24.05.2012

این طوفان که اکنون درو می‌شود سال‌ها پیش از انقلاب اسلامی کاشته شده است/پیرامون نوشته‌ی نوشابه امیری در روزآنلاین

اندیشه: در وب‌سایت روزآنلاین نوشته‌ای از نوشابه امیری منتشر شده بود که از زبان دوستی به ماجرای بی‌ایمان شدن مردم که من(نویسنده این نوشتار) آن را «تقدس‌زدایی» می‌خوانم اشاره شده بود. چنین آمده بود که:

این نقل بگفتم تا برسم به ماجرای امام نقی و آواز شاهین نجفی و طرح این سئوال که چگونه و چه کسانی امام نقی به زمین کشیدند و حتی قلمی به دست نواده اش، امام دوازدهم شیعیان، دادند تا پای فهرست کابینه کوچک مردبرکشیده ای را امضا کند؟ آنان که درخت ایمان در آن سرزمین، از ریشه زدند و بر دردهای مردمان ماخندیدند، در جای جای میهن ما چه کاشتند که امروز توفان درومی کنند؟ پاسخ به این سئوال ها می تواند گونه گون باشد؛ پاسخ من چنین است: چه کسانی؟ حکومت اسلامی آقای سیدعلی خامنه ای و شرکا، چگونه؟ از طریق ریشه ایمان زدن و جعل. حالا چرا؟ تا پیش از انقلاب اسلامی و به ویژه دوران رهبری «داهیانه»علی خامنه ای و دولت برکشیده اش به ریاست محمود احمدی نژاد، دین در نزد بسیاری از مردمان، جنبه ای ماورای زمینی داشت. خدا در آسمان بود و فرستادگانش نیز. دور بودند؛ دور. و چون حکایت، حکایت دوری و دوستی بود، احترام ها نیز برقرار. از یاد نمی برم روزهای رفتن به حرم شاه عبدالعظیم یا شاهچراغ یا حرم امام هشتم شیعیان را. بی آنکه کسی اجبار کند، جا افتاده بود که لباس دیگر کنیم، با احترام وارد اماکن مذهبی شویم و گاه خروج هم هم پس پسکی بیرون رویم.

مگر احمد کسروی تبریزی پیش از انقلاب اسلامی در عدلیه‌ی شاهنشاهی به دست جلادان اسلام‌گرایی چون نواب صفوی کشته نشد؟ او مگر تاریخ‌دان نبود؟ در کتاب‌هایشهجو و طنز و توهین هم نبود. خانم نوشابه امیری! شما ماجرای به خون غلطیده شدن هزاران ایرانی را در دوران صفویان نشنیده‌اید که صرفا به دلیل تن در ندادن به تشیع کشته شدند؟ وقوع سنگسار و کشته شدن همجنسگرایان قبل از جمهوری اسلامی را منکر می‌شوید؟ اینها اگر اجبار نبوده پس چه بوده خانم امیری؟ مگر الان آن مردمی که در امامزاده صالح نامه می‌اندازند به زور به آنجا می‌روند؟ مگر همین مردم پیش از انقلاب اسلامی و حکومت سید علی خامنه‌ای و دولت احمدی‌نژاد طلب حاجت از امامان نمی‌کردند؟ چرا ریشه هزارساله‌ی این بذرهای مسموم را نادیده می‌گیرید و ماجرا را در حد سی سال ناقابل از ظلم و اجبار و شمشیر درنده اسلام تقلیل می‌دهید؟ هزار سال است که در دهان این مردم چنین خرافه‌های مسمومی ریخته می‌شود. البته هزارسال هم هست که مردم این سموم را بالا می‌آورند ولی چون همیشه مظاهر مقدس از تیررس نقد اجتماعی دور بوده‌اند، استفراغ‌های اجتماعی را به گردن این و آن می‌انداختند. حال که به مدد تکنولوژی‌های ارتباطی و تجربه حکومت دینی در جوار آن، نوک پیکان به سوی ریشه‌ها گرفته شده است، شما در کمال بی‌انصافی صورت مسئله را پاک می‌کنید؟

نوشته بودید:

دین، وسیله ای بود برای آنکه عواملی بیرونی و دست نیافتنی را ناظر بر اعمال خویش ببینیم و در هر حال ـ حتی آن گاه که به راه خطا می رفتیم ـ وجدانی باشد برای آنکه یادمان بیاورد این عمل نارواست و آن دیگری روا. دین و اخلاق دینی در ما نهادینه شده بود، از نسلی به نسلی رسیده بود و بی آنکه اجباری در میان باشد، هرکس به گونه ای، چنگش به ریسمان ایمان بود

دین هیچ‌گاه در ایران چنین نبوده است مگر اینکه شما مراسم عمرسوزان را انکار کنید. مگر اینکه چند نمونه آدم سرشناس به ما نشان دهید که بر خلاف تفکر غالب دینی در جامعه حرکت کرده باشند و از شمشیر دین در امان بوده باشند. مگر تحت ظلم بودن بهاییان و بابیان و امثال آن‌ها را در تاریخ منکر شوید. آن‌چه شما به تصویر کشیدید با واقعیت بسیار تفاوت دارد. دینی که در آن اجبار نباشد و تنها توصیه‌های اخلاق‌مدار را گسترش دهد و تنها در آسمان باشد، با مجازات زمینی در تناقض است. حتما می‌دانید که حدود شرعی و اجرای آن‌ها چه در قالب عرف، چه در موارد شخصی و چه قانونی، همواره در این سرزمین اتفاق افتاده‌اند. آن ریسمان ایمان که گفتید، ای کاش با جمله‌های پیشین‌تان همخوانی می‌داشت. اما در واقع چنین نیست. آن ریسمان ایمان خودش محور خرافه‌پرستی اجباری بوده است. خرافه به‌کنار، بدبختی ما سر آن واژه‌ی اجباری است. بی‌انصاف نباشید! جبر دینی(مجازات دینی) و خرافه‌پرستی و تقدس‌گرایی همواره در این سرزمین بوده و همواره هم نه تنها در آسمان نبوده، بلکه در هیبت امام‌زاده‌ها و شیخ‌ها و مریدانی که سر به بیابان می‌زدند و جامه می‌دریدند بوده است. همینجا و روی زمین به نام آسمان همواره خون ریخته شده است.

آن‌چه که شما به تصویر کشیدید، البته اتفاق خواهد افتاد. دین به حوزه شخصی خواهد رفت و کسی دیگر به دلیل برقراری رابطه جنسی با دیگری شلاق نخواهد خورد. اما این اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه قداست‌های خودساخته‌مان را بشکنیم. باز این قداست شکستن‌ها نیز اتفاق نمی‌افتند مگر اینکه حکومت دینی برپا بشود تا بهانه شارعین در زمینه انداختن مسئولیت فجایع به گردن دیگران از بین برود. در کنار آن هم ارتباطات چنان قدرت بگیرند که حکومت دینی نتواند مانع از گسترش دگراندیشی و نقدها بشود. این دومی الان اتفاق افتاده است و قداست‌ها هم می‌رود که شکسته شوند. باید خوشحال باشیم که امام‌زاده‌ها از برج عاج تقدس پایین کشیده شوند. چرا که دیگر به نام آنان نمی‌شود کسی را کشت. چرا که پس از آن دین به حوزه شخصی می‌رود و اگر کارکردی داشته باشد همان گسترش اخلاق‌مداری خواهد بود. اتفاقا باید روزی فرا برسد که بوسیدن ضریح و نامه در چاه انداختن مقدس نباشد. اگر کسی چنان نکرد، دیگران چپ چپ و خشمگینانه نگاهش نکنند. اگر کسی با کافری معاشرت داشت، نجس نشود، کافر خودش نجس نباشد و در نهایت واژه «کافر» جایش را به« یک انسان دیگر» بدهد! امروز این توفان که می‌گویید، واکنش طبیعی به فقدان وجود تعادل است. جامعه درحال کشیدن خودش به آن سمت است. قدری بیشتر خود را می‌کشد که تازه پس از رهایی پتانسیل بازگشتی به تعادل برسد.

در ادامه نوشته شده است که:

در حضور اینان بود که مردمان به عینه دیدند در این «ام القرا»، می توان به نام خدا و ولی عصر و امام نقی به حقوق مردمان تجاوز کرد، می توان دروغ گفت، می توان جهنم به پا کردواز بهشت، روایت فیلم پورنو داد. در محضر اینان بود که جعل امضای آن کودک در چاه و آویختن به ریسمان این نقی های ساختگی که ستمکار بودند و زور می گفتند و بی ربط می گفتند و بدکاره بودند، در زندگی روزمره مردمان رایج شد…..

پیش‌ترها هم بوده است خانم امیری. بسیار هم بوده است. بیش از پنجاه هزار نفر تنها در زمان شاه اسماعیل صفوی با مجوز شارعان دینی که بی‌اصل‌ونسبی شاه را پوشش می‌دادند از دم تیغ گذرانده شدند. از دوران زمامداری اعراب در ایران هم که حتما می‌دانید چه خون‌ها ریخته شد. به نام آسمان و با شمشیر زمینیان و به منظور کسب قدرت. آنقدر مثال زیاد است که بازگو شدن‌شان یک کتاب تاریخی می‌شود. خدا و ولی‌عصر همواره بهانه‌های کشتار و کسب قدرت بوده‌اند.

دین جای نگرانی ندارد. وقتی به واسطه‌ی همین نفی تقدس‌گرایی مجازات‌ها و قوانین ضدبشری‌اش منسوخ شدند و بساطش از دخالت در امور اجتماعی و سیاسی جمع شد و به جایگاه اصلی‌اش که باورهای شخصی هستند وارد شد، دیگر کسی چندان به امام نقی کاری ندارد. همانطور که الان کسی به یک بودایی کاری ندارد چه بسا که در جامعه ایران زیادند کسانی که به بودیسم گرایش دارند. طی این روند اجتناب‌ناپذیر است. تنها با توسل به زور می‌توان مانعی سر راهش ایجاد کرد. با خونریزی و کشتار که البته آن هم دوام نخواهد آورد. واقعیت این است که جامعه بزرگ شده است. سطح دسترسی افراد به تلاش‌ها و اندیشه‌های گوناگون وسیع شده است. میانگین آگاهی بالا رفته است و افراد برای دست زدن یا نزدن به عملی به چیزهایی فراتر از توصیه‌های یک مرشد نیازمندند. واقعیت این است که دوران سر به بیابان گذاشتن به سر آمده است و اتفاقا این جمهوری اسلامی که می‌گویید، نقطه ضعفش همان اصرار به مرشد و تسبیح‌گرایی است. اتفاقا اصرارش بر همان اجبار تاریخی نهادینه شده در امر مقدس و احترام قائل شدن برایش(در حد بری بودن از نقد) موجب شده چنین در کانون حملات قرار گیرد. این یک اجبار هزار ساله است نه سی‌ساله!

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates