دو برادر که خدمت سلطان نکردی و …
خودنویس: دو برادر اینک سرنوشتی مشابه یافتهاند، البته به یک دلیل مشابه؛ روزگاری حسین سردار بود ورئیس ستاد مشترک سپاه اما جواد دانشجوی مغضوب اخراجی. اما این روزها هر دو گویا وضعیتی یکسان دارند و حسین هم سرنوشت جواد را پیدا کرده و او را نیز منافق میخوانند.
سالها پیش از انکه بر دیوار خانه حسین علایی، «منافق» بنویسند، جواد را با این کلمه خطاب کرده بودند. پیش از اینکه حسین مشمول لطف لباس شخصیهای حامی رهبری شود، جواد حضور آنان را تجربه کرده بود.
روزگاری که حسین علایی رئیس ستاد مشترک سپاه بود و برادرش جواد علایی دانشجوی دانشگاه امیرکبیر و عضو فعال انجمن اسلامی این دانشگاه، انصار حزب الله برای برهم زدن سخنرانی دکتر سروش به دانشگاه ریختند و با خود طناب دار بردند تعدادی از مامورین امنیتی هم به جای مقابله با آنان به دفتر انجمن اسلامی امیر کبیر ریختند. رفتار جواد البته انان را خوش نیامد و یکی از آنان به خود فحش ناموس داد اگر اجازه دهد جواد همچنان دانشجو بماند. آن مامور امنیتی گویا بسیار ناموسپرست بود چرا که جواد دیگر اجازه نیافت به دانشگاه امیرکبیر بود.
آن روزها حسین همچنان ارج و قربی داشت پس جواد را با خود به نزد دری نجف آبادی وزیر اطلاعات برد اما گویا دری هم درآن وزارتخانه کارهای نبود. نشست دفتر تحکیم وحدت دردانشگاه تبریز درسال ۷۷ و سخنرانی دری نجف آبادی فرصتی بود که اعضای دفتر تحکیم وحدت پس ازدوسال درباره سرنوشت جواد علایی بپرسند اما این پیگیریها هم نتیجه نداد و دولت اصلاحات هم برای جواد چاره ساز نشد.
مامورین امنیتی گویا به اخراج جواد از دانشگاه هم راضی نشدند و روزنامه کیهان نوشت که جواد از نیروهای سازمان مجاهدین خلق بوده است که درجریان حوادث سالهای ۶۰ تیر خورده و متواری شده است. کیهان البته نتوانست سوابق جبهه جواد را پنهان کند و او را «منافق توابی» نامید که پس از آن به جبهه رفته است.
اخراج جواد از امیرکبیر و حملات کیهان البته شاید به نفع جواد شد چرا که او سیاست را کنار گذاشت و شرکتی زد تا به کارهای فنی و کسب و کار بپردازد، هر چند که همچنان با دوستان تحکیمیاش رابطه داشت و از دور جویای اوضاع سیاست می شد. حسین هم رفته رفته هممسیر جواد شد. او از ریاست ستاد مشترک سپاه کنارگذاشته شد و به مصلای تهران رفت تا این پروژه مشکل دار را به اتمام رساند.
حسین البته هرچه که از فرماندهی کنار گرفت قلم به دست گرفت و شد پای ثابت سایتهای نزدیک به فرماندهان سابق جنگ. انتخابات سال ۸۸ فرصتی بود تا حسین از کاندیدای خود حمایت کند اما اوضاع انگونه که حسین دوست داشت نشد و برخی همکاران سابق او خون مردم ریختند از جمله خون پسر یکی از همکارانش. پس حسین مقالهای نوشت اما جایی برای چاپ درایران نیافت پس دروبلاگ یک روزنامهنگار خارج نشین منتشر شد.
افشای ماجرای فرزند روح الامینی برای همکاران سابق حسین گویا خیلی سنگین امد پس ماجرای سیعده پورآقایی ساختند تا حسین و همفکرانش را رسوا کنند چرا که حسین نیز به همراه میرحسین به ختم سعیده رفته بود.
پس ازاین ماجراها حسین درخلوت خود بود تا مطلبش درروزنامه اطلاعات تعبیر به نامه غیرمستقیم به رهبری شد. اینک پس از ۱۳ سال، حسین هم سرنوشت جواد را پیدا کرده و او را نیز منافق میخوانند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.