هفتهای که گذشت…تونس را خدا آزاد کرد…راشد الغنوشی هم «آب شنگولی» را…انگلیسیها از «ادرار» برق گرفتند…
خودنویس: انگلیسیها به یمین سادگی از ادرار برق تولید کردند، اما با کمکهای غیبی روسها هنوز نتوانستهایم برق اتمی درست کنیم… غافل از این که با کمک انگلستان میتوانیم، هر مستراح را به یک نیروگاه اتمی تبدیل کنیم و برق تولید نماییم…ما نفهمیدیم که برادرانی که چاقو در بخشهای تحتانی ژنرال قذافی فرو کردند در لیبی حکومت اسلامی میخواهند یا از حکومت اسلامی بیزارند… راشد الغنوشی تونسی هم درباره «آب شنگولی» و «مایو بی کی نی» هم اظهاراتی داشته و گفته است: «قرار است فروش مشروبات الکلی در تونس و حضور زنان جهانگرد با لباس شنا در سواحل این کشور نیز مثل گذشته آزاد باشد.»
همه منشوری شدیم
از این ماجرای خوشحالی جنجال برانگیز شیث رضایی و محمد نصرتی و برخوردهای صورت گرفته از سوی رسانهها، مردم، و نهادهای انقلابی همچون کمیته انضباطی، ستاد منشور اخلاقی و حتی دادستان عمومی و انقلاب که بگذریم اما ای کاش یک کمیته انضباطی یا ستاد منشوری و کوفتی هم وجود داشت تا به بی اخلاقیها و حرمت شکنیهای صورت گرفته از سوی خود ما یعنی مردم همیشه در صحنه در این روزها رسیدگی میکرد.
«ما» که فیلم صحنه خوشحالی بازیکنان پرسپولیس را از چند زاویه مختلف شکار کرده و در اینترنت منتشر کردیم و از این که آبروی این دو نفر و خانوادههایشان را به حراج گذاشتیم کلاه خود را به شعف بالا انداختیم.
«ما» که انواع و اقسام توهینها و تمسخرها را در قالب جوک و نیش و کنایه، نثار این دو کردیم، فقط برای آن که ساعاتی بخندیم و مسخره بازی راه بیاندازیم.
«ما» که ادعای میهن پرستی و ملی گراییمان انگشت در گوش فلک کرده است و به همین راحتی آرم باشگاه قدیمی و مردمی پرسپولیس که از قضا نشان ملی و تاریخی ایرانیان است را به قصد خنده و تمسخر تغییر دادیم.
«ما» که ردای گشاد اخلاقگرایی بر تن کردیم و ضمن تقبیح رفتار این دو بازیکن، بهانهای یافتیم برای توهین و افترا و حرمت شکنی پیشکسوتان و اسطورههای فوتبال ایران و با نبش قبر حاشیه های فوتبال در دوران «بیز بیز علی شاه»، خوشحالی نامتعارف این دو را نتیجه رفتار پروینها دانستیم!
و در نهایت «ما» که «جو» چنان احاطهمان کرده است که با هر موضوع پیش پا افتاده ای، حداقل سه روز و حداکثر دو هفته تمام وقت و انرژیمان را مصروف آن خواهیم کرد، از طنز و شوخی و مسخره بازی و کارهای گرافیکی گرفته تا تحلیل های جامعه شناسانه و نقطه نظرات کارشناسانه!
کاش کمیته انضباطی ای برای «ما» هم وجود داشت، کاش منشوری، مخروطی، ذوزنقهای، کوفتی برای ما هم وجود داشت! کاش…
هوالبدهکار!
پس از آن که تعدادی از کلاهبرداران و اختلاس کنندهگان در روز روشن، زنده زنده و خام خام میلیاردها تومان از سرمایه ملی را هولوپی کشیدند بالا و یک لیوان رد بول هم روی آن نوش جان کردند و فلنگ را بستند و به هیچ جای مبارکشان هم نیاوردند، حالا بانک مرکزی ایران تازه از خواب نوشین بامداد رحیل بلند شده و در اقدامی انقلابی دو نفر از افرادی که گفته می شود «چندر غاز» به سیستم بانکی کشور بدهکار هستند را ممنوع الخروج کرده است.
اما جالب است بدانید این دو نفر مدتی است که با دار فانی بای بای کرده و به رحمت خدا رفتهاند و احتمالا روی سنگ قبرشان هم این جمله درج شده است: هو البدهکار!
حالا این که بانک مرکزی این خروج این ارواح طیبه را از کجا ممنوع کرده است هنوز مشخص نیست. برخی گمانه زنی ها از «برزخ» خبر میدهند و برخی نیز میگویند حکم ممنوع الخروجی این ارواح تا اطلاع ثانوی معلق شده و اجرای ان منوط به انجام حسابرسی در روز قیامت و تعیین محل اقامت آن ها است که پس از آن به دستور مقامات قضایی حکم ممنوع الخروجی از جهنم یا بهشت به پیوست ابلاغ می گردد.
کمپین برهنهگی
هفته پیش از مانکنهای چادری و بهره برداری از اولین ژورنال چادر در ایران خبر داده بودیم این هفته اما خبر رسیده است که یک مانکن بیحیا در هند بدون در نظر گرفتن عواقب کار خود در یک اقدام منشور پسند، جهت حمایت از بازیکنان تیم کریکت کشورش و جمعآوری پاداش برای آنان که چند ماه پیش به قهرمانی جهان دست یافتند، تصاویر برهنه خود را برای فروش عرضه میکند.
حالا این ایده جذاب از کجا به مغز این مانکن هندی خطور کرده است، این که گفته میشود تاکنون چند مانکن از کشورهای آمریکای لاتین طی اقدامهای مشابهی اعلام کرده بودند برای حمایت از تیمهای فوتبال کشورهای خود در مقابل دید دیگران برهنه خواهند شد.
یعنی هر چه آتش هست از گور این آمریکا (چه لاتین چه با اونا چه با ما) بلند میشود، و ما شرقیها هم که فقط کافی است این چیز ها را ببینیم و ذوق مرگ شویم و کاریکاتوری از کار آن ها را انجام دهیم.
این خانوم «پونام پاندی» مانکن ۲۴ ساله این کشور اعلام کرده در صورتی که به وی اجازه داده شود با برهنه شدن در رختکن بازیکنان کریکت هند عکسهای خود را به فروش خواهد رساند.
پیشتر «کاترینا پالیوو» مانکن مشهور ایتالیایی اعلام کرده بود در صورتی که تیم ناپولی مقام قهرمانی را در رقابتهای لیگ باشگاههای ایتالیا به دست آورد، در برابر تماشاگران برهنه خواهد شد، اما این تیم در پایان مسابقات با ۶۷ امتیاز در مکان سوم قرار گرفت.
همچنین بازیکنان یک تیم فوتبال زنان در اسپانیا تصمیم داشتند برای پرداخت حقوق مربی خود برهنه به میدان بیایند.
جنگ دست کجها
پس از پایان جنگ گرم و جنگ سرد میان امریکا و روسیه به نظر میرسد جنگ جدیدی میان این دو ابرقدرت در حال شکلگیری است.
جنگی که احتمالا کارشناسان سالهای آینده از آن به عنوان جنگ دست کجها یا جنگ دله دزدها یاد خواهند کرد.
ماجرا از آن جا آغاز شد که یک گزارش اطلاعاتی جدید در آمریکا گفته است که روسیه اسرار تجارتی و فناوری آمریکا را جهت کمک به تقویت اقتصاد خود سرقت کرده است.
آمریکا هم اعلام کرده این کار روسیه را تلافی میکند.
یعنی احتمال دارد در آینده آمریکا یک چیزهایی از روسیه را کِش برود (با «کش بدهد» اشتباه نشود)
یک مقام ارشد اطلاعاتی، که طبق معمول نخواست معرفی شود، گفته است که برای مقابله با مشکل و تلاش جهت مهار دزدی های روسیه که از کنترل خارج شده است لازم است روی کشورهای مشخص انگشت گذاشته شود.
ولی از ما میشنوند کاری به انگشت نداشته باشند که فوری فیلمشان را روی فیس بوک منتشر میکنند و کار و بارشان میافتد با حاج آقا علیپور رئیس ستاد منشور اخلاقی!
راستی این حاج آقا علیپور را مگر ماه پیش به دلیل اختلاس و کلاهبرداری در جریان فروش پیراهن تیم ملی در جام جهانی 2006 آلمان بازداشت نکرده بودند؟
تولید برق در مستراح
این انگليسيها هم هیچ کس را پیدا نکردهاند که به جان هم بیاندازند بیکار شدند و روتون گلاب از «ادرار» به عنوان يك سوخت در دسترس و فراوان براي توليد برق استفاده کردهاند.
این دانشمندان نشان دادند كه اضافه كردن ۲۵ ميليليتر ادرار تازه در يك سلول سوختي ميكروبي ۲۵ ميليليتري براي سه روزبرق تولید می کند.
حالا نگاه کنید الان نزدیک به ۷۰ سال است که ما ایرانی ها منتظر هستیم تا روسیه نیروگاه اتمی بوشهر را راه اندازی کند تا بتوانیم از آن برق تولید کنیم!
غافل از این که با کمک انگلستان میتوانیم، هر مستراح را به یک نیروگاه اتمی تبدیل کنیم و برق تولید نماییم.
آسفالتِ کف رودخانه
هنوز چند قطره ای از دومین باران تهران به روی زمین نریخته بود که خیابان های تهران شبیه رودخانه شد و ملت هم «مایو به دست» تنی به آب زدند و با کرال سینه خودشان را به سر کار و منزل رساندند.
حالا از یک طرف جناب قالیباف شهردار تهران فرمایش کرده اند که ۷۷۰ نقطه آب گرفتگی در تهران به ۱۲۰ نقطه رسیده است و همین نقاط هم شناسایی شدهاند، اما معاون خدمات شهری شهرداری که نشان می دهد چندان با مافوق خود هماهنگ نیست خبر از رفع ۴۰۰ نقطه آبگرفتگی طی چند روز گذشته می دهد.
یعنی در حدود ۴۰۰ تا سوراخ بین شهردار و معاونش اختلاف وجود دارد. که البته هنوز تا ۳۰۰۰ میلیارد سوراخ فاصله زیادی است و این مقوله سوراخ های تهران را هیچ رقمه نباید کش داد.
آب شنگولی را خدا آزاد کرد
بالاخره ما نفهمیدیم که برادرانی که چاقو در بخشهای تحتانی ژنرال قذافی فرو کردند در لیبی حکومت اسلامی میخواهند یا از حکومت اسلامی بیزارند.
در حالی که کیهان در تیتر اول خود نوشته بود که پاسخ مردم لیبی به ناتو این است که ما حکومت اسلامی میخواهیم اما روزنامه جمهوری اسلامی میگوید رهبر حزب اسلامی النهضه تونس، عقب نشینی در برابر خواستههای غرب را آغاز کرده است.
هرچند حسین آقا شریعتمداری اصلا چاخان پاخان در کارش نیست و حرفش در بازار سند است و ما هم چشم بسته قبول میکنیم اما خدا وکیلی با چشمهای باز خودمان دیدیم که این راشد الغنوشی گفته است: «حزب النهضه، به زنان بیحجاب نیز مسوولیتهای بالا خواهد داد و زنان چه محجبه باشند و چه نباشند در دولت ائتلافی آینده حضور خواهند داشت.»
تازه این راشد الغنوشی درباره «آب شنگولی» و «مایو بی کی نی» هم اظهاراتی داشته و گفته است: «قرار است فروش مشروبات الکلی در تونس و حضور زنان جهانگرد با لباس شنا در سواحل این کشور نیز مثل گذشته آزاد باشد.»
زپلشک آید و …
خاطرتان است که پیش از حذف یارانه ها، احمدینژاد در برنامهای از خانوادههای ایرانی خواسته بود تا شش ماه آینده به خرید اقلام غیرضروری همچون «پلوپز» روی نیاورند تا بازار خود را با وضعیت جدید تطبیق داده و درنتیجهی تقاضا، کالا گران نشود.
حالا خانوادههای زیادی از جمله خانواده دو نفره بنده و «منزل جان» (این «جان» را ایشان خودشان تاکید کردند که در مقابل اسمشان بیاورم) به خرید اقلام غیراضطرار روی نیاوردیم و ماه های اخیر پلوپز نخریدیم.
البته این امر به دلیل سفارشهای «آقا سید» نبود، بلکه به دلیل ارقام نجومی ثبت شده در قبوضمان (جمع قبض) تقریباً هفتمان گرو دوازدهمان است و با این حقوق کارمندی و مبلغ دریافتی از حذف یارانه ها تنها قادر به پرداخت کسری از قبض هایی هستیم که کم مانده است قبض روح مان کند و جایی برای پلوپز باقی نمی گذارد.
ولی از آن روزی که احمدینژاد آن حرفها را زد روزها از پی هم گذشتند و هر روز خبرهای جدیدی از تورم، ما را فراگرفت. یک روز کرایهها چسبید به سقف و روز دیگر قیمت لبنیات به عرض اعلا رفت و یک روز گوشت افتاد دست گربه و و روز دیگر «لپه» یا به قول همشهریهای ما «لاپا» گران شد.
یک روز خبر از تکاف کردن “چرخ تولید” آمد و روز دیگر «شیب واردات» مثل شیب ولنجک شد.
یک روز شیر وسط سفره رو سیاه شد و یارانه اش را دولت بلعید و یک روز مرغ ها هیکل شان را که با هزار زور و زحمت ساخته و پرداخته کرده بودند به خاطر ۹۰۰۰ تومان خراب کردند.
حالا هم که فصل سرما، رسیده است و هنوز بدهی سال گذشته شرکت گاز را نپرداختهایم و قبض برق در دستمان چون بید می لرزد، باید منتظر افزایش قیمت گاز و در پی آن بدهی جدید باشیم.
زپلشک آید و زن زاید و مهمان ز در آید…
پیام برای این مطلب مسدود شده.