26.10.2011

نگاهی دیگر: لیبیائیزه کردن ایران؟

بی‌بی‌سی: اکبر گنجی
نحوه قتل سرهنگ قذافی، رهبر پیشین لیبی، انتقادهای گسترده‌ای را برانگیخته است

مرحله اول پروژه جهان غرب در لیبی پایان یافت. سرهنگ قذافی یکی از زمامداران مادام العمر جنایت کار قرن بیستم و بیست و یکم بود. حداقل این است که قبایلی از لیبی او را نمی خواستند؛ اما سوء استفاده ای که آمریکا و دول غربی از مصوبه ممنوعیت پرواز شورای امنیت کردند و حدود هفت ماه کشور لیبی را توسط ناتو بمباران کردند، هرچه باشد، “انقلاب مردمی” یا “دخالت بشردوستانه” نام ندارد.

در این مدت ده ها هزار تن از مردم لیبی کشته شدند. شمار واقعی کشته شدگان، ممکن است سال ها بعد اعلام شود تا حساسیت برانگیز نباشد. آن وقت دیگر کار از کار گذشته و با واقعه ای پیش رو یا همزمان روبرو نخواهیم بود که احساسات بشر دوستانه نسبت به جان آدمیان واقعی را تحریک نماید. به گزارش بازرسان سازمان ملل، طرفین نزاع لیبی مرتکب “جنایات جنگی” شده اند. عفو بین الملل هم “نقض حقوق بشر” به وسیله دولت جدید را محکوم کرده است.

یکی از موارد حاد نقض حقوق بشر، چگونگی به قتل رساندن سرهنگ قذافی بود که زنده دستگیر و سپس مضروب و کشته شد. نسل ما که خاطره انقلاب ۵۷ را به یاد دارد، فراموش نکرده است که صادق خلخالی چگونه با حمایت آیت الله خمینی و با نقض حقوق بشر و نادیده گرفتن اصول ابتدایی دادرسی عادلانه، سران حکومت پهلوی را در به اصطلاح دادگاه ها محاکمه و اعدام کرد.

گویی نسل ما پیشرفته تر از نسل کنونی لیبی بود که زمامداران پیشین را به دست خلخالی سپرد، اینان زمامداران حاکم (قذافی، پسرانش، وزیر دفاع و…) را در خیابان و بیابان تیرباران می کنند. منتها انقلاب ارتباطات این امکان را فراهم آورده است که این فجایع دهشت بار دیده شوند. افسوس که مثلا از نحوه اعدام هویدا فیلمی وجود ندارد.

سکوت مدافعان حقوق بشر ایرانی در مورد وضعیت لیبی باور ناکردنی است. یک بام و دو هوا چه معنایی دارد؟ نکند حقوق بشر -همان گونه که آیت الله خمینی و سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۷ اعلام می کردند- برای زمامداران حاکم نیست، چون آنها جنایتکار بوده و مردم مبارز را کشته اند؟ خشتی که معماران نظام جدید در همان گام اول کج می نهند، دیوارهای کج و معوج سرکوب را تا ثریا بالا خواهد برد.

حالا همه خشنودند که سرهنگ قذافی خودکامه و رژیمش رفته اند. اما گویی چگونگی رفتن او مطلقا مهم نیست. هدف وسیله را توجیه می کند. هدف که مقدس بود (سرنگونی رژیم)، روش های رسیدن به هدف، هرچه که باشد، مهم نیست. مگر نسل ما شاهد اتحاد و خدمت به رژیمی که کشور ایران را مورد حمله نظامی قرار داد، نبود؟ وقتی سرنگونی رژیم و تسخیر قدرت “همه چیز” شد، گروهی حاضرند برای رسیدن به این هدف با ابلیس هم وحدت کنند.

زمانی آرمان و سنت هایی وجود داشت که هیچ کس خود را مجاز به تخطی از آنها نمی دانست. اینک فرد به خود اجازه می دهد که از آمریکا و دول غربی بخواهد که همان بلایی را سر ایران بیاورند، که بر سر لیبی آوردند. به زبان بی زبانی اعلام می شود که آمریکا و دول غربی می تواند از ما به همان نحوی که از کسانی در لیبی استفاده کرد، استفاده کند. گویی پیروزی ناتو در لیبی، خاطره تلفات و هزینه های سنگین عراق و افغانستان را به فراموشی سپرده است. اما داوری درباره لیبی هنوز بسیار زود است.

چندی پیش در سمیناری درباره بهار عرب شرکت داشتم. نماینده لیبیایی کنفرانس می گفت که پس از پیروزی، “حکومت قرآن” در لیبی برقرار خواهیم کرد. سر شام در حضور حاضران به او گفتم: “تو را به قرآن قسم می دهم که حکومت قرآن درست نکنید. ما کردیم، نتیجه اش چه شد؟ حکومت قرآن فاقد معناست. قرآن یا خداوند که حکومت نخواهند کرد، بلکه همیشه گروهی به نام قرآن مستبدانه حکومت و جنایت خواهند کرد. دموکراسی و حقوق بشر را پاس بدارید”. می گفت: “حکومت دموکراسی یعنی شروع کردن از صفر، اما حکومت قرآن متکی بر تجربه تأیید شده است”.

مصطفی عبدالجلیل، رئیس شورای ملی انتقالی لیبی هم در سخنانی در جشن اعلام آزاد سازی لیبی گفته است: “ما به عنوان کشوری اسلامی، شریعت اسلامی را به عنوان منبع اصلی قانون گذاری خود انتخاب کرده‌ایم، بنابراین هر قانونی که مخالف آموزه‌های اسلام و شریعت اسلامی باشد، طبق قانون باطل است و لغو خواهد شد”.

وی در این سخنرانی وعده داد تا چند همسری را قانونی سازند. این همان شریعت گرایی (اسلام فقاهتی) است که ما در ایران تجربه کرده ایم.

اما در خصوص ایران به نظر می رسد که مقدمات طرح نهایی یکی یکی طی سال های مدید در حال آماده شدن بوده و هست. در همین هفته های اخیر، تحولات جدیدی- به شرح زیر- اتفاق افتاده است:

اول- گزارش احمد شهید درباره وضعیت نقض حقوق بشر در ایران به شورای حقوق بشر سازمان ملل. بی تردید، اگر کم نگفته باشد، به هیچ وجه اغراق نکرده است.

دوم- اتهام دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا. دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی ایران که متخصص ترور شهروندان ایرانی مخالف جمهوری اسلامی در اروپاست، هرگز تا این حد ساده لوحانه و ابتدایی عمل نخواهد کرد.

سوم- شکایت دولت عربستان سعودی به شورای امنیت سازمان ملل درباره طرح ترور سفیرش در آمریکا.

چهارم- جدی شدن طرح تحریم بانک مرکزی ایران.

پنجم- گزارش شورای حکام آژانس به شورای امنیت درباره پروژه هسته ای ایران.

ششم- زمزمه تحرکات دول غربی برای ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان.

جمعیت ایران را با جمعیت لیبی مقایسه کنید. اگر جنگ هفت ماهه لیبی ده ها هزار کشته بر جای نهاد، اجرای احتمالی چنان طرحی در ایران جان چه تعداد از مردم را خواهد گرفت و چه تعدادی را معلول خواهد کرد؟ فرض کنید این طرح احتمالی جان نیم تا یک میلیون ایرانی را بگیرد، آیا باز هم سکوت مجاز است؟ عده ای ممکن است بگویند که این، “هزینه” اجتناب ناپذیر کنار رفتن “رژیمی جنایتکار” است، اما برای مدافعان حقوق بشر و نیروهای ملی ایرانی چنین مدعیاتی گریه آور است.

گروهی به اصطلاح “حصری منطقی” می سازند و همگان را در سر دو راهی انتخاب رژیم یا دول غربی قرار می دهند. اما نخواستن حکومت ایران به معنای همکاری با متجاوزان خارجی نیست، مخالفت با متجاوزان خارجی هم به معنای همکاری با حکومت ایران نیست. این دوگانه موهوم است. می توان مخالف حکومت ایران و مخالف تهاجم نظامی دول خارجی به ایران بود و با هیچ یک از طرفین همکاری نکرد.

مسأله ما، گذار مسالمت آمیز به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است، نه فروپاشی رژیم تحت هر شرایطی.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates