی برای ثبات کل منطقه خواهد بود، می نماياند. ملک عبدالله، پادشاه اردن، بر شکل گيری “هلال شيعی” نوينی از بيروت تا تهران که از ميان خاورميانه ی سنی نشين می گذرد، هشدار داد.
جلوگيری از منازعات فرقه يی مستلزم برآوردن خواست های شيعيان و همزمان آرام کردن خشم و کينه ی سنی ها و کاهش نگرانی شان در عراق و منطقه است. اين موازنه ی ظريف، نقشی اساسی در سياستهای خاورميانه يی چند دهه ی آينده خواهد داشت و به باز تعريف روابط منطقه با ايالات متحده می انجامد. هر آنچه ايالات متحده در عراق می کارد، در بحرين، لبنان، عربستان سعودی و ديگر نقاط خليج فارس می درود.
اما هنوز احياگری شيعی نبايد مايه ی نگرانی ايالات متحده شود، هرچند که اين امر متحدان آمريکا در خاورميانه را به غرولند کردن واداشته است. با نگاهی واقع بينانه، اين مساله برای واشنگتن، فرصتی برای پيگيری منافعش در منطقه می دهد. پيوند با شيعيان در منطقه، می تواند مرهمی بر زخمهای ناشی از حضور واشنگتن در عراق باشد و موفقيت در اين مساله مستلزم همکاری با ايران است. ايران پرجمعيت ترين کشور شيعه و قدرتی رو به رشد در منطقه با شبکه يی گسترده و پيچيده از نفوذ در ميان شيعيان خاورميانه و بويژه عراق است. رابطه ی امروزين ايران و ايالات متحده، بر مساله ی اتمی و ادبيات پرخاشگرانه ی حکومت ايران استوار است. اما اين مساله بايد با بهای ناشی از ناکاميهای جنگ در عراق مقايسه شود، و اثرات بی واسطه ی ايران بر آينده ی سياسی شيعيان و خاورميانه را از نظر دور نداشت.
کانالهای نفوذ ايران
ايران از سال 2003، بطور رسمی نقشی سازنده در عراق داشته است، و نخستين کشور خاورميانه يی بود که هياتی رسمی برای مذاکره با شورای حکومتی عراق، به اين کشور فرستاد. اين امر به نشانه ی به رسميت شناختن حکومت برآمده از خواست ايالات متحده در عراق بود. ايران حمايت مالی و معنوی خويش را از عراق بيشتر و برای شرکت در روند بازسازی زيرساخت انرژی و برق اين کشور ابراز تمايل کرد. پس از آنکه در آوريل 2005، دولت موقت شيعه به نخست وزيری ابراهيم الجعفری در بغداد به قدرت رسيد، هياتی بلند پايه از عراق به تهران آمد و با ايران به توافق هايی در زمينه ی همکاريهای امنيتی دست يافت، کمک يک ميليارد دلاری ايران به عراق، صدور برق به اين کشور و مبادله ی نفت خام عراق با فرآورده های نفتی پالايش شده، از ديگر تفاهم های ميان دو کشور بود.
نفوذ غير رسمی ايران در عراق از اين نيز فراتر می رود. در سه سال گذشته، ايران شبکه يی کارآمد از متحدان و وابستگان که در بر گيرنده ی طيف متنوعی از جاسوسان، شبه نظاميان مسلح، و گروه های تبهکاری تا سياستمداران احزاب شيعه است، پديد آورده است. بسياری از رهبران احزاب شيعه ی شناخته شده مانند مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، حزب الدعوة (از آن ميان سخنگويان برجسته ی حزب، ابراهيم الجعفری، نخست وزير پيشين، و نوری المالکی، نخست وزير کنونی) پيش از بازگشت به عراق در سال 2003، سالهای متمادی در تبعيد ايران به سر برده اند. (حتی شبه نظاميان وابسته به مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و سپاه بدر، از جانب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران آموزش ديده اند.) ايران روابط خويش را با مقتدی صدر، که چندی گفتار کين ورزانه ی ضد ايرانيش، آتش احساسات مردم را برافروخت، همچنين دسته هايی از گروه صدر، همچون حزب فضيلت در بصره گسترش داد. نيز، سپاه پاسداران ايران به جيش المهدی تحت رهبری مقتدی الصدر بهنگام رويارويی سال 2004 در نجف با نيروهای آمريکايی ياری رساند و از آن هنگام به کادرهای های سياسی و نظامی صدر آموزش می دهد. در هنگامه ی انتخابات نيز، ايران به احزاب شيعه ی عراق کمکهای مالی کرد، شبکه ی ماهواره يی خود را با نام “العالم” برای پشتيبانی از آنها بکار گرفت و در اين راستا، ميانجيگری جلب رضايت کردها را عهده دار شد. احزاب شيعه ی عراق برای جلب آراء مردم به شبکه های گسترده ی سياسی – اجتماعی خود در جنوب عراق که بيشتر با کمک مالی و پشتيبانی معنوی ايران پايه ريزی شده بود، تکيه کردند.
روابط و پيوندهايی اينچنين گسترده و فراگير، همچنانکه مايه ی ناخرسندی ايالات متحده شده، به مساله يی خارج از حوزه ی کنترلش نيز بدل گرديده است. واشنگتن مدعی است که ايران از شورشيان، باندهای تبهکاری و شبه نظاميان در عراق حمايت می کند، نيز تهران را به برانگيختن احساسات ضد آمريکايی و کمک نظامی به شورشيان و مسلح کردنشان متهم می کند. واشنگتن، از آن رو که درک درستی از پيچيدگی مناسبات ميان دو کشور ايران و عراق و بويژه پيامدهای جنگ ميان دو کشور در دهه 1980 ندارد، نتوانسته است مانع نفوذ ايران در عراق شود. ايالات متحده چنين استدلال می کند که برای نمونه، در خلال جنگ خشونت بار هشت ساله – که به نابودی يک ميليون نفر انجاميد – ارتش عمدتا شيعه ی عراق در برابر تعرض ايرانيان به داخل مرزهای عراق، بويژه به هنگام محاصره ی شهر شيعه نشين بصره در 1982، مقاومت کرد.
اما آنگونه که طراحان آمريکايی انتظار می کشيدند، جنگ ايران و عراق، گسست شيعيان دو کشور را سبب نشد، آن جنگ در برابر خاطره ی برنامه های ضد شيعی آن کشور در پی قيام ناکام سال 1991، رنگ می بازد. امروز، نگرانی شيعيان عراق از تسلط سنی ها، بسی بيش از نفوذ تهران در بغداد است.
افزون بر پيوندهای سياسی و نظامی، ارتباطات ديگری نيز ميان ايران و عراق وجود دارد که بر پايه ی چندين موج مهاجرت شيعيان شکل يافته است. در اوايل دهه ی 1970، صدام در راستای سياست عربی کردن عراق، دهها هزار شيعه ی عراقی ايرانی الاصل را اخراج کرد که بعدها در دوبی، کويت، لبنان، سوريه و بيش از همه در ايران سکنی گزيدند. برخی از آوارگان و پناهندگان عراقی که در ايران ماندند در شمار روحانيون برجسته درآمدند يا به مقام فرماندهی ارشد سپاه پاسداران دست يافتند. نمونه يی از اين دست، آيت الله محمدعلی تسخيری است که از مشاوران ارشد خامنه ای و از برجستگان مدرسه پرنفوذ حقانی قم، شهر پرورنده ی برجستگان امنيتی و روحانيون محافظه کار ايران است. در سال 2004، آيت الله تسخيری برای نظارت بر کار “موسسه اهل البيت” خود سفری کوتاه به نجف داشت. اين موسسه دهها ميليون دلار در پروژه های ساختمانی و خدمات درمانی در جنوب عراق سرمايه گذاری کرده است و مروج گسترش روابط فرهنگی و اقتصادی ميان ايران و عراق است. او هم اکنون به تهران بازگشته چرا که از قدرت نفوذ بسياری در تعيين سياست های ايران در قبال عراق برخوردار است.
در دهه ی 1980، پس از کشتار شيعيان در سال 1991، حدود صد هزار عراقی عرب شيعه به ايران پناهنده شدند. در تيرگی سالهای دهه ی 1990، ايران تنها کشور پناه دهنده و پشتيبان شيعيان عراق بود. پس از دوره ی جنگ عراق، بسياری از پناهندگان به کشورشان بازگشته اند و در مدارس، ادارات پليس، مساجد، بازار، دادگاه های قضايی، گروه های شبه نظامی و شوراهای قبيله يی از بصره تا بغداد و البته در دولت، فعاليت می کنند. ساليان دراز رفت و آمد شيعيان ميان ايران و عراق پيوندهای ژرف و گونه گونی ميان جامعه ی شيعی دو کشور پديد آورده است. نتيجه اينکه، بر خلاف تصور ايالات متحده که ناسيوناليسم عراق را سدی در برابر ايران ميداند، ناسيوناليسم اين کشور در مقابل هويت شيعی به شيوه های گوناگون نفوذپذير نمايانده است.
بويژه پيوند بسيار تنگاتنگی ميان محافل مذهبی دو کشور هست. تبعيدی های عراقی در ايران به سوی آيت الله های عراقی چون محمود شاهرودی (رييس قوه قضاييه ی ايران)، کاظم الحائری (از برجستگان جنبش صدر) و محمد باقر الحکيم (از رهبران مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که در سال 2003 کشته شد) و بر کار تاسيس موسسات مذهبی عراقی در تهران و قم نظارت می کرد، کشانده شدند. از اوايل دهه ی 1980، اين موسسات به يمن نقشی که در جذب شيعيان لبنان به ايران و دور کردنشان از نجف بازی کردند، از نفوذ فراوانی در ايران برخوردار شدند. بسياری از روحانيون ارشد و دانش آموختگان حوزه های شيعی عراقی در ايران به حاکميت سياسی راه يافته اند. بسياری از قضات دستگاه قضايی ايران و از آن ميان آيت الله شاهرودی عراقی هستند و بويژه به خامنه ای بسيار نزديک. نيز، روحانيون عراقی که پس از سال 2003 به زادگاهشان بازگشتند و اداره ی مساجد و حوزه های دينی جنوب عراق را بدست گرفتند، نقش کليدی در نزديکی قم و نجف دارند.
پيش از جنگ در عراق، نگرش غالب در واشنگتن اين بود که با آزاد کردن عراق، نجف رقيب مذهبی قم شده و روحانيون ايرانی را به چالش خواهد کشاند. اما در مقابل، دو شهر مذهبی نجف و قم از سال 2003 همکاريهای دو سويه داشته اند. کمترين اختلاف نظری ميان روحانيون اين دو شهر يا مهاجرت مخالفان يکی به آن ديگر ديده نشده است. پايگاه اينترنتی عامه پسند آيت الله سيستاني[i] از قم اداره و بخش بزرگی از ماليات مذهبی گردآوری شده بوسيله ی نمايندگان او، در ايران نگهداری می شود. با وجود درخواست های بسيار مخالفان در ايران، روحانيون ارشد در نجف با حزم و احتياط بسيار، درباره ی سياست های دولت ايران خاموشی گزيده اند تا موجبات ناخشنودی مراجع قدرت در قم و تهران را فراهم نياورند.
پيوندها و روابطی از اين گونه تنها به دايره ی نخبگان سياسی محدود نمی شود. گشايش در رفت و آمد به شهرهای مقدس مذهبی برای ايرانيان، برانگيختگی احساسات مذهبی عوام و بويژه طبقات اجتماعی مذهبی را که حاميان رژيم ايران هستند، سبب شده است. از سال 2003، سالانه صدها هزار ايرانی به زيارت نجف و کربلا رفته اند و اين روند باعث تقويت احساسات مذهبی در ميان ايرانيان شده است. در خلال دهه های پيشين، بسياری از جوانان ايرانی به مداحی اهل بيت شيعه و بويژه امام دوازدهم يا همان مسيح شيعيان گرايش يافته اند. اکنون ايرانيانی که آيت الله سيستانی را مرجع تقليد خويش می دانند بسيار بيش از سالهای پيش از 2003 است و امروز بسياری افراد، خمس و ذکات مذهبی شان را به او می پردازند. هر چند ايرانيها به رهبران مذهبيشان بدگمان هستند، در مقابل از احيای هويت و فرهنگ شيعی در عراق خشنود اند.
اينچنين است که داد وستد و تجارت نيز از پی شور و شوق مذهبی رخ می نمايد. زائران ايرانی که گله وار به هتل ها و بازار های نجف و کربلا هجوم می آورند، سرمايه گذاری در املاک و مستغلات، فعاليت های ساختمانی و توريسم را نيز با خود به همراه می آورند. در جنوب عراق، همه جا کالا های ايرانی به چشم می خورد. شهر مرزی مهران يکی از گلوگاههای گرهی ورود کالا به عراق است و بيش از يک ميليارد دلار کالا، از اين نقطه ميان دو کشور رد و بدل می شود. پيوندهای تجاری چنين گسترده، در ميان ايرانيها و بويژه بازاريان يعنی هواداران سنتی رهبری محافظه کار تهران، تمايل به برقراری ثبات در عراق را سبب می شود.
با اين فرض که جنگ ايران و عراق، تقويت ناسيوناليسم عراق و بويژه اختلافات قومی ميان عرب و فارس و نيز برخوردها و اختلاف نظرات تاريخی بسياری را ميان ايران و عراق سبب شده است، ولی نبايد چنين مسائلی را بيش از حد برجسته کرد؛ هنگامی که رهبری عالی مذهبی عراق ايرانی و رياست قوه ی قضاييه ی ايران عراقی است، ديگر خصومت های قومی رنگ می بازد. هر چند که مساله ی قوميت همچنان در روابط ميان ايران و عراق وجود دارد، اين مساله اکنون پس از سرنگونی صدام و قدرت گرفتن شيعيان در عراق، در سايه ی روابط پيچيده وگونه گون جامعه ی شيعه ی دو کشور مطرح خواهد بود.
افزون بر اين، از آن رو که جامعه ی شيعه ی دو کشور، سنی ها را تهديدی برای خويش می دانند، پيوندهايی از اين دست احتمالا استوارتر می شوند. هيچ چيز بهتر از ددمنشی و پايداری شورشيان سنی نميتواند شيعيان عراق را به ايران نزديک کند؛ خاصه هنگامی که فراخوان واشنگتن برای خلع سلاح شبه نظاميان شيعه و اعطای امتيازات بيشتر به سنی ها از اعتماد شيعيان به واشنگتن کاسته است
————-
بخش دوم مقاله تحليلی “ولی نصر” فرزند دکتر حسين نصر در نشريه “مسائل خارجی”
گرداب جنگ در عراق
ايران را به کام می کشد!
تهران آشکارا با گماردن شخصيت های امنيتی و سرداران سپاه پاسداران بر راس استانداری ها، خود را برای مواجهه با مشکلات بزرگتر آماده می کند.
سياست تهران تا کنون مديريت آشوب در عراق برای گرفتار کردن هر چه بيشتر ايالات متحده در باتلاق عراق و کمرنگ کردن تمايل اين کشور برای تغيير رژيم تهران بوده است. اما، اگر سقوط عراق ادامه يابد، سرنوشتش را جنگی منطقه يی رقم خواهد زد. ايران، ترکيه و همسايگان عرب عراق، از بيم منافعشان به نزاع با يکديگر کشيده می شوند و برای بدست آوردن تکه هايی از عراق به تکاپو می افتند. جاه طلبی های ايران، رويارويی پر افت و خيزی را ميان واشنگتن و تهران سبب شده است. بمب گذاری های بزرگ در نجف و کربلا به قيمت جان زوار ايرانی هم تمام شده است. افکار عمومی ايران خواهان برقراری امنيت در شهرهای مقدس از سوی تهران است و چنين خواسته يی دستاويزی مناسب به خامنه ای برای اعلام رسمی مذاکره ی مستقيم با واشنگتن پيرامون مسائل عراق داده است.
( بخش اول این مقاله را که همچنان در صفحه اول پیک نت قابل دسترسی است، می توانید از اینجا نیز بخوانید!)
تا پنج سال پيش، ايران در محاصره ی رژيم های سنی متخاصم بود. عراق و عربستان سعودی در غرب، پاکستان و افغانستان زير سيطره ی طالبان در شرق. اکنون، ايران از سقوط اين رژيم ها خشنود است و به قدرت رسيدن شيعيان در منطقه را سدی در برابر ناسيوناليسم ستيزگر سنی ها می داند. آنها با مرگ صدام احساس آرامش می کنند، زيرا عراق در خلال پنج دهه ی گذشته و پس از سرنگونی پادشاهی اين کشور بوسيله ی ناسيوناليسم عربی در 1958، دغدغه ی هميشگی سياست خارجی ايران بوده است. شاه ايران و جمهوری اسلامی همواره نگران عراق تحت حاکميت حزب بعث بوده اند. جنگ ايران و عراق، دهه ی نخست انقلاب آيت الله روح الله خمينی را به خود مشغول کرد، اقتصاد ايران را به ورطه ی نابودی کشاند و زخمی عميق بر پيکر جامعه ی ايران زد.
امروز، استراتژی عمده ی ايران در عراق همانا جلوگيری از تهديد دوباره اين کشور برای ايران و دست بالا يافتن ناسيوناليسم عربی ضد ايرانی سنيان است. محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران، و بسياری از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب که در جنگ ايران و عراق نيز بوده اند، ثبات در عراق را کامل کننده ی پايان آن استراتژی می دانند که در جنگ ايران و عراق در به انجام رساندنش ناکام ماندند. همچنين، ايرانيان بر اين باور اند که عراق تحت حاکميت شيعيان ايمن تر خواهد بود، چنين تلقی بر اين اصل استوار است که کشور های شيعه عليه همديگر وارد جنگ نمی شوند.
اين همه، برای سنی های منطقه که هنوز پيامد بلند پروازيهای ايدئولوژيک ايران را دردهه ی 1980 به ياد دارند و اکنون نيز از جاه طلبی های منطقه يی اين کشور نگران اند، اطمينان بخش نيست. يک ربع قرن پيش، ايران از احزاب و شبه نظاميان و شورشيان شيعه در بحرين، عراق، کويت، لبنان، پاکستان و عربستان سعودی پشتيبانی می کرد. انقلاب ايران، هويت شيعی و غرب ستيزی راديکال را درآميخت، چنانکه بازتابش در بحران گروگان گيری سفارت آمريکا در سال 1979و بمباران قرارگاههای دريايی ايالات متحده در بيروت به سال 1983 و حمايت هميشگی تهران از تروريسم جهانی رخ نمود. انقلاب ايران، سرانجام نتوانست به اهداف خود برسد، تنها باعث خيزش شيعی در لبنان شد که آن نيز ناکام ماند.
برخی ير اين باورند که امروز، جمهوری اسلامی ديکتاتوری يی واماند و فرسوده است. اما ديگران از جاه طلبی های منطقه يی ايران که اکنون نه تنها جنبه ی ايدئولوژيک که بار ناسيوناليستی نيز دارد، نگران اند. تهران خود را قدرتی منطقه يی و مرکز نفوذ به قلمرو شيعی و پارسی از بين النهرين تا آسيای ميانه می داند. پس از رهايی از تهديد طالبان در افغانستان و صدام در عراق، ايران بر بلندای موج احياگری شيعه می راند و ستيزگرانه در پی قدرت اتمی است و خواهان به رسميت شناخته شدن منافعش از سوی جامعه جهانی.
رهبران تهران که سودای منطقه ی تحت نفوذ گسترده تری را در سر می پرورانند – چيزی مانند مفهوم “بيگانگان نزديک” از نگاه روسها – فعاليت های تهران در جنوب عراق را بيانيه يی از سوی ايران بعنوان يک قدرت بزرگ منطقه يی می پندارند. با اين همه رويای خمينی برای حکومت بر شيعيان عراق را ادامه نداده اند. هدف تهران، متحقق کردن نفوذ اقتصادی و فرهنگی و سياسی خود در جنوب عراق است، آنگونه که در غرب افغانستان پس از دهه ی 90 بدان نائل آمد. هرچند تهران آشکارا در پی ايفای نقش مهمی در عراق است، احتمالاً نمی خواهد يا نمی تواند عراق را به جمهوری اسلامی ديگری بدل کند.
دور از ذهن نيست که دست بالا يافتن فزاينده ی ايران در منطقه، رابطه ميان گروه های فرقه يی منطقه را بيش از پيش پيچيده تر و بغرنجتر می کند. رژيم های سنی، جاه طلبی های تهران را دستمايه ی مقاومت در برابر خواست های جامعه ی شيعه ی کشورشان و نيز امتناع از گردن نهادن به فراخوان واشنگتن برای اصلاحات سياسی می کنند. از سال 2003، رهبران سنی در مصر، اردن و عربستان سعودی همواره ايران را به دليل ايجاد آشوب و هرج و مرج در عراق سرزنش کرده اند و هشدار داده اند که در صورت به دست گرفتن مهار قدرت بوسيله ی شيعيان در بغداد، ايران نفوذ قابل توجهی در منطقه خواهد يافت. حسنی مبارک، رئيس جمهور مصر، در آوريل گذشته زنگ خطر را به صدا در آورد، او گفت: “شيعيان همواره به ايران و نه به کشوری که در آن می زيند، وفادار بوده اند.” سخنانی از اين دست که برآمده از منافع گوينده ی آن است به رهبران سنی جواز بی تفاوتی و مسووليت گريزی در قبال مشکلات عراق است. مصر، اردن و عربستان سعودی تا امروز بخش عمده يی از نيازهای گروه بمب گزاران انتحاری ابومصعب الزرقاوی را تامين کرده است، و به آنها برای مقابله با خواست ايالات متحده برای اصلاحات سياسی در داخل اين کشورها به گونه يی خدعه آميز بهانه داده است. چنانچه برقراری دموکراسی در خاورميانه مترادف به قدرت رساندن شيعيان و تقويت ايران است، بهتر آنست که واشنگتن با ديکتاتوريهای سنی بسازد.
گفتار خصمانه ی سنی ها، رهبری ايران را نگران می کند. ولی ايران با وجود نفوذ روز افزونش، برای آنکه بتواند فشارهای جهانی را در رابطه با برنامه ی اتمی اش تاب بياورد، نيازمند حمايت همسايگانش و ابراز همدردی “مردم عرب” است. تا کنون تهران از موضع گيری های فرقه يی و دشمنی با سنی ها دوری گزيده است و در مقابل، در راستای تنش زايی در مقابل ايالات متحده و اسراييل برای جلب پشتيبانی اعراب گام برداشته است. رهبران ايران مدام خشونت های فرقه يی در عراق و از آن ميان بمب گذاری ماه فوريه در حرمين شريفين عسکريين را به “عوامل صهيونيستی” با هدف تفرقه افکنی ميان مسلمانان نسبت می دهند.
همزمان، تهران پيگيرانه برنامه ی دسترسی به قدرت اتمی را برای تثبيت موقعيت منطقه يی خود و بی اثر کردن هر چه بيشتر مانع تراشی واشنگتن، دنبال می کند.
برخورد آراء
جاه طلبی های ايران، رويارويی پر افت و خيزی را ميان واشنگتن و تهران سبب شده است. با اين همه، تغيير رژيم تحت رهبری ايالات متحده در کابل و بغداد بيش از همه به سود ايران بوده است. ولی واشنگتن می تواند از تثبيت نفوذ تهران در افغانستان و عراق جلوگيری کند و حضور نظامی ايالات متحده در منطقه تهديدی برای جمهوری اسلامی است. بويژه، در عراق چنين می نمايد که اهداف کوتاه مدت دو کشور در تضاد با يکديگر است. هرچه واشنگتن برای رهايی از مخمصه ی عراق می کوشد، تهران از گرفتار آمدن نيروهای آمريکايی در مرداب عراق شادمان است.
سياست تهران تا کنون مديريت آشوب در عراق برای گرفتار کردن هر چه بيشتر ايالات متحده در باتلاق عراق و کمرنگ کردن تمايل اين کشور برای تغيير رژيم تهران بوده است. چنين استراتژی يی شرايطی کاملا متفاوت از افغانستان پس از سقوط طالبان در اواخر سال 2001، آفريده است. ايران همگام با ايالات متحده پيش پای دولت حامد کرزای فرش قرمز گشود. آن زمان، تهران به دلايلی چند نيازمند اين همکاری بود. نخست اينکه، پارسی زبانان و شيعيان وابسته به ايران در افغانستان، اقليت کوچکی بودند و توانايی حفظ منافع ايران را نداشتند. ولی در پی جنگ عراق، تهران نظر ديگری داشت. نه تنها منافع ايران با منافع ايالات متحده هماهنگ نبود، که به يمن اکثريت شيعيان عراق، موقعيت ايران در عراق بسيار استوارتر از افغانستان بود. ناکامی دکترين تغيير رژيم بوش در عراق از ديد حکومت ايران فرصتی برای بی اعتبار کردن هر چه بيشتر فراخوان واشنگتن مبنی بر تغيير رژيم در تهران شد. اقدام به تنش زايی از سوی ايران و برخورد خصمانه با واشنگتن پيرامون فعاليت های هسته يی ايران نشان می دهد که ايران در راستای اين هدف موفق بوده است. ايران، در مقايسه با آستانه ی جنگ عراق از برتری در برابر ايالات متحده بر خوردار است.
اما هنوز هم امکان همگرايی منافع دراز مدت ايالات متحده و ايران در عراق هست. هر دو، هر يک به دلايل خويش خواهان ثبات پايدار در عراق هستند. واشنگتن بعنوان دليلی موجه برای خروج از عراق و تهران بدليل اينکه ثبات در حياط خلوتش، موقعيت داخلی و نفوذش در منطقه را استوارتر می کند. ايران از جنگ داخلی در عراق سخت می هراسد زيرا جنگ بر احتمال قطبی شدن منطقه می افزايد و تهران را نيز درگير می کند. آتش جنگ ممکن است مناطقی چون مناطق عرب نشين، بلوچستان و کردستان ايران را نيز که تنش ها و اختلافات قومی در آنها رو به فزونی است، فراگيرد. همان طور که عباس ملکی، معاون پيشين وزير خارجه ی ايران اظهار کرد، آشوب در عراق ” با منافع ملی ايران سازگار نيست. اگر خانه ی همسايه ی شما در آتش می سوزد، خانه ی شما نيز در خطر است.” تهران آشکارا با گماردن شخصيت های امنيتی و درجه داران سپاه پاسداران به سمت استاندار، خود را برای مواجهه با مشکلات بزرگتر آماده می کند.
در ايران، دو گروه می توانند رهبری ايران را به سودمند بودن همکاری با واشنگتن برای منافعشان، متقاعد کنند. نخست، پناهندگان و مهاجران عراقی که نقش لابی منافع شيعيان عراق در تهران را بازی می کنند. آنها ايران را به مذاکره با آمريکا پيرامون مسائل عراق تشويق کرده اند زيرا واشنگتن و تهران را دو پايه ی اصلی قدرت خويش در عراق می بينند. ازدياد تنش ميان اين دو در خدمت منافع شيعيان عراق نيست و لابی عراق مايل نيست اين کشور وجه المصالحه و گروگان مناقشات جهانی با ايران بر سر برنامه هسته يی اين کشور شود. و اما گروه دوم ايرانی هايی هستند که از هتک حرمت شهرهای مقدس عراق نگران اند. بمب گذاری های بزرگ در نجف و کربلا به قيمت جان زوار ايرانی هم تمام شده است. افکار عمومی ايران خواهان برقراری امنيت در شهرهای مقدس از سوی تهران است و چنين خواسته يی دستاويزی مناسب به خامنه ای برای اعلام رسمی مذاکره ی مستقيم با واشنگتن پيرامون مسائل عراق داده است.
اما ايران زمانی در پی ثبات در عراق خواهد بود که از سياست مديريت آشوب در عراق سودی نبرد و از حضور ايالات متحده احساس خطر نکند. منافع درازمدت ايران ذاتا با منافع ايالات متحده در تضاد نيست و اين سياست کنونی ايالات متحده است که نگرش دو کشور به مسائل عراق را در مقابل هم قرار داده است. بنابراين تغيير موضع عمومی نسبت به ايران و شريک کردن تهران در حل مشکلات مبرم و عاجل عراق، اساسی ترين چالش پيش روی واشنگتن در عراق است.
صحنه آرايي
مهم ترين مساله ی پيش روی عراق در ماههای آينده مذاکره پيرامون قانون اساسی بويژه درباره ی فدراليسم و نحوه ی توزيع درآمد نفت خواهد بود. تنها پس از حضور زلمای خليل زاد، سفير ايالات متحده در عراق، و ترغيب شيعيان و کرد ها، قانون اساسی مصوب اواخر 2005 با حضور سنی ها، تغيير کرد. از آن هنگام، واشنگتن به جلب موافقت سنی های ميانه رو برای حضور در پروسه ی سياسی و تضعيف شورش سنی ها، اميدوار بوده است. ولی دورنمای چنين امری روشن نيست. شيعيان، سنيان و کرد ها بدون فشار از خارج، حکمت مصالحه با يکديگر را در نمی يابند و دولت ايالات متحده نيز پشتوانه ی سياسی لازم برای واگذاری امتياز و برآوردن خواست های يک حزب بدون پذيرفتن خطر دور شدن از گروه يا حزب ديگر را ندارد. ضعيف شدن موقعيت ايالات متحده در عراق – اکنون بيش از سال 2003 – دست يازيدن واشنگتن به همسايگان عراق را اجتناب ناپذير و ضروری می نمايد.
چنانچه مذاکرات قانون اساسی به شکست بيانجامد، سنی ها از مشارکت در پروسه ی سياسی کنار می کشند. حتی اگر سنی ها در پروسه ی سياسی بمانند چانه زنی با شيعيان با وجود آشفتگی ها و آشوبهای روز افزون در جنوب عراق، دشوار می نمايد. شيعيان در سه سال گذسته از آن رو که پشتيبانی از ايالات متحده را در راستای منافع خويش ديده اند، هم در روند سياسی حضور داشته اند و هم در برابر تحريک به شورش سنی ها ايستاده اند. ولی رويگردانی شيعيان از پروسه ی سياسی چنانچه به اين نتيجه برسند که واشنگتن اکنون به جلب همکاری سنی ها بيشتر متمايل است تا به تحسين استواری شيعيان، محتمل است. چنين آشفتگی همانا می تواند برانگيزاننده ی خيزش شيعيان شود. شيعيان برای فشار آوردن بر ايالات متحده، حتی به اسلحه نيز نياز ندارند، شمار آنها برای بر هم زدن توازن سياسی کشور کافی است. در ژانويه ی 2004، آيت الله سيستانی صدها هزار نفر از شيعيان را برای تظاهراتی پنج روزه در اعتراض به برنامه ی ايالات متحده به منظور برگزاری نخستين انتخابات پس از سقوط صدام در قالب سيستمی شورايی سازمان داد و باز، اوايل امسال از مردم خواست تا بعنوان اعتراض به بمب گذاری حرمين عسگريين به خيابانها بريزند تا به دولت آمريکا توش و توان گسترده ی شيعيان را بنمايد.
تهران با تکيه بر نفوذ خود در ميان شيعيان جنوب عراق می تواند هنگامی که مذاکرات قانون اساسی در جريان است، نظم اين منطقه را حفظ کند. ايران می تواند تضمين کند که رقابت فزاينده ميان احزاب و فرقه های شيعه و از آن ميان مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و نيرو های هوادار صدر از کنترل او خارج نمی شود و باعث بی ثباتی جنوب عراق نشده، از اعتبار دولت بغداد نمی کاهد. حفظ يکپارچگی شيعيان و ثبات در جنوب عراق برای ايالات متحده اهميتی حياتی دارد و همکاری ايران در رسيدن به اين هدف، تعيين کننده است. همکاری ايران به برقراری امنيت در عراق و بازسازی اين کشور و تقويت دولت مرکزی ياری می رساند.
ولی لازمه ی اطمينان بخشی به چنين همکاری همانا مطرح شدن مسائل دامنه دارتر در روابط ايران و آمريکا است. تهران چنانچه از تضمين های امنيتی واشنگتن برخوردار شود، از حمايت مالی و نظامی شبه نظاميان شيعه و باندهای تبهکاری در جنوب عراق دست خواهد کشيد. شرايط کنونی در عراق با وضعيت افغانستان در سال 2001 قابل مقايسه است. آن هنگام منافع ايالات متحده و ايران در هم تنيده بود. البته، اوضاع عراق پيچيده تر و هزينه ها و خطراتش بيشتر است. پس از سرنگونی طالبان در افغانستان، ايالات متحده و ايران برای داخل کردن ائتلاف شمال و طيف شيعه ی آن به فرايند سياسی، همکاری نزديکی با هم داشتند. واشنگتن و تهران در حاشيه ی کنفرانس بن، مذاکرات بسياری پيرامون آينده ی افغانستان انجام دادند، گفتگوهايی که موفقيت زودهنگام رژيم کرزای را تضمين کرد. کنفرانس بن فصل نوينی از مناسبات ميان ايران و ايالات متحده را نويد می داد. ولی آن هنگام واشنگتن تمايل چندانی به مشارکت آتی با رژيمی که به باورش بزودی سرنگون ميشد، نداشت و اينچنين، آن هنگام واشنگتن فرصت مغتمی را از کف داد.
مشکلات امروز عراق فرصت گرانبهای دوباره يی به واشنگتن و تهران می دهد تا نه تنها در راستای عادی سازی روابط ميان دو کشور گام بردارند، که برای مديريت تنشهای آينده ميان شيعه و سنی، صحنه آرايی کنند. به قدرت رسيدن شيعيان در عراق نمونه يی برای ديگر شيعيان خاورميانه است و الگو برداری از آن و پذيرفتنش، تنش و دشمنی ميان شيعه و سنی را بدتر می کند. برای واشنگتن بهتر آن است که از هم اکنون تهران را در مسائل عراق شريک کند، پيش از آنکه مشکل تمام منطقه را دربر گيرد. هرچند بعيد می نمايد که واشنگتن و تهران اختلافات اساسی شان، بويژه درباره ی برنامه هسته يی ايران، حل کنند، باز می توانند بر سر مسائل عمده و مهم عراق به توافق برسند. برای نمونه، برقراری امنيت در جنوب عراق، خلع سلاح شبه نظاميان شيعه و متقاعد کردن احزاب شيعه به مصالحه و مذاکره.
اما اگر واشنگتن و تهران به زمينه های مشترک برای همکاری نرسند و مذاکرات قانون اساسی به شکست بيانجامد، پيامدهای وخيمی در راه خواهد بود. در خوشبينانه ترين شرايط، عراق را آشوب فرا می گيرد، و در شرايط بغرنجتر، به کام جنگ داخلی تمام عياری فرو می رود. اگر عراق سقوط کند، سرنوشتش را جنگی منطقه يی رقم خواهد زد. ايران، ترکيه و همسايگان عرب عراق، از بيم منافعشان به نزاع با يکديگر کشيده می شوند و برای بدست آوردن تکه هايی از عراق به تکاپو می افتند. جبهه ی اصلی همان خواهد بود که در دوره ی جنگ ميان ايران و عراق. شايد تنها دويست مايل به سمت غرب جابجا شود. خط مقدم جبهه از بغداد می گذرد و مناطق غالبا شيعه نشين را از مناطق عمدتا سنی نشين جدا می کند. ايران و کشور هايی که در دهه ی 1980 پشتيبانيش کردند ازشيعيان حمايت خواهند کرد و آنها که عراق را پشتيبان بودند، سنيان را.
گاه عراق را با ويتنام در اوايل دهه ی 1970 يا با يوگسلاوی اواخر دههی 1980، مقايسه می کنند ولی شايد هند تحت سلطه ی بريتانيا در 1947، نمونه ی سنجيده تری باشد. در هند جنگ داخلی روی نداد، شبه نظاميان سازمان يافته يا پاکسازی قومی از پيش برنامه ريزی شده، خط مقدم جنگی يا نزاع بر سر سرزمين نبود. اما ميليون ها انسان نابود يا آواره شدند. ارتش حرفه يی هند تحت سرپرستی بريتانيا، ميان بخشهای با اکثريت هندو و مناطق با اکثريت مسلمان تقسيم شد. روسای مستعمراتی بريتانيا که نتوانستند از شکاف فزاينده ميان دو گروه رقيب بکاهند و کنترل امور را به دست گيرند، ناچار از پذيرش عقب نشينی بی درنگ شدند. مشکل آن روزگار در هند، امروز در عراق در قالب باور اقليتی به حاکميت تقدير شده ی خويش رخ نمايانده است و در ازای مشارکت در فرايند سياسی، امتيازاتی از اکثريت شورشی می طلبد. خشونت فرقه يی فراگير و پاکسازی قومی مبتلا به عراق، رويدادهای شوم 60 سال پيش در هند را به ياد می آورد. اين همه شايد نشانه هايی بدشگون تر نيز باشد؛ چنانچه شرايط عراق وخيم تر از آنچه هست بشود، خطر درگيری های فرقه يی شيعه و سنی، همه ی خاورميانه را تهديد می کند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.