فرامرز دادرس
مشعل: سی وسه سال پس از انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، صدای آمریکا در دامگه ساواک گرفتارشد! سه شنبه هفتم فوریه 2012، در برنامه ای به نام افق، به بهانه انتشار کتاب « در دامگه حادثه» ظاهراً به علل و عوامل فروپاشی حکومت پهلوی و نقش ساواک پرداخته شد.
در این برنامه ، برای نخستین بار، صدای از پیش ضبط شدهِ پرویز ثابتی، مدیر کل امنیت داخلی این سازمان در دوران حکومت پادشاهی، از راه تلفن پخش شد. عرفان قانعی فرد، نویسنده کتاب « در دامگه حادثه» که بخش بزرگی از کتاب خود را به گفتگو با پرویز ثابتی اختصاص داده است، از یونان و نادر انتصار، استاد دانشگاه در آلاباما، از راه تلفن و اسکایپ شرکت کرده بودند.
پرویز ثابتی و عرفان قانعی فرد، توانستند زیرکانه، هماهنگی نامحسوسی میان خود به وجود آورند و برنامه را از مسیر پیش بینی شده آن خارج کنند. این دو موفق شدند، با استفاده از عدم تجربه و نا آگاهی، سیامک دهقانپور، مجری برنامه، در زمینه های اطلاعاتی و امنیتی، برخی نقطه نظر های حقوقی نادر انتصار، را تحت الشعاع قرار دهند وجریان مصاحبه را به سود ثابتی و ساواک تغییر داده ، و به تسویه حساب و تخریب برخی از چهره های سیاسی ایرانی پرداختند.
پرویز ثابتی، مانند اغلب کارگزاران حکومت پادشاهی، همه تقصیرات را به گردن دیگران انداخت، وی بار دیگر نشان داد که هنوز توان آن را دارد که آدم های ساده لوح را بازیچه قرار دهد.
عرفان قانعی فرد، نویسنده کتاب در نقش وکیل شیطان! خودنمایی کرد و با بیان برخی شایعات در قالب اطلاعات! سیامک دهقانپور، مجری برنامه را هیپنوتیزم ! کرد.
نادر انتصار، به اقرار خود چیزی بیش از شایعات در باره پرویز ثابتی، مقام امنیتی و ساواک نمی دانست و تنها به اظهار نظر کلی پرداخت، روشن نشد که چرا وی در آغاز کتاب به مقدمه نویسی پرداخته است.
هدف از اجرای این برنامه چه بود؟! « بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت پهلوی و نقش ساواک» ! آن چه که بیشتر به چشم آمد، تطهیر و احیای ساواک و شخص پرویز ثابتی، توسط صدای آمریکا بود، آن هم سی و سه سال پس از انحلال آن سازمان که با لایجه پیشنهادی شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر دوران پادشاهی، و در چهارم بهمن ماه هزار و سیصد پنجاه و هفت، با راًی موافق اکثریت نمایندگان مجلس شورای ملی، که خود دست نشانده حکومت پادشاهی بودند، به تصویب رسید.
شاپور بختیار، به دلیل گناه نابخشودنی انحلال ساواک، در پایان برنامه، با خشم غیر قابل تصور عرفان قانعی فرد، نویسنده کتاب روبرو شد، قانعی فرد، در یک فرصت کوتاه از چارچوب گفتگو خارج شد و با استفاده از فرصتی که در اختیار داشت، اتهاماتی به شاپور بختیار، وارد کرد. قانعی فرد، تنها به تکرار حرف های گذشته پرویز ثابتی پرداخت و سخنان وی را به عنوان سند جعل کرد. در جایی که خود ثابتی، در این برنامه ثابت کرد! که از گفتن حقایق رویگردان است.
قانعی فرد، با اشاره به اسناد خانه ریچارد سدان، که بخشی از آن ها توسط مظفر بقایی منتشر شده بود، بختیار را منتخب انگلیسی ها برای نمایندگی مجلس از حوزه آبادان دانست و افزود؛ « بختیار در شرکت شیشه قزوین با اسدالله رشیدیان، از عوامل انگلیسی ها در ایران همکاری می کرده است و هنگام رخداد های سال پنجاه و هفت، به درخواست نخست وزیر سابق انگلیس و فرح پهلوی و سپهبد مقدم ” آخرین رئیس ساواک ” به نخست وزیری منصوب شد، و آخر الامر به دامان صدام حسین و حزب بعث برای حمله به کشور ما رفت. »
پرویز ثابتی، در بخشی از سخنان خود، دلیل خودکشی غلامرضا تختی، قهرمان کشتی را، ناتوانی جنسی وی عنوان کرد. ثابتی که در رشته حقوق درس خوانده است، می توانست منظور خود را به گونه بهتری بیان کند. اثبات این گفته ثابتی در باره غلامرضا تختی، نیاز به مدارک مستند پزشکی دارد.
ثابتی، در بخشی از سخنان خود، گفت شاه، نصیری، رئیس ساواک را ماًمور کرد، ترتیبی دهد که مقاله ای علیه خمینی منتشر شود، همان مقاله معروفی که آغاز گر شورش های مردم شد و در پایان موجبات سقوط حکومت شاه را فراهم کرد.
ثابتی، در باره نقش برخی از درباریان، در قاچاق مواد مخدر گفت؛ این شایعه در مورد اشرف پهلوی ،خواهر شاه بیمورد است، ولی نقش امیر هوشنگ دولو قاجار، از دوستان نزدیک شاه را در قاچاق مواد مخدر تاًیید کرد. ثابتی روشن نکرد که چرا در سپتامبر 1977، به جان اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی شاه در، ژوان له پین، در جنوب فرانسه سوء قصد شده بود ؟ به گزارش روزنامه های فرانسوی در این سوء قصد غیر سیاسی! فروغ خواجه نوری، که همراه اشرف پهلوی بود کشته شد، این دو تن نیمه شب هنگام بازگشت از یک کازینو مورد حمله افراد یک باند مافیایی و قاچاق مواد مخدر قرار گرفتند، در آن شب بطور تصادفی، اشرف پهلوی صندلی خود را در اتومبیل، با فروغ خواجه نوری عوض کرده بود و تیر های آدم کشان مافیا، خواجه نوری را از پای در آوردند.
گویا، سیامک دهقانپور، مجری برنامه و عرفان قانعی فرد، نویسنده کتاب، « در دامگه حادثه» ، از این حادثه! مهم بی خبر بودند، به نظر می آید؛ هر دو این آقایان در آن دوران، کودکان دبستانی بودند و از تغذیه رایگانی که در مدارس ایران به مدیریت شاهدخت اشرف پهلوی، پخش می شد بهره مند می شدند. در این برنامه تلویزیونی، کسی نبود، که از پرویز ثابتی، که به راستی کعب الاخبار بود، دلیل سوء قصد به جان خواهر شاه ایرا ن را بپرسد.
در طول برنامه، پرویز ثابتی، مدیرکل امنیت داخلی ساواک، که به گفته بسیاری از ایرانیان، نفر دوم این سازمان مخوف بود، کوشید، تا با وارد نشدن به جزئیات و ریزه کاری ها، از خود چهره ای مصلح، قانونمند و میهن پرست به نمایش گذارد. ثابتی با بهره گیری از اوضاع بهم ریخته حکومت اسلامی و سر در گمی اپوزیسیون، خود را در قالب یک خیرخواه اپوزیسیون ایران معرفی کرد و گفت؛ اکنون برای سرنگونی حکومت اسلامی به وحدت ملی نیاز داریم، وی روشن نکرد که این وحدت ملی پیرامون چه محوری خواهد بود.
درطول این برنامه، به نکات مهمی که همگان درانتطار شنیدن آن بودند، هرگز اشاره ای نشد. ثابتی، اعمال شکنجه و کشتار برخی از زندانیان سیاسی را انکار کرد و مدعی شد که چون در دانشگاه درس حقوق خوانده در نتیجه با این اعمال غیر قانونی مخالف بوده است، وی همه مقامات کشور را متهم به سهل انگاری در برابر آخوند ها نمود. ثابتی، مقام و منزلت خود را در دستگاه پادشاهی بسیار با اهمیت و مهم نشان داد، ولی نقش خود و سازمان زیر فرمانش را در گسترش فساد، بی قانونی و خرابی هایی که منجر به واژگونی رژیم پادشاهی شد، کمرنگ تر از آن چه که بود، جلوه داد.
در این برنامه کسی از ثابتی، در باره یکی از معروف ترین قتل های دوران حکومت شاه، پرسشی نکرد! در این ماجرا، راننده پرویز ثابتی، در برابر چشمان مردم، مردی را که به همسر ثابتی نگاه کرده بود با شلیک گلوله کشت، این قتل درزمان قدرت ثابتی و سال های پایانی حکومت شاه، در كفاشی “شارل ژوردن” در خيابان وزرای تهران اتفاق افتاد.
از همان آغاز انقلاب اسلامی در ایران شایع شد؛ پرویز ثابتی پس از خروج از ایران، به اسرائیل رفته و با عمل جراحی پلاستیک تغییر چهره داده است. ثابتی، سپس به فرانسه رفت و مدتی در خانه «عباس وثوقی » یکی از خبر چین های ساواک اقامت کرد، نام رمز این خبر چین با سابقه « آبتین» بود.
سابقه آشنایی ثابتی با این شخص بر می گردد به دورانی که مسئله زمین خواری در اطراف تهران گسترش پیدا کرده بود، عباس، از کارگزاران رحیمعلی خرم، مالک پارک تفریحی خرم، در نبش جاده تهران به کرج بود. خرم با همکاری برخی از عوامل دربار، یک شبکه زمینخواری به راه انداخته بود. رحیمعلی خرم، عباس را که دارای لیسانس حقوق بود برای کار چاق کنی به استخدام خود در آورد. خرم، از حمایت های ارتشبد نعمت الله نصیری، رئیس ساواک و پرویز ثابتی، مقام امنیتی، برخوردار بود.
خرم پس از انقلاب، در یک قرار ملاقات از پیش تعیین شده با کارگزار خود، وثوقی، در هتلی در تهران، به دام ماًمورین کمیته های انقلاب افتاد وبه حکم دادگاه انقلاب اسلامی، تیر باران شد.
وثوقی، همه جا خود را صیغه زاده وثوق الدوله، عاقد قرار داد 1919 با انگلیسی ها معرفی می کند، نام فامیل این شخص در کودکی عقبائی بود و هنگامی که مادرش صیغه وثوق الدوله شد، وی سنین کودکی را می گذراند. نام پدرعباس، علی بود، و در پیچ شمیران به کار پینه دوزی و واکس زنی اشتغال داشت، و به علی واکسی معروف شده بود، علی، در جوانی بر اثر بیماری درگذشت. عباس بعد ها به کمک وثوق الدوله ، به مدرسه رفت و از دانشگاه تهران در رشته حقوق، لیسانس گرفت، وی در حقیقت پسر خوانده وثوق الدوله به شمار می رفت، نتیجه وصلت وثوق الدوله با مادر عباس، یک فرزند بیمار و عقب افتاده به نام جمشید بود که در کودکی درگذشت. عباس یک بار دیگر نام فامیل خود را در اروپا تغییر داد.
عباس، چند ماه پیش از انقلاب به همراه داریوش فروهر، در پاریس به دیدار آیت الله خمینی رفت و مبلغی هم به عنوان سهم امام به وی پرداخت، وی موفق شد روابط نزدیکی با برخی از سران حکومت اسلامی بهم زند، درهمان هنگام، وی خانه خود در شمال تهران را در اختیار گروهی از اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی قرار داد تا جلسات مشورتی در باره قانون اساسی جمهوری اسلامی در این خانه برگزار شود، ثابتی، توسط عباس، از کم و کیف جریانات با خبر می شد و سازمان های اطلاعاتی اسراییل و آمریکا را در جریان می گذاشت.
در فرانسه، ثابتی و وثوقی، کوشیدند تا خود را به شاپور بختیار و نهضت مقاومت ملی نزدیک کنند، ولی بختیار حاضر به پذیرفتن آنان نشد، بختیار از این دو نفر به عنوان جرثومه فساد یاد کرده بود.
به گفته مجاهدین خلق و برخی گروه های چپ، ثابتی از طریق وثوقی، با جمهوری اسلامی به یک توافق محرمانه رسیده و در ازای امنیت خود، اطلاعاتی را در باره گروه های نامبرده بالا، دراختیار مقامات امنیتی جمهوری اسلامی قرار داده است.
ثابتی در نهایت به آمریکا رفت و در فلوریدا ساکن شد. در آمریکا، پرویز ثابتی، نام کوچک خود را، به « پیتر» تغییر داد و همچنان به شرکت خود با عباس در زمینه خرید و فروش زمین و ساختمان سازی در آمریکا و فرانسه ادامه داد. اغلب معاملاتی که ثابتی انجا م می دهد به نام همسر و دو دخترش می باشد و در محضر یکی از بستگانش در آمریکا، به نام هوشنگ ثابتی، به ثبت می رسد. ثابتی، مالک چند شرکت ساختمانی در آمریکا و اروپا می باشد.
وثوقی، در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، توانست با زد و بند، صد ها هکتار از زمین های اطراف تهران و دماوند را که پس از انقلاب، از سوی رژیم اسلامی مصادره شده بود آزاد کند. این زمین ها حاصل زمین خواری رحیمعلی خرم و شرکاء بود، بخش بزرگی از این زمین ها به فروش رفت و میلیون ها دلار به اروپا و آمریکا انتقال یافت ، بخشی از این پول ها سهم ثابتی بود.
درآمریکا، ثابتی، از حامیان جرج بوش و سناتور مک کین، در انتخابات ریاست جمهوری بود و کمک هایی نیز به ستاد انتخاباتی این دو کاندیدا نموده است و گفته می شود که وی با گروه های سیاسی و تندروی آمریکایی نیز در ارتباط است و نقش مشاور امنیتی شاهزاده رضا پهلوی، فرزند محمد رضا شاه را بازی می کند. رد پای ثابتی و چند تن از عوامل سابق ساواک، در ماجرای شخصی به نام خالقی یزدی، «هخا» ! دیده شده بود.
یکی از بازجویان سرشناس کمیته مشترک ضد خرابکاری، به نام ناصر نوذری، معروف به دکتر رسولی، پس از انقلاب توانسته بود از ایران بگریزد، وی سال ها در فرانسه پناهنده بود و با ثابتی ارتباط نزدیکی داشت. نوذری به کمک ثابتی به آمریکا رفت و در خدمت مستیقم وی قرار گرفت. نوذری کسی بود که در جریان بازجویی و شکنجه، اشرف دهقانی، از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق ایران، در کمیته مشترک ضد خرابکاری، به این زن تجاوز جنسی کرده بود و همه جا با افتخار از آن یاد می کرد.
ساواک، از بدو تاًسیس تا انحلال ، یک سازمان پلیس سیاسی، مخوف و سرکوبگر به شمار می رفت. این سازمان بار ها از سوی نهاد های جهانی حقوق بشر، به دلیل عدم رعایت قوانین انسانی محکوم شده بود، این سازمان یکی از نقاط ضعف رژیم پادشاهی بود، اعمال و رفتار کارکنان این سازمان، به شدت نارضایتی های مردم افزود، بطوری که بسیاری این سازمان را مسئول عمده سرنگونی حکومت سلطنتی در ایران می دانند.
پس از به قدرت رسیدن آخوند ها در ایران، برخی از باز ماندگان ساواک، به همکاری با رژیم تازه تن دادند، و درآغاز ساواما ( سازمان اطلاعات و امنیت ملی ایران) و سپس واواک ( وزارت اطلاعات و امنیت کشور) را بنیان نهادند. در سازمان امنیتی و سرکوبگر اسلامی، جانشین و همطراز پرویز ثابتی کسی جز سعید امامی، طراح سرشناس قتل های زنجیره ای نبود، سعید امامی، چندی بعد به زندان افتاد و گفته شد؛ با داروی نظافت خود کشی کرده است.
پرویز ثابتی، با زیرکی، موقعیت شناسی و هوش سرشاری که داشت، توانست از مهلکه بگریزد، ولی همه چهار تن رؤسای پیشین ساواک که از افسران ارتش بودند، به قتل رسیدند، سپهبد تیمور بختیار به فرمان شاه به دست فرستادگان ساواک در عراق کشته شد، جانشینان وی سرلشکر حسن پاکروان، ارتشبد نعمت الله نصیری وسپهبد ناصر مقدم، به فرمان آیت الله خمینی به جوخه های اعدام سپرده شدند
کنت الکساندر دو مارانش، رئیس سازمان اسناد برون مرزی و ضد جاسوسی فرانسه، که توانسته بود با معرفی سلطان حسن دوم پادشاه مراکش، اعتماد شاه را به دست بیاورد و با وی دوستی برقرار کند، نقاط ضعف ساواک را به شاه گوشزد کرده بود، کنت دو مارانش گفته بود؛ ساواک از اهداف یک سازمان اطلاعاتی و امنیتی به دور است و بیشتر نقش یک سازمان پلیس سیاسی و سرکوبگر را ایفا می کند، وی به شاه پیشنهاد کرده بود که آموزش افراد ساواک را به فرانسوی ها واگذار کند، تا بتواند یک سازمان اطلاعات و امنیت بر اساس معیار های علمی در کشورهای مدرن غربی پایه ریزی کند. در آن دوران ساواک همکاری های بسیار نزدیکی با سازمان های اطلاعاتی و امنیتی، اسراییل و آمریکا داشت، به همین دلیل، پیشنهاد کنت دو مارانش هر گز به جایی نرسید.
پس از سقوط حکومت شاه در ایران، هنگامی که شاه و خانواده اش در مراکش اقامت داشتند، کنت دو مارانش به دیدار شاه رفت و به درخواست محرمانه سلطان حسن دوم، از شاه تقاضا کرد که برای جلوگیری ازبروز اغتشاش از سوی اسلام گرایان در مراکش، خاک این کشور را ترک کند.
February 9th, 2012
پیام برای این مطلب مسدود شده.