05.11.2011

غسل طهارت «دخالت بشردوستانه»

مسعود برجیان: علی افشاری، عضو پیشین دفتر تحکیم وحدت که اکنون در آمریکا اقامت دارد، به بهانه‌ی دخالت نیروهای ناتو در «جنگ داخلی لیبی» (مشهور به انقلاب لیبی!)، مقاله‌ای نوشته و از آنچه «دخالت بشردوستانه‌ی نیروهای ناتو» خوانده، دفاع کرده است:
«عملکرد غرب در لیبی دارای انحراف بود و از محدوده‌ی مصوبه‌ی سازمان ملل نیز در محدوده‌هایی تخطی کرد. اما ادعای نگارنده این است که کلیت عملکرد آن در مجموع در قالب “دخالت بشردوستانه” می گنجد.»

آقای افشاری می‌نویسد: «مردم لیبی خود آغازگر انقلاب‌شان بودند و هر چقدر نسبت به آنها انتقاد وجود داشته باشد، نمی‌توان آنها را وابسته خواند. بهره‌گیری از حمایت مشروع خارجی وابستگی نمی‌آورد.»
بی‌اعتباری گزاره‌ی «بهره‌گیری از حمایت مشروع خارجی، وابستگی نمی‌آورد» روشن‌تر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد. در دنیای سرمایه‌داری، کسب سود و منفعت، جزئی جداناشدنی از انگیزه و انگیخته‌ی هر اقدامی است؛ به‌ویژه در سطحی چون مداخله‌ی نظامی آن هم با استفاده از تجهیزات بسیار گران‌قیمت و هزینه‌بری چون هواپیماهای پیشرفته‌ی جنگی. بنابراین اقدام به هر نوع حمایتی، چه مشروع و چه نامشروع، چه به درخواست مردم تحت ستم و چه در قالب تصمیمی خودخواسته، جز با منطق «کسب سود و منفعت» قابل درک و تحلیل و ارزیابی نیست. و دقیقاً به همین علت، مردمی که از چنین کمک و حمایتی بهره‌مند می‌شوند، خیلی زود باید بهای آن را نیز پرداخت کنند. این بها، چیزی جز قبول حضور سیاسی یا اقتصادی یا نظامی یا امنیتی کشورهای حامی و نفوذ پررنگ آنها در ارکان تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری کشور تحت حمایت نیست. معنای چنین وضعیتی نیز چیزی جز «وابستگی» و «نقض استقلال رأی» و «مراعات ناقص منافع ملی» کشور حمایت‌شده نیست.

ظاهراً نویسنده‌ی مقاله با آگاهی از استدلال‌هایی نظیر آنچه من در اینجا مطرح کرده‌ام، در ادامه کوشیده است، آنها را پاسخ دهد. او به موضوع نفت به عنوان یکی از انگیزه‌های ناتو برای دخالت در لیبی اشاره کرده و می‌گوید:
«در اینجا خدشه‌ی دیگری وارد می شود که شاه‌بیت مخالفین است. آنها انگیزه‌ی غرب را مشابه ادعای قذافی، دست انداختن بر چاه‌های نفت لیبی و تجدید مناسبات استعماری می‌دانند. به اصطلاح عامیانه، آنها موش را برای رضای خدا نمی‌گیرند…. ارزش کل منابع نفتی لیبی ۴.۷ تریلیارد دلار می‌شود. این رقم کمتر از ۱.۳ تولید ناخالص داخلی آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا است. بنابراین میزان نفت صادراتی لیبی در قیاس با اندازه‌های اقتصاد غرب در حدی نیست که هزینه‌های دخالت نظامی آنها و سیطره‌ی انحصاری طولانی‌مدت بر اقتصاد این کشور را توجیه سازد.»

ساده‌انگاری تحلیل‌گرانی که موضوع نفت را تنها انگیزه یا انگیزه‌ی اصلی ناتو برای دخالت در لیبی می‌دانند و کسانی که با ردیف کردن این اعداد و ارقام، از در مخالفت با آنها بر می‌آیند، در همین‌جا روشن می‌شود. این موضوع در مورد حمله‌ی آمریکا و انگلیس به عراق نیز مطرح می‌شد. در آن زمان هم افرادی چون نویسنده بودند که موضوع نفت را تنها انگیزه‌ی حمله، فرض کرده و ادعا کنند: «باید در نظر داشت در دنیای کنونی که عصر استعمار سپری شده است، قیمت نفت و معاملات نفتی، تحت تأثیر نظام داد و ستد بین‌المللی و شبکه‌ی جهانی مبادلات اقتصادی و رعایت اصل رقابت است. در این شرایط جایی برای کسب رانت‌های انحصاری وجود ندارد.»

آمریکا در سند استراتژی امنیت ملی خود که سال‌ها پیش از حمله‌ی آمریکا به عراق، تدوین شده و دورنمای سیاست آمریکا را تا سال ۲۰۲۵ معین کرده، یکی از اهداف خود در خاور میانه را استقرار موشک‌های دوربرد خود در یکی از کشورهای ایران یا عراق عنوان می‌کند. دلیل مطرح‌شده در این سند، مرکزیت ایران و عراق در منطقه‌ی خاور میانه است که به آمریکا امکان می‌دهد از این طریق، کل منطقه را زیر بُرد موشکی خود داشته باشد. بنابراین نه تنها موضوع نفت، تنها انگیزه‌ی آمریکا برای حمله به عراق نبوده است که حتی انگیزه‌ی اصلی هم نبوده است. همین موضوع در مورد لیبی نیز صادق است. موقعیت ژئوپلیتیک لیبی از نظر تسلط بر کل شمال آفریقا و جنوب اروپا و به عنوان یکی از شاهراه‌های اتصال آفریقا و اروپا، وضعیتی بسیار ویژه است. همین امر، دلیل تعجیل کشورهای ناتو برای حمله به لیبی و بی‌اعتنایی نسبت به وضعیت بحرین و یمن و حتی سوریه را روشن می‌کند. از این گذشته، ادعایی که آقای افشاری در مورد نفت مطرح کرده نیز صحیح نیست. معاملات نفتی تحت تأثیر نظام داد و ستد بین‌المللی قرار دارد اما رقابت، چندان جایی در بازار نفت ندارد. رقابت چه کسی با چه کسی؟ قیمت نفت را نظام عرضه و تقاضا و نیز بحران‌هایی که به قطع جریان صدور نفت در برخی کشورها منجر شود، تعیین می‌کند. اتفاقاً درست به دلیل تعیین‌کننده بودن این «بحران‌ها»، قدرت و موقعیت ویژه‌ی صاحبان یا کنترل‌کنندگان منابع نفتی و اهمیت رانت‌های انحصاری آنها مشخص می‌شود.

افشاری در جای دیگری از مقاله‌ی خود به حقیقتی اعتراف می‌کند: «اینکه غرب نیز منافعی دارد و بر اساس اقتضائات آن حرکت می‌کند، حقیقت غیر قابل خدشه‌ای است. ولی تعقیب منافع غرب لزوماً و در همه‌جا تعارض با منافع مردم کشورهای تحت سلطه‌ی استبداد مانند لیبی ندارد. ثانیاً در برخی موارد ملاک‌های انسانی نیز وارد می شود.»
نویسنده، با این ادعا، کل مدعیات و دلایلی را که در مورد «بشردوستانه» بودن حمله‌ی ناتو به لیبی آورده، رد کرده است! بله! غرب منافعی دارد و تعقیب منافع غرب لزوماً در تعارض با منافع مردم کشور محل بحث نیست. اما آیا موردی وجود دارد که غرب، برخلاف منافع خود، درصدد حمایت از مردم یک کشور برآمده باشد؟ و اگر چنین موردی وجود ندارد و چنین حمایت‌های نظامی از سوی غرب، فقط در مواردی اتفاق افتاده است که منافع غرب و منافع آن مردم، هم‌راستا شده است، پس چه دلیلی وجود دارد که چنین دخالتی را به جای «منفعت‌طلبانه»، «بشردوستانه» بنامیم؟!
علاوه بر این، نویسنده مدعی می‌شود که «در برخی موارد ملاک‌های انسانی نیز وارد می شود». سؤال این است چرا در «برخی موارد»؟ و چرا در «همه‌ی موارد» نه؟! و آیا همین دلیل روشنی نیست که ملاک‌های انسانی، جایگاهی ابزاری و پوششی ظاهری برای منفعت‌طلبی غربی‌هاست؟

آقای افشاری مدعی است: «دخالت بشردوستانه با حمله‌ی آمریکا و متحدانش به عراق و افعانستان تفاوت دارد. در آن کشورها، نیروی خارجی بدون هیچگونه زمینه‌ی داخلی و اعتراض‌های مردمی، دخالت نظامی کرد و طی جنگ، نظام‌های سیاسی را سرنگون ساخت. در دخالت بشردوستانه، نجات غیر نظامیان و نیروهای خواهان تغییر که در معرض خشونت لجام‌گسیخته هستند، موضوعیت دارد و بس. دخالتی در زمینه‌ی تسریع و یا تسهیل تغییر موازنه‌ی قوا به نفع نیروهای معترض نمی‌کند. از این لحاظ عملکرد ناتو ایراد داشت ولی دامنه‌ی تخطی آنقدر نیست که عملکردش را نقض دخالت بشردوستانه به شمار آورد.»
آیا آقای افشاری واقعاً اعتقاد دارد که در افغانستان یا عراق، زمینه‌ی داخلی یا اعتراض‌های مردمی وجود نداشت؟! مگر نه اینکه شهر کابل توسط طالبان تصرف شده و حکومت قانونی افغانستان عملاً مضمحل شده بود و این کشور درگیر جنگ داخلی بود؟ آیا این‌ها زمینه‌های داخلی نیست؟ شهر کابل را چه کسی تصرف کرد؟ نیروهای آمریکایی؟ یا نیروهای ائتلاف شمال که با حمایت بمب‌هایی که هواپیماهای آمریکایی بر سر طالبان می‌ریختند، گام به گام به سمت کابل پیش رفته و سرانجام آن را باز پس گرفتند؟ این صحنه آشنا نیست؟ صحنه‌ی جنگ لیبی در این چند ماهه چقدر با این صحنه تفاوت داشت؟ جنگ افغانستان، بشردوستانه نیست و جنگ لیبی هست…؟!
در عراق چه؟ آیا قیام شیعیان در جنوب و کردها در شمال و سرکوب هر دو را فراموش کرده‌ایم؟ آیا کشتار ۱۸۰ هزار تن از مردم کرد عراق را فراموش کرده‌ایم؟ این‌ها زمینه‌های داخلی نیست؟ یعنی واقعاً آمریکا و انگلیس از واقعیت‌های عراق غافل بودند؟ نکند گمان می‌کردند، مردم عراق در حمایت از حکومت صدام، قیام عمومی می‌کنند؟!

و از همه‌ی این ادعاها بامزه‌تر: «در حمایت نظامی بشردوستانه، دخالتی در زمینه‌ی تسریع و یا تسهیل تغییر موازنه‌ی قوا به نفع نیروهای معترض نمی‌شود».
واقعاً؟! اگر دخالت نیروهای خارجی و برهم زدن کامل توازن قوا به نفع نیروهای ائتلاف شمال در افغانستان نبود، آیا هرگز امکان بازپس‌گیری کابل وجود داشت؟ وضعیت آن روز افغانستان را از یاد برده‌ایم؟ آیا جز این است که فقط بخش کوچکی از شمال افغانستان در کنترل نیروهای ائتلاف شمال باقی مانده بود؟
در لیبی چطور؟ آیا دخالت نظامی ناتو، توازن قوا را به نفع مخالفان قذافی به هم نزد؟ آیا مخالفان بدون این حمایت، اصولاً بختی برای پیروزی داشتند؟ آیا فراموش کرده‌ایم که مخالفان قذافی، زیر فشار شدید حملات نظامی حکومت قذافی، شهر به شهر عقب‌نشینی می‌کردند؟ آیا از یاد برده‌ایم که در میانه‌ی جنگ، حتی با وجود حمایت هواپیمایی مستمر نیروهای ناتو، مخالفان، بارها و بارها زمین‌گیر شدند، تا آنجا که ناتو، کلافه و درمانده از این وضعیت در پی تغییر استراتژی و حتی توقف حمایت هوایی برآمده بود؟
و با وجود این همه تشابه بین وضعیت افغانستان و لیبی، چرا مداخله‌ی نظامی در یکی «بشردوستانه» است و در دیگری نه؟!
***
اطلاق عنوان «بشردوستانه» به مداخله‌ی نظامی «منفعت‌طلبانه» غرب در لیبی، با هر انگیزه‌ای که طرح شده باشد، از منطق و استدلال تهی است. نگاهی به تاریخ هم این موضوع را اثبات می‌کند. خبرنگاری از بیل کلینتون، رئیس‌جمهور دموکرات آمریکا، درباره‌ی علت عدم دخالت نظامی آمریکا در کشتار وحشتناک ۸۰۰ هزار نفری «رواندا» پرسید. کلینتون، خونسرد و صریح پاسخ داد «چون در آنجا منافعی نداشتیم». امروز شاید روسیه و چین، مانع تصویب قطعنامه‌ای علیه سوریه شوند، اما این دو کشور مانعی بر سر راه تصویب قطعنامه در مورد یمن یا بحرین نبوده‌اند. سهل است در بحرین، آشکارا منافع آمریکا و عربستان، با تداوم عمر حکومت کنونی و سرکوب مردم معترض، گره خورده است. آنچه راهبرد کشورهای غربی را در برابر قیام‌ها و اعتراض‌های مردمی کشورها تعیین می‌کند، «منافع ملی» آنهاست، نه دغدغه‌های «بشردوستانه». هسته را با پوسته اشتباه نگیریم!

● کاریکاتور از مانا نیستانی.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates