25.10.2011

مهدوی کنی در برابر مصباح یزدی: آیا اشرافیت و عصبیت با هم کنار می‌آیند؟

رادیوفردا: تقابل میان دو جبههٔ متحد اصولگرایان و جبههٔ پایداری در انتخابات آیندهٔ مجلس در اسفند ۱۳۹۰ در ‌‌نهایت به رویارویی محمد رضا مهدوی کنی و محمد تقی مصباح یزدی به عنوان پدران معنوی این دو جبهه انجامیده است. مهدوی کنی اسلامگرایان فقه گرا/سنتگرا و مصباح یزدی اسلامگرایان نظامیگرا/موعودگرا را نمایندگی می‌کنند و هریک بالقوه می‌توانند برای پیروانشان نامزد جانشینی علی خامنه‌ای در مجلس خبرگان رهبری باشند.

صف‌بندی تیم‌های مصباح و مهدوی

اسلامگرایان فقه گرا/سنتگرا پس از افول ستارهٔ هاشمی رفسنجانی برای علی خامنه‌ای، شیخ دیرین خود یعنی محمد رضا مهدوی کنی را به ریاست مجلس خبرگان نشاندند تا نقشی اساسی‌تر در تعیین جانشین علی خامنه‌ای بازی کنند. اما نظامیگرایان/موعودگرایان حتی پس از پایان ماه عسل خامنهٔ و احمدی‌نژاد عرصه را‌‌ رها نکرده‌اند. آن‌ها با برائت از احمدی‌نژاد خود را به مصباح یزدی نزدیک کردند تا مرکز دیگری از قدرت را شکل دهند. مصباح به سرعت احمدی‌نژاد را در سمت شیطان نشاند تا مبادا مغضوب خامنه‌ای شود و با همکاران وی در یک جبهه ایستاد تا تنها مهدوی کنی و دوستانش خلاءهای بالفعل و بالقوهٔ قدرت را پر نکنند.

تلاش برخی از اسلامگرایان فقه گرا/سنتگرا برای پر کردن خلاء قدرت پس از احمدی‌نژاد معطوف به قرار دادن نظامیگرایان و موعودگرایان در ذیل گروه ۸+۷ به صورت دو عضو در گروه ثانوی و کاری جبههٔ متحد بود اما اسلامگرایان نظامی گرا/موعودگرا با بهانه کردن عدم برائت فقه گرایان و سنتگرایان از جریان فتنه خود را از حل و جذب در میان تیم مهدوی کنی کنار کشیدند.

حافظان نظامی که برای آنهاست

هر دو موسسات دو- زیست دانشگاهی- حوزوی در اختیار دارند (جامعة الصادق و موسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی) و برای جمهوری اسلامی کادر سازی می‌کنند. هر دو زمین و پاساژ و شرکت‌های تجاری و تولیدی به ارزش صد‌ها میلیارد تومان دریافت داشته‌اند (از رقم دقیق آن‌ها کسی اطلاع ندارد اما از هزینه‌های موسسات تحت نظر آن‌ها می‌توان حدس زد) و دانشگاه صورت ظاهر این انتقال مایملک را برای عدالت طلبان وفادار به جمهوری اسلامی توجیه می‌کرده‌است. هر دو سالانه ده‌ها میلیارد تومان بودجهٔ دولتی نیز دریافت می‌کنند و هر دو حتی حاضرند به قیمت کشتن صد‌ها هزار تن نظام سلطهٔ روحانیت را حفظ کنند.

مهدوی کنی در شرایط اعتراضات عمومی با براندازانه معرفی کردن اعتراضات («جریانات پس از انتخابات اخیر فتنه است و این فتنه، فتنه براندازی می‌باشد»، تابناک، ۲۲ آذر ۱۳۸۸) فقط یک جمله به نیروهای قوای قهریه توصیه کرد؛ سرکوب معترضان به هر شکل: «مردم مسلمان کشورمان مانند همیشه پشت سر رهبری از انقلاب اسلامی دفاع خواهند کرد و دست خائنین و متجاوزین را از دامان پاک نظام مقدس جمهوری اسلامی کوتاه خواهند نمود.» (پیام به مناسبت ۲۲ بهمن ۱۳۸۸، تابناک، ۱۸ بهمن ۱۳۸۸) یا «نباید در جامعه قدرت به دست کسانی بیفتد که با ولایت فقیه مشکل دارند.» (تابناک، ۲۸ آذر ۱۳۸۸) مصباح نیز هر گونه اعتراض را به برنامه ریزی بلند مدت بیگانگان نسبت می‌دهد: «در فتنه ۸۸ که به مدت ‌۲۰ سال توسط زیرک ‌ترین سیاستمداران داخلی و خارجی پی‌ریزی شده بود… آنان شکی در به ثمر رسیدن نقشه خود که‌‌ همان سقوط نظام اسلامی بود نداشتند.» (خبر آنلاین، ۶ آذر ۱۳۸۹)

اشرافیت در برابر عصبیت

مهدوی کنی از ابتدا نماد اشرافیت جمهوری اسلامی بوده است. او هیچگاه شعاری برای حمایت از مستضعفان و محرومان نداد و با سیاست‌های دولت موسوی و چپ مذهبی در این حیطه مخالف بود. وی پیش از همهٔ روحانیون منابع عمومی را تحت عنوان ظاهرالصلاح وقفیت آموزشی به خود و اعضای خانواده اختصاص داد و زندگی اشرافی در پیش گرفت. اقتدارگرایانی که می‌خواستند با ریاست مهدوی کنی بر خبرگان رفسنجانی را از این مقام حذف کنند از «زهد سیاسی» وی سخن گفتند (رجانیوز، ۱۷ اسفند ۱۳۸۹) چون همه می‌دانستند که در سبک زندگی و نظام معیشتی وی اثری از زهد اقتصادی به چشم نمی‌خورد.

وی حتی از این ابا نداشت که فرزندانش در دههٔ شصت (اوج مدعیات عدالت طلبی و ساده زیستی حاکمان جمهوری اسلامی) با اتومبیل شخصی و محافظ به مدرسه فرستاده شوند و برای معالجه به لندن سفر کند. این‌ها امتیازاتی است که بنا به رفتار مهدوی کنی به هر خانواده‌ در نظامی که روحانیت در آن طبقهٔ ممتازه تلقی می‌شود تعلق دارد. مخالفان مهدوی در جناح چپ مذهبی به سرعت این اشرافیت را به رسمیت شناختند چون مهدوی و روحانیت سنتی حامی وی را قدرتمند و ریشه دار تلقی می‌کردند.

اما مصباح یزدی که در دوران خمینی به حاشیه رفته بود با روی کار آمدن خامنه‌ای و‌شناختی که از دیدگاه حذفی و قهری وی داشت به نظریه‌پردازی برای ترور و سرکوب پرداخت و از این طریق صد‌ها میلیارد تومان را برای موسسات خود کسب کرد و شاگردانش را بدون شرکت در آزمون‌های دانشگاهی با بورسیه‌های توصیه‌ای وزارت علوم به خارج فرستاد تا «دکتر حجةالاسلام تحصیل کرده در خارج» شوند و مناصب حکومتی را اشغال کنند. مصباح نه تنها برای حکومت به نظریه‌پردازی ارعاب و ارهاب پرداخت در روش کسب قدرت نیز‌‌ همان نظریه‌ها را به کار گرفت. شاگردان وی با حمله به اشرافیت حاکم در تهران تلاش کردند خود را نمایندگان عصبیت دینی جلوه دهند و از همین طریق مورد توجه بیت خامنه‌ای قرار گرفتند.

کدام یک ریشه‌دار‌تر است

مصباح یزدی هرچه دارد، از موسسات و نهاد‌ها تا عناوین و شاگردان، دولت ساخته است. بدون دولت جمهوری اسلامی، مصباح یزدی طلبه‌ای بود فلسفه خوانده که اطلاعات فلسفی‌اش حتی در حوزه‌ها خریداری پیدا نمی‌کرد. او بسیاری از آثارش را بر اساس سرقت علمی مستقیم از کسانی مثل سروش تنظیم کرده است (مقایسه کنید کتاب فلسفهٔ اخلاق وی را با مباحث سروش در همین مورد) و بدون دعوت به نماز جمعه و مراکز سپاه، حتی در میان جمع ده‌ها نفری یک مسجد نمی‌توانست مخاطب پیدا کند.

اما محمدرضا مهدوی کنی بدون جمهوری اسلامی نیز می‌توانست پیشنماز یک مسجد در کن بوده، نفوذ اجتماعی محدود داشته و از طریق وجوهات بازاریان زندگی بالای متوسطی داشته باشد. مهدوی کنی در جمهوری اسلامی شهرت و ثروتش را هزاران برابر کرده و قدرتش از حیطهٔ اقتدار مذهبی در یک محلهٔ کوچک به قدرت سیاسی در سطح کشور بسط یافته است.

روحانیونی مثل محمدرضا مهدوی کنی اگر خود را در جنایات و گفتمان تنفر رژیم سهیم نمی‌کردند در ایران سکولار می‌توانستند جایی داشته باشند اما روحانیونی مثل مصباح بدون جمهوری اسلامی تبخیر می‌شوند. حکومت جمهوری اسلامی کسانی مثل مصباح یزدی، عبدالله جوادی آملی، و حسن حسن زادهٔ آملی را که نمی‌توانند یک کتاب ساده‌ و کهن منطق (مثل منطق شمسیه یا منطق میر سید شریف جرجانی) یا مبانی فلسفهٔ مشایی (کتبی مثل الاشارات و التنبیهات یا بخشی از شفای ابن سینا) را یک ترم تدریس کنند به عنوان فیلسوف به جامعه عرضه می‌کند تا برخی از آن‌ها عملیات تروریستی نظام در داخل و خارج را توجیه دینی کنند (مصباح) یا زینة المجالس دستگاه رهبری باشند (جوادی آملی و حسن زادهٔ آملی) و چنین نمایش داده شود که فیلسوفان بزرگ به ولی امر مسلمین ارادت دارند و رفتارهای قساوتمندانه‌اش را تایید می‌کنند.

این فیلسوفان حکومتی تنها با دکوراسیون تلویزیون دولتی، سکه‌ها و دیگر جوایز کتاب سال دولتی و خرید دولتی کتاب‌هایشان (که دیگران آن‌ها را تنظیم کرده و به اسمشان منتشر می‌سازند) به این مقام دست یافته‌اند.

کدام یک به خود مطمئن‌تر است

هنگامی که با مصباح برای پیوستن به جبههٔ متحد مذاکره می‌شود می‌گوید «این [حمایت من از جبههٔ پایداری] بدان معنا نیست که بنده لیدر و رهبر این جبهه هستم و لزوما اینطور نیست که هر حرفی که بنده بزنم اعضای این جبهه قبول کنند، اما از این جبهه حمایت می‌کنم و به آن‌ها مشورت می‌دهم.» (کیهان، ۲۸ مهر ۱۳۹۰) اما مهدوی کنی به گونهٔ دیگری از موضع شیخ جبههٔ متحد سخن می‌گوید: «به دلیل اینکه ما در کارمان اخلاص داریم اصولگرایان بالاخره به وحدت خواهند رسید… همانگونه که در گذشته نیز اعلام کرده‌ام ما هیچگونه شرط و شروطی را نمی‌پذیریم چرا که همه ما برادر هستیم و اینگونه سخنان هیج وجهیتی ندارد.» (تابناک، ۲۰ شهریور ۱۳۹۰)

مصباح اعتماد به نفس ندارد و مطمئن نیست حتی نیروهای سیاسی به ظاهر همراه وی از او پیروی کنند اما مهدوی کنی با اطمینان بیشتری سخن می‌گوید و طرف مقابل را به سکوت یا همراهی دعوت می‌کند. مهدوی کنی در پاسخ به این پرسش که «گفت‌ وگو‌هایتان با جبهه پایداری به کجا رسید با توجه به اینکه شروطی در این زمینه مطرح شده بود؟» می‌گوید «ما شروط را قبول نمی‌کنیم. ما اهل شرط و شروط نیستیم. «(جهان نیوز، ۴ شهریور ۱۳۹۰)

کدام جمهوری اسلامی؟

شکل آیندهٔ جمهوری اسلامی را (در صورت تداوم موفقیت ماشین سرکوب) شکست یا پیروزی یکی از این دو طرف رقم خواهد زد: نظامی کاملا ربانی سالار با حکومت اشرافی روحانیون یا نظامی کاملا توتالیتر با حکومت روحانیون عصبیت مدار. خامنه‌ای فعلا هر دو را با تخصیص درآمدهای نفتی و مشت آهنین راضی نگاه داشته است.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates