فرح پهلوی: مردم مراقب باشند تابلوهای نفیس موزههای ایران را پنهانی نفروشند
رادیوزمانه: ایرج ادیبزاده – “ونشا رودبارکی” نقاش فرهنگ و تمدن ایران، نقاش طبیعت و نیز نقاش نور و تاریکیست. در تابلوهای او با رنگهای زنده و روشن زندگی میجوشد. شقایقهای او رنگ و بویی از زادگاهش را دارند: رشت. ۴۶ سال دارد. ۲۰ سال است ساکن پاریس شده و از همان آغاز کار و فعالیت در این شهر که به بهشت نقاشان جهان معروف است، نقاشی را به شکل حرفهای دنبال میکند.
تاکنون آثارش در گالریها، سالنها و بینالهای بینالمللی فراوانی در اروپا، آسیا و آمریکا به نمایش گذاشته شده است. کارهایش از سوی منتقدان هنری سرشناس فرانسوی چون ژان لوک شالومو و دومینک استال به نقد کشیده شدهاند. تازهترین نمایشگاه تابلوهای ونشا رودبارکی در کانتری کلوب پاریس به طور انفرادی برپا شده – از ۵ ژانویه تا ۳۱ این ماه.
اینبار در میان تماشاگران نمایشگاه ونشا که بیشتر فرانسوی بودند، یک تماشاگر آشنا هم دیده میشد: شهبانو فرح پهلوی که با میکروفون رادیو زمانه هم گفتوگو کردند. نظرشان را درباره هنر، هنر و هنرمندان ایران در پیش از انقلاب و پس از آن، موزههای هنری معروف ایران و نیز دو فیلم برجسته سینمای کنونی ایران “جدایی نادر از سیمین” ساخته اصغر فرهادی و “کسی از گربههای ایرانی خبر ندارد” ساخته بهمن قبادی پرسیدم.
ابتدا از خانم ونشا رودبارکی نقاش فرهنگ و تمدن ایران میپرسم، ویژگی نمایشگاه شما در کانتری کلوب پاریس چیست:
ونشا رودبارکی – در این نمایشگاه، خودم احساس میکنم در کارهای تازهام تحولی بهوجود آمده. بیشتر از این نظر که کار پختهتر شده. من این حس را دارم نسبت به تابلوهای این نمایشگاه. اولاً در نمایشگاه اکثراً تابلوهای سال ۲۰۱۱ هستند. ۲۵ کار از سال ۲۰۱۱ اینجا ارائه شده. من خودم اینطور میبینیم. کارهایم و خودم را جاافتاده میبینم و برای من این ویژگی را دارند.
شما در طول سال نمایشگاههای بسیاری میگذارید، در پاریس و در کشورهای دیگر. اخیراً هم در چندسال اخیر بسیار به چین رفت و آمد میکنید و آنجا نمایشگاه میگذارید. بههرحال نیاز به این است که خیلی کار کنید. اینکه نمایشگاههای بسیاری دارید، باعث نمیشود که خلاقیت تا حدودی فدای مسائل دیگری شود که مجبور باشید یکسری تابلو داشته باشید که به این نمایشگاهها ارائه دهید؟
من کاملاً متوجه پرسش شما هستم و بسیار پرسش بهجایی هم هست. یعنی در واقع به خطری اشاره میکنید که بعضی از نقاشها را تهدید میکند، زمانی که کارشان به فروش میرود و زمانی که شروع میکنند به مشهورشدن و با کمبود تابلو روبهرو میشوند. این مشکل من هم بود. ولی در این صورت میتوانم یک نمایشگاه را منحل کنم. پیش آمده که احساس کردم به حد کافی تابلو ندارم، یا نمایشگاه را منحل کردم و یا بعضی از تابلوهایی را که فروخته بودم تهیه کردم و آنها را در آن نمایشگاه گذاشتم. البته برنامهریزی برای اینکار مشکل است، چون باید تابلوها را به امانت گرفت و صاحبان خودشان را دارند. ولی ارزش این را دارد که بینندگان بیشتری بتوانند کارهای یک نقاش را ببینند.
سالهاست که شما در پاریس زندگی میکنید، در اینجا نقاشی میکنید. در واقع میشود گفت در اینجا هنر شما بسیار شکوفا شده. آیا با سرزمین اصلیتان ایران همچنان ریشهها و ارتباطتان را حفظ کردهاید؟
من همیشه گفتم و الان باز تکرار میکنم، چون هرچقدر هم تکرار کنم باز کم است. اینکه ریشههای من در سرزمین خودم هستند. آنچه من الان دارم نقاشی میکنم یک ظاهر بسیار مدرن و معاصر است. ولی ریشهها و فلسفه از فلسفه شرق و فلسفهی ایران سرچشمه میگیرد.
جزو میهمانان نمایشگاهتان شهبانو فرح پهلوی بودند. ایشان کارهای شما را میشناختند که به نمایشگاهتان آمدند؟
بله. من خیلی خوشبختم از اینکه ایشان به نمایشگاهم آمدند و دعوتم را پذیرفتند. از پیش ایشان آشنایی داشتند با کارهای من و اینها را تا حدودی دیده بودند و حضور گرم ایشان در این نمایشگاه خیلی پشتگرمی به من داد. به این دلیل که ایشان یکی از پایهگذاران هنر مدرن در ایران بودند و در زمینه هنری بسیار ایشان استوار و پایهدار در ایران عمل کردند و درهای بسیاری را باز کردند به روی هنرمندان ایرانی، چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب، و ما شاهد این بودیم امروز همچنان در صحنه هستند، در کنار هنرمندان هستند. خودشان قدم جلو میگذارند و خودشان این علاقه را ابراز میکنند. این خیلی برای من مهم بود.
از کدام تابلوهایتان بیشتر خوششان آمد؟
چندتا تابلو هست، چهار پنجتا تابلو هست که ایشان خیلی خوششان آمد و ما طولانی با هم صحبت کردیم. کلاً خیلی استقبال کردند از کل تابلوها و چندتا تابلو بود که خیلی بیشتر ایشان خوششان آمد.
بهخصوص تابلویی که اینجا ایستادهایم جلوش، شقایقها!
بله، این تابلوی شقایقها یکی از تابلوهاییست که “حس شقایق” نام دارد و این تابلو چند ماه پیش جایزه بزرگ سالن SIEL DE PARIS را گرفته در Drouot -Montagne. این یکی از تابلوهایی بود که نظرشان را جلب کرده بود.
سپس از شهبانو فرح پهلوی که به تماشای این نمایشگاه آمدهاند، میپرسم شما همیشه علاقمند به هنر هنرمندان ایران بودید. چطور شد به نمایشگاه ونشا رودبارکی آمدید؛ کارهای ایشان را چطور میبینید؟
فرح پهلوی – همینطور که میگویید من خیلی علاقمندم به هنر هنرمندان ایران. حالا چه امروز در داخل مملکت که خوشبختانه تعدادشان زیاد است، با تمام فشارها و گرفتاریها. ایشان به من ایمیلی زده بودند چند وقت پیش که یک چنین نمایشگاهی دارند و من همیشه خوشبخت میشوم که بروم ببینم کار هنرمندانی که، تا آنجایی که من میتوانم ببینم، در خارج هستند و واقعاً کارهای ایشان بسیار بسیار زیباست و خوشوقتم که، همانطور که گفتند، در ممالک مختلف دنیا تابلوهایشان به نمایش گذاشته شده و خیلی خریدار داشته از چین تا آمریکا و تا کانادا. بهخصوص که ایشان نه تنها بهعنوان یک هنرمند و نقاش، بلکه بهعنوان یک مادر دلسوز به سه بچه هم میرسد و همیشه باعث خوشبختی من است که موفقیت هموطنانم را در خارج و داخل ایران میبینم.
ویژگی نقاشیهایشان را در چه میبینید؟
احساس درونی ایشان است. اینکه علاقمندند و همانطور که خودشان میگویند خوشبیناند. نور در آنها هست. نقاشیهایی که راجع به پاییز کردهاند، من چون خودم علاقمندم به رنگهای پاییز؛ برایم خیلی جالب است و شقایق هم که خُب خیلی اهمیت دارد. در هر صورت گلیست زیبا و بسیار معنیدار در مملکت ما. کارهای خیلی جالبی دارند. به هر صورت هر چقدر هم هموطنان ما ایرانیان در خارج سالهای زیادی مانده باشند، آن حس ایرانیت در آنها هست و آن احساس و دلسوزییی که برای مملکت دارند و این ناراحتی که دور از وطن هستند؛ بههر صورت به یک شکلی در کارهایشان نشان میدهند.
شما بهتازگی چهار تابلو نقاشی داشتید و معرفی شدند. میشود داستان این چهار تابلو را هم بفرمایید؟
میدانید موقعی که این اتفاق دردناک افتاد برای خانواده ما، – خاموشی ناگهانی علیرضا پهلوی – یکی از دوستانم که خودش نقاشی میکند گفت بیایید یک مقدار نقاشی کنید، به شما کمک میکند. من به آن شکل واقعاً میتوانم بگویم بلد نیستم، ولی در دو سالی که در دانشگاه معماری درس خواندم، یک مقدار آدم آنجا نقاشی یاد میگیرد و من هم در این زمینه بد نبودم. استعداد داشتم، منتها هر کاری را آدم باید ادامه دهد و روی آن کار کند تا خوب شود. گفتم چرا نه و بعد رفتم شروع کردم از یک سری عکسهایی که شاهزاده رضا پهلوی، سال ۱۹۸۶ انداخته بودند در سفرهای مختلفشان در آمریکا و اروپا و مراکش که غروب آفتاب بود، من از روی آنها کپی کردم و غروب آفتاب را کشیدم.چ
یعنی تمام موضوعها…
بله، تمام غروب آفتاب است با اکریلیک. خودم هم عکس گرفتم در یک طیارهای که میآمدم، غروب آفتاب قشنگ بود. بعد فکر کردم این بنیاد را که درست کردیم به اسم علیرضا پهلوی، برای جمعآوری یک میلیون دلار که مجبوریم جمعآوری کنیم که به دانشگاه هاروارد بدهیم و آن وقت زیر نظر دانشگاه هاروارد یک بورس تحصیلی میدهد به دانشجویانی که در رشته دکترا میخواهند ایران باستان بخوانند. البته اینکار را کردیم چون دانشگاه هاروارد خودش قبول نمیکرد که این پولها را جمع کند. گفت قبلاً شما اینکار را بکنید که من امیدوارم موفق باشیم و این تابلوها را گذاشتم که علاقمندان اگر خریداری کنند، به نفع این بنیاد علیرضا پهلوی باشد.
آیا قرار است این تابلوها به یک حراج ویژه گذاشته شوند؟
فکرهای مختلف کردیم که چهجوری میشود قیمت بهتری برای این تابلوها تعیین کرد. دوتای آنها خریداری شده از طرف افراد و باقی هم حالا آن کسانی که همکاری میکنند با بنیاد، با چند گروه یا افرادی که علاقمند هستند صحبت میکنند که ما میخواهیم قیمت خوبی بگیرند. حالا امیدوارم. ولی فکر حراج به آن شکل نکردیم.
علاقه و توجهی که به هنر و هنرمندان ایرانی داشتید، دلیل شکوفایی هنر در همه زمینهها در ایران پیش از انقلاب شد. آیا شکوفایی هنر به نظر شما به توجه حکومتها نیاز دارد و آیا شما همچنان وضعیت هنر در ایران را دنبال میکنید؟
همانطور که میگویید علاقهای که من به هنر داشتم، به خصوص در مملکتمان هم آن هنر و فرهنگ قدیم که داشتیم، برای نگهداریش و هم پشتیبانی از هنرمندان معاصر ایران در زمینههای مختلف؛ همانطور که گفتید و خوشبختانه موقعی من به آن مقام رسیدم که امکانات هم برایمان بود و هم خواست جامعه، – البته قابل مقایسه نیست با امکاناتی که امروز در مملکتمان هست -، خب خیلی کارها شد. نمیگویم به دست من، ولی وزارت فرهنگ و هنر بود، گالریهای خصوصی بودند، هنرمندان مختلف بودند و واقعاً در تمام زمینهها خیلی کارها شده بود. نمیتوانم بگویم در ایران امروز هم هنر نیست، برای اینکه با وجود اینکه این همه فشار هست، با وجود اینکه اینها حتی اجازه نمیدادند آن اوایل موسیقی سنتی در ایران باشد، هنرمندان در زیرزمینهایشان تمرین میکردند و الان گروههای موسیقی سنتی و گروههای محلی خیلی جالب در ایران است که من خیلی خوشبختم و حتی… البته با وجود اینکه اجازه نمیدهند که فیلمها یا تئاترهایی درست شود و همهاش سانسور وحشتناک است، حتی در نقاشی و مجسمهسازی، ولی با وجود این هنرمندان ایرانی ادامه میدهند کارشان را.
حتی اگر نتوانند در بیرون به نمایش بگذارند، در داخل منزلشان. طبیعتاً کمک دولت هم لازم است. برای معرفی کارهای اینها، برای کمک به نمایشگاههایی در خارج از کشور یا خریداری آثارشان اهمیت زیادی دارد. اینکه در موزه بگذارند یا، مثلاً الان حرف از موزه زدیم، موزه هنرهای معاصر ایران که درست شد، خوشبختانه یکی از مدیرانشان کاتولوگی درست کرد راجع به نقاشیهایی که در آنجا هست و من خیلی خوشبختم، برای اینکه مردم دیدند که چه آثاری در آنجا هست. منتها گنجینه ما بیشتر نقاشیهای خارجیست و من تعجب میکنم که چرا هنرمندان ایرانی یک کاتولوگ درست نکردند که امیدوارم بکنند.
چیزی شنیدهام که میخواهم در این فرصت به اطلاع مردم برسانم. موزه زوریخ علاقمند شده که یک مقدار تابلوهایی که در موزه هنرهای معاصر تهران هست، آنهایی که در زیرزمینهاست و به نمایش نگذاشتهاند، بیاورد در موزه زوریخ به نمایش بگذارد. ولی من میخواستم مردم بدانند که چه تابلوهایی خارج میشود. چون همیشه نگران هستم، میدانم افرادی هستند که علاقمندند تعویض کنند این آثار را یا خریداری کنند در بیرون. برای اینکه حتی آن اوایل میگفتند که مثلاً ما ایرانیها یا شرقیها عقلمان نمیرسد که چطور یک تابلوی مثلاً اندی ورهول داریم یا جکسون پولاک.
خبر دارید که آن تابلوها همچنان در ایران باقی ماندهاند یا نه؟
چند تا تابلو در کاخ نیاوران هست که خوشبختانه هست هنوز. چون کتابی چاپ شده به اسم “عطر و بوی نیاوران”، نمیدانم دیدهاید یا نه، این چیزها در آن هست. یک مقدار آثار خارجی هست. البته پیکاسو آن موقع نمیتوانستیم. خیلی بود قیمتش. ولی من یادم میآید مثلاً وقتی کسانی میخواستند به من هدیه بدهند، میگفتم عوض اینکه یک سینی بدهید پر از طلا و جواهر و فیروزه و الماس، یک تابلو بدهید که این هم شد و چند تا تابلو خارجی آنجا داشتیم. یک دانه Renoir داشتیم، Troyon داشتیم، Vlaminck داشتیم، Laurencin داشتیم و یکی هم Calder و دیگر بیشتر هم کارهای هنرمندان ایرانی بودند.
برگردم به مسئلهای که گفتم: بدانند مردم که چه تابلوهایی از این انبار خارج میشود. چون خب یک مقدار به نمایش نگذاشته بودند و به دلیل رژیمی که در ایران هست میگفتند درست نیست. همین دیگر، تابلوهای مهمی هم هست. مثلاً تابلوی دوگار را هم حتی به نمایش نگذاشته بودند. اینکه یک وقتی نیاورند بیرون به بهانه نمایش در موزه خارج، اینکه یک وقت یک کسی بیاید بخرد. در ضمن هم یک تابلوی من هم هست که اندی ورهول کشیده بود در انباری. منتها با چاقو پارهاش کردند. میماند یادگار این انقلاب شکوهمند.
و آخرین پرسشم: شما بهعنوان کسی که هنر را دوست دارید و هنر را میشناسید، در نمایشگاه ونشا رودبارکی کدامیک از کارها را پسندیدید و دوست داشتید؟
مشکل است. همین که جلوش ایستادیم را خیلی دوست دارم و همان آنکه تیتر فرانسویش هست lointain یعنی “دور” که آن را هم دوست دارم. چندتا هم اینهایی که مال پاییز است دوست دارم.
ایمیل گزارشگر:
adibzadeh@radiozamaneh.com
پیام برای این مطلب مسدود شده.