متهم در دادگاه: مست بودم، قهرمان وزنهبرداری را کشتم
آفتاب: روزنامه شرق
جوانی که به خاطر دختر مورد علاقهاش با همسایهها درگیر شده و اشتباهی قهرمان وزنهبرداری کشوری را به قتل رسانده بود در دفاعیاتش مدعی شد هیچچیز از حادثه را به یاد نمیآورد.
آفتاب: جوانی که به خاطر دختر مورد علاقهاش با همسایهها درگیر شده و اشتباهی قهرمان وزنهبرداری کشوری را به قتل رسانده بود در دفاعیاتش مدعی شد هیچچیز از حادثه را به یاد نمیآورد.
در این درگیری که به خاطر دختری به نام نیوشا اتفاق افتاده بود، یعقوب محبوبوند قهرمان چندین دوره وزنهبرداری کشوری که بیش از ۱۰۰ مدال به دست آورده بود چند روز بعد از قتل روحالله داداشی مقابل خانهاش در شهریار با ضربه قمه جوانی مست به نام شاهین از پا درآمد.
در ابتدای جلسه محاکمه که در شعبه ۷۱ دادگاه کیفریاستان تهران برگزار شد، علی عطار نماینده دادستان در توضیح کیفرخواست گفت: شاهین متهم ۲۱ساله پرونده اواخر خرداد امسال مردی به نام یعقوب را به قتل رساندهاست. آنطور که در گزارشهای پلیس آمده شاهین در دو مرحله با اهالی درگیر شد. او ابتدا بعد از رساندن نیوشا، دختر مورد علاقهاش به خانه او با چند نفر از همسایههای نیوشا درگیر شد و آنها در اعتراض به اینکه چرا نیوشا را سوار موتورش کرده او را کتک زدند بعد شاهین به خانه رفت و شوکر و چاقو برداشت و دوباره به محل برگشت و این بار با همکاری دوستش بهنام به مردم حمله و یعقوب مرد ۴۰ ساله را قربانی کرد. او بدون اینکه توجه داشته باشد یعقوب در درگیری قبلی نقشی داشته یا نه با ضربه چاقو او را به قتل رساند.
شاهین سپس مردمی را که آن اطراف جمع شده بودند با چاقو تهدید و بعد با همکاری بهنام، شوهرخواهر و پدرش از محل فرار کرد. او دو ماه فراری بود و بعد از آن توسط پلیس بازداشت شد. بنابراین درخواست دارم با توجه به جرایمی که متهمان انجام دادهاند شاهین متهم ردیف اول به اتهام مباشرت در قتل یعقوب و شربخمر، بهنام به اتهام معاونت در قتل و تسریع در فرار متهم ردیف اول و همچنین امید شوهرخواهر و احمد پدر شاهین، به اتهام فراری دادن شاهین مورد محاکمه قرار گیرند و مجازات قانونی در مورد آنها اعمال شود.
در ادامه، اولیایدم مقتول در جایگاه حاضر شدند و درخواست صدور حکم قصاص کردند. همسر مقتول در مورد آنچه دیده بود گفت: عابربانک شوهرم را برداشتم تا از دستگاه خودپرداز پول بگیرم. با دخترم بیرون رفتهبودیم نیم ساعتی طول کشید تا برگردیم. شوهرم داشت کاجهایی را که تازه جلو در کاشته بود آب میداد. بعد از نیمساعت وقتی برگشتم دیدم کوچه شلوغ است. شوهرم یک چوب برداشته بود. فکر کردم میخواهد با همسایهها شوخی کند چون یعقوب اهل دعوا نبود. البته اهل شوخی هم نبود اما آنقدر دعوا کردن او دور از ذهن بود که فکر کردم شوخی میکند. بعد پسرعمه شوهرم را دیدم که دستش خونی است، فهمیدم دعوا شده به شدت ترسیده بودم و به سمت شوهرم دویدم و دیدم پیراهن او خونی است پرسیدم چاقو خوردی گفت: نه. فکر کردم خونی که روی لباسش است از بازوی پسرعمهاش ریخته اما هر لحظه خون داشت بیشتر میشد جلو رفتم و لباسش را بالا زدم دیدم خون مثل فواره از سینه شوهرم بیرون میریزد. او با آن حالش چوب را در دستش داشت و میگفت اجازه نمیدهد کسی وارد خانه شود. متوجه شدم شاهین جوان مهاجم میخواست وارد خانه ما شود و چون دختر بزرگم در خانه تنها بود، شوهرم مانع او شد. رو به شاهین کردم و گفتم چرا شوهرم را زدی جواب داد همه را میزنم آنقدر میزنم تا کسی که من را زده از آن خانه بیرون بیاید. او به مردم حمله میکرد چند نفر دیگر را هم با چاقو زد، من شوهرم را داخل ماشین گذاشتم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم و در راه شوهرم جان داد.
این زن گفت: شاهین، شوهر من را با یکی دیگر از همسایهها اشتباه گرفته بود. کسی که با او دعوا کرده بود همسایهای بود که سمت راست خانه نیوشا زندگی میکرد و ما در سمت چپ خانه او بودیم و شاهین به جای رفتن به سمت راست به سمت چپ آمده بود.
سپس نیوشا به جایگاه دعوت شد و گفت: دو هفتهای بود که با شاهین آشنا شدهبودم. آن روز با هم بیرون رفتیم او داشت چیزی مینوشید به من گفت تو هم میخواهی گفتم نه بعد متوجه شدم مشروب خورده است. گفتم من را به خانه برسان سوار موتورش شدیم. من سر خیابان پیاده شدم و دیگر نفهمیدم با چه کسی درگیر شد اما صدای دعوا را میشنیدم. سه نفر شاهین را کتک زدهبودند آنها همسایه ما بودند، بعد شاهین رفت و من فکر کردم همه چیز تمام شد اما او دوباره برگشت و دعوا کرد من در درگیری دوم نبودم و ندیدم چه اتفاقی افتاد اما میدانم یعقوب نقشی در این ماجرا نداشت.
در ادامه شاهین به جایگاه فراخوانده شد او گفت: من اصلا یادم نمیآید چه کردم و کجا رفتم.
او در مورد اینکه چرا آن روز شوکر و چاقو همراه داشت گفت: من اصلا نمیدانم چه شد، کجا رفتم و اینها را از کجا آوردم من فقط تا جایی که نیوشا را سوار موتور کردم یادم میآید. او گفت: هرچه در اداره آگاهی گفتم از دیگران شنیده بودم. من اصلا یعقوب را نمیشناختم و هیچ مشکلی هم با او نداشتم و نمیدانم چطور او را کشتم.
بعد از شاهین، وکیل مدافعش در جایگاه حاضر شد او گفت: شاهین به خاطر نارسایی کلیه و کبدش مشروب مصرف میکرد و روز حادثه هم مقدار زیادی مشروب خورده بود. او آنقدر مست بود که تمامی شاهدان به آن اشاره کرده و گفتهاند شاهین تلوتلو میخورد و حالیاش نبود چه کسی را میزند و چه میکند. وقتی شاهدان همگی میگویند آنقدر مست بود که نمیتوانست روی پای خودش بیایستد بنابراین میتوان گفت او لایعقل بوده است. بنابراین درخواست دارم با توجه به اینکه به لحاظ پزشکی نمیتوان میزان الکل خون شاهین را تشخیص داد کمیسیون پزشکی تشکیل شود تا علایم و نشانههایی که شاهدان گفتهاند از سوی پزشکان بررسی شود و میزان لایعقل بودن شاهین مشخص شود.
در ادامه بهنام متهم ردیف دوم در جایگاه حاضر شد او گفت: من هیچ نقشی در این قتل نداشتم، مدتی بود که با شاهین صحبت نمیکردم روز حادثه او به سراغم آمد و گفت کار واجبی با من دارد، من هم بیرون رفتم به من گفت حالم خوب نیست بیا مرا به خانه خواهرم برسان. دیدم مست است او را سوار ماشین کردم و به سمت خانه خواهرش به راه افتادم. یکدفعه فریاد زد که من را زدهاند و میخواهم آنها را بزنم. گفتم چه شده. جواب داد فقط برو. من با امید شوهرخواهرش تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم، بعد شاهین را به میدانی بردم. امید و پدر شاهین هم خودشان را به آنجا رساندند و سعی کردند او را آرام کنند. شاهین گریه میکرد و خودش را میزد آنقدر خودش را زد که بالاخره توانست از ماشین پیاده شود، دوباره او را سوار کردند و دوباره پیاده شد. من داشتم با امید حرف میزدم که چه کنیم یکدفعه صدای درگیری شنیدم و دیدم شاهین به سمت مردم حمله میکند و آنها را میزند. امید گفت میروم پلیس بیاورم. از من جدا شد من ماندم تا جلو شاهین را بگیرم او چند نفر را زد یک ضربه هم به امید زدهبود من جلو رفتم من را هم زد، هر کس جلو میرفت را میزد وحشی شدهبود مردم به او فحش میدادند. من میگفتم ساکت باشید تحریکش نکنید من او را میبرم. اگر آن روز نبودم بیش از چهار نفر کشته میشدند. مردم فرار میکردند و به او سنگ میزدند وقتی یعقوب را زد من فکر کردم یک ضربه کوچک به او وارد شده است اما هرچه میگذشت بدتر میشد او صدای شوکر را درمیآورد و مردم را تهدید میکرد. جوانی با سنگ به صورتش کوبید و او کمی گیج شد روی زمین افتاد. زنی که خیلی ترسیدهبود به من گفت زودتر او را ببر، ما میترسیم. من شاهین را سوار ماشین کردم و با خود بردم و تحویل پدرش دادم اینکه بعد چه شد را نمیدانم.
سپس امید شوهرخواهر و احمد پدر شاهین در جایگاه قرار گرفتند و از خود دفاع کردند و در پایان هیات قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.