26.01.2012

هادی خرسندی: یک گلشیفتۀ فراهانی و اینهمه مصباح یزدی!

گویانیوز: «باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»

گلشیفته اگر که گرفته ست عکس لخت
ناموس ما به باد شده. این مگر کم است

وقتی یک دختر بازیگر، قهرمان ملتی شش-هفت هزار ساله میشود نلسون ماندلا باید بر عمر گذشته افسوس بخورد! (چه گوارای پسر)

خوب به عکس لخت گلشیفته نگاه کنید، زیباتر از صحنۀ اعدام صد نفری در مشهد است. اهل مبارزه هستید؟ بگوئید گلشیفته خوب کاری کرد. اهل دین و ایمان و اخلاق هستید؟ بگوئید بدکاری کرد. اما بهیچوجه این قضیه را پشت گوش نیندازید، نسرین ستوده در زندان رژیم چشم به راه اظهار نظر شماست!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com

دیدی چگونه ناموس ملتی بر باد رفت وقتی دخترک بدن نحیف خود را در مقایل دوربین اجنبی گرفت. ایمان و امان به سرعت برق …. حالا بگو آقا این تصاویر، این ویدئو، هنری است. می بینید که عکس ها سیاه و سفید است نه رنگی. اینجا بازی سایه روشن است. بازی نور است و حجم. خانم این عکس ها هیچکدام حالت و فیگور سکسی ندارد، داداش معصومیت را در چشمانش ببین. خواهر این یک مسابقۀ زیبائی انسان است نه ویترین فحشا. نه. نمیشود. جواب مصباح یزدی را چه بدهیم که زیر فسفرهای مغزمان رسوب کرده؟ خون شهدا را چکار کنیم؟ جمهوری اسلامی را چکار کنیم که چشم ما را به ساق و ساعد خواهرمان هم هیز کرده است؟

ما که مثل آن خانواده های متعصب و خشک مغز خاورمیانه ای نیستیم که در همین سالها در همین اروپا دخترشان را کشتند که چرا بویفرند گرفته. ما دختر خودمان را نمیکشم ولی بی بند و باری هم حدی دارد. این گلشیفته آبروی ما را برده!

پیش از «انقلاب» ما این صحنه ها را در سینمایمان داشتیم و زلزله نشد. (شاه زلزله های ما را میخورد!). بعد از انقلاب علامه زاده فیلم «مهمانان هتل آستوریا» را ساخت. شهرۀ آغداشلوی عزیز به گلشیفتگی زیر دوش بود. نه هتل آستوریا را سیل برداشت، نه ترکیه را، نه خارج کشور را.

ما ایرانیان به غرب آمده، امروز جز اینکه به تعقل روی بیاوریم و به دمکراسی گردن بگذاریم، راهی نداریم. با عکس نیمه عریان گلشیفته موافقیم یا نه؟ بیائیم یک رفراندوم «آری» یا «نه» مثل آن دفعه راه بیندازیم. یک صندوق رأی مزین به عکس تازۀ گلشیفته در وسط، چپ ها و چریک ها و روشنفکران لائیک اینطرف، راست ها و مجاهدین و روشنفکران دینی آنطرف. کاغذهای رأی «آری» را به رنگ سفید و رأی های «نه» را به رنگ کبود دو طرف صندوق بگذاریم. یک سری کاغذ هم به هر رنگی که شد برای منِ لاغگو و وهمفکرانم یک گوشه بگذاریم که رویش نوشته باشد: «چطو مگه؟»

راستی چطور مگر؟ چند سال است گلشیفته را می شناسید؟ راجع به او، اندیشه اش، آرزوهایش، برنامۀ آینده اش چه میدانید؟ …. «ای بابا. دلت خوشه. مگه بنی صدر را چقدر میشناختیم؟ اول بار که اسمش را از زبان امام شنیدیم رفتیم رأی دادیم رئیس جمهور شد!»

حالا یک عده هم میانه را گرفته اند که خودشان را گول بزنند یا ما را که این عکس ها واقعی نیست و فتوشاپی است. زکی. اگر فتوشاپی است پس موشک هایش کو؟ انگار ما تا حالا عکس فتوشاپی ندیده ایم!

دخترک زیبا و با استعداد ترک یار و دیار کرده، پل بازگشت خود را – تا این رژیم هست – پشت سرش خراب کرده تا در دنیای آزاد رقابت های هنری (نه بدبخت! هنرش پستان هایش نیست) راه به سوی ترقی و موفقیت باز کند. با تو، با من، با علم الهدی امامجمعۀ مشهد، با مصباح یزدی، با پلیسی که عروسک های باربی را دستگیر و معدوم میکند، کاری ندارد. تو این وسط چکاره ای؟ …… «زکی! من چکاره ام؟ نه. نمیشه. آندره آغاسی از دستمون در رفت، این یکی رو دیگه نمیذاریم!»

بیچاره ملتی که ملتی که ملتی که! داغدیده ملتی که ملتی که ملتی که!

SaraLaagh.jpg

هموطن! اگر سلطنت طلبی، عکس های سارا نوۀ فتحعلیشاه را در اینترنت تماشا کن. اگر مسلمانی، عکس های یاسمین دختر عمر بکری محمد از بنیانگزاران حزب التحریر را ببین که در کلوب های شبانۀ لندن «پل دانسینگ» میکند و دور از جان شما مرتب از یک میلۀ درازی میرود بالا و میآید پائین! هموطن! سر جدّت گلشیفته را رها کن. با تو هموطنِ بودن، بدشانسی اش هست اما گناهش نیست.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates