10.06.2012

صفیه غفوری (عروس خون بس) زن ۲۸ ساله شیرازی علی رغم پذیرش اعاده دادرسی قرار است اعدام شود ..

خُسن آقا: جامعه‌ای بیمار که باید آنرا مداوا کرد!
محمد مصطفایی: نه روز پیش قرار بود برای سومین بار حکم اعدام صفیه غفوری(معروف به مریم) زن ۲۸ ساله ای که از سال ۱۳۸۵ در زندان عادل آباد شیراز محبوس است اجرا شود. اما تلاش افراد خیر و وکلای وی باعث گردید تا مرجع قضایی اجرای حکم را برای مدت ده روز جهت جلب رضایت اولیا دم متوقف کند. این مهلت فردا به پایان می رسد و این امکان وجود دارد که در صورت عدم حلب رضایت از اولیا دم یا عدم صدور دستور توقف اجرای حکم توسط رییس قوه قضاییه جکم اعدام اجرا گردد.
این در حالی است که دیوانعالی کشور درخواست رسیدگی مجدد به پرونده صفیه را مورد پذیرش قرار داده، اما می گوید پذیرش این درخواست موکول به نظر ریاست قوه قضاییه است چرا که در این پرونده پیش تر رییس قوه قضاییه اذن به اجرای حکم اعدام را صادر نموده بودند و توقف کامل اجرای حکم با دستور آقای صادق لاریجانی صورت پذیر است. این در حالی است که بالاترین مرجع قضایی در سیستم قضایی ایران دیوان عالی کشور است و در صورتی که دیوانعالی کشور رسیدگی مجدد به پرونده ای را مورد پذیرش قرار می دهد و به اصطلاح حقوقی اعاده دادرسی را می پذیرد، اجرای حکم می بایست متوقف گردد اما مسولین دستگاه قضایی گفته اند که علیرغم پذیرش اعاده دادرسی چنانچه آقای لاریجای دستور توقف را صادر نکند، حکم قابل اجراست.
به گزارش روزنامه شرق این دختر جوان بعد از متوقف شدن حكم قصاص، تلاش خود را براي جلب رضايت اولياي دم آغاز كرده است اما به خاطر اصرار خانواده خودش بر اجراي حكم، هنوز نتوانسته اولياي دم را راضي به گذشت كند. صفیه متهم است شش سال قبل دختري جوان را كه فكر مي كرده با شوهرش رابطه دارد و باعث هتك حرمت خواهرش شده ، به قتل رسانده است. او در اعترافات اوليه اش گفت: قرار بود اين دختر را به خانه بكشيم و مردي كه هم جرم من است با او رابطه داشته باشد و ما فيلمبرداري كنيم اما من با او دعوا كردم و هلش دادم. دخترك بيهوش شد و بعد هم جرمم او را با دست خفه كرد. من هم خانه را آتش زدم و فرار كردم.
اين زن بعد از مدتي اعترافش را پس گرفت و گفت به تنهايي دست به قتل زده است اما در دادگاه يك بار ديگر نام مرد جوان را آورد و او را هم دست خودش معرفي كرد.
عروس خون بس در 16سالگي براي پايان دادن به درگيري هاي خونبار دو قبيله، به اجبار ازدواج كرد. او در گفت وگويي با خبرنگار شرق، در مورد چرايي اصرار خانواده اش بر قصاص و ازدواجش در زندان توضيح داد. البته اين پرونده پيچيدگي هاي زيادي دارد و آنچه مي خوانيد روايت متهم از ماجراست.
روزهايت را در زندان چطور مي گذراني؟
فكر مي كنيد آدمي كه بايد هر يكشنبه و چهارشنبه منتظر اجراي حكم قصاصش باشد و چشمش به بلندگوي زندان باشد كه اسمش را بخوانند، چه حالي مي تواند داشته باشد. اولياي دم به اجراي احكام مي آيند و اصرار دارند حكم اجرا شود. من اينجا زندگي ندارم.

چرا خانواده ات اصرار دارند تو اعدام شوي؟
آنها مي گويند چرا در دادگاه اسم جاري و برادرشوهرم را به عنوان متهم پرونده نياوردم تا آنها بتوانند انتقام بگيرند. تنها به من فشار مي آوردند اين كار را بكنم چون قبول نكردم مي گويند بايد اعدام شوي.

اين دو نفر چه نقشي در قتل داشتند؟
نقشي در قتل نداشتند، جاري ام فقط مردي را كه هم جرمم است به من معرفي كرد. برادرشوهرم هم اصلادر اين ماجرا دخالت نداشت.

پس اصرار خانواده ات براي معرفي آنها به خاطر چيست؟
من عروس خون بس بودم. من را به قبيله اي دادند كه با قبيله من درگيري داشتند و در سال هايي كه اين درگيري ادامه داشت، خيلي آدم از هر دو قبيله كشته شدند. وقتي كه قتل اتفاق افتاد، مادرم گفت: بايد اسم جاري ات و شوهرش را هم بياوري اما من قبول نكردم. اگر اسم آنها را مي آوردم دوباره كشتار شروع مي شد. قبيله من خونخواهي مي كرد و مي گفت دختر ما را شما به زندان انداختيد و به اين راه كشانديد. بنابراين تصميم گرفتم سكوت كنم. ضمن اينكه شوهرم من را طلاق داده بود و اين سرشكستگي بزرگي براي خانواده من و پدرم كه بزرگ قبيله بود، محسوب مي شد. وقتي كه من در دادگاه اسم برادرشوهر و جاري ام را نياوردم، آنها بهانه اي براي انتقام گيري نداشتند و مجبور به سكوت شدند همين موضوع خانواده ام را ناراحت كرد.

چرا آن دختر را كشتي؟
من نمي خواستم بكشمش. فقط مي خواستم كاري كنم كه پايش را از زندگي ام بيرون بكشد. البته جاري ام مردي را كه از اقوامش بود، به من معرفي كرد و گفت: او حاضر است كمك كند تا آن دختر را به خانه بكشيم و از او فيلمبرداري كنيم. خانواده ام مي گفتند: بايد اسم جاري ات را بياوري و بگويي او تو را تشويق كرد در حالي كه اين درست نبود. جاري ام فقط آن مرد را به من معرفي كرد. مرد جوان در قتل نقش داشت، اما جاري ام هيچ نقشي نداشت و من هم نمي خواستم بي دليل اسم او را در پرونده مطرح كنم. البته در اداره آگاهي نامش را آوردم و مواجهه حضوري هم شديم اما در دادگاه نامش را نياوردم.

گفته مي شود برادرت در زندان به تو حمله و شليك كرده است، چرا او اين كار را كرد؟
وقتي من زنداني شدم خانواده ام من را طرد كردند. من خيلي تنها شدم. خانواده ام مي گفتند بايد اعدام شوي چون مطابق خواسته ما عمل نكردي. براي زنده ماندن دست وپا مي زدم و دنبال كسي مي گشتم كه كمكم كند تا اينكه دوست پدرم كه رقابتي هم با او داشت، از من خواستگاري كرد. او مرد ثروتمندي بود و از قاضي ناظر زندان خواسته بود كه پيام خواستگاري اش را به من برساند. آن مرد سي سال از من بزرگ تر بود و مي دانستم با او خوشبخت نخواهم شد. در نهايت با اين شرط كه او برايم از اولياي دم رضايت بگيرد، قبول كردم كه با آن مرد ازدواج كنم. او هم مقابل قاضي ناظر زندان قول داد از اولياي دم رضايت بگيرد و قبول كرد تا يك ميليارد تومان هم ديه بپردازد. پدرم كه ماجراي ازدواج من را شنيد عصباني شد و به برادرم گفت: به زندان برو و خواهرت را بكش، اين طوري سرمان را بالامي گيريم و مي گوييم خودمان كشتيمش و اين بي آبرويي را از بين مي بريم. من و برادرم رابطه خوبي با هم داشتيم، برادرم تنها كسي بود كه گاهي به ديدنم مي آمد. وقتي آمد، خوشحال شدم و به طرفش رفتم، او به من شليك كرد و تا پاي مرگ رفتم و برگشتم. بعد از آن ديگر هيچ كدام از اعضاي خانواده ام را نديدم. آنها مي خواستند من كشته شوم چون مطابق خواسته شان عمل نكردم تا بتوانند از قبيله مقابل انتقام بگيرند و از طرفي ازدواج كردم تا با كمك شخصي ديگر از قصاص نجات پيدا كنم.

در حال حاضر مدعي هستي قاتل فرد ديگري است، چرا اين حرف ها را در دادگاه نگفتي؟
من در دادگاه گفتم همدست داشتم و آن مرد را معرفي كردم اما چون در مرحله دادسرا يك بار گفته بودم اين مرد در قتل نقشي نداشته، دادگاه او را تبرئه كرد. براي قاضي دادگاه سوال نبود كه چرا برادر بزرگم به اين مرد حمله كرده و شش گلوله به او زده است و چرا اين مرد شكايت نكرد و بعد با هويت جعلي به زندگي اش ادامه داده است.

چرا تو در مرحله دادسرا از اعترافت برگشتي و گفتي همدستت نقشي در قتل نداشت؟
افراد خاصي به ديدنم آمدند. آنها صاحب منصب بودند و اين مرد هم با آنها نسبت داشت و من فكر مي كردم آنها به من كمك مي كنند. به همين خاطر به خواسته آنها خودم قتل را گردن گرفتم.

چرا خودت با اولياي دم صحبت نكردي تا بتواني رضايت بگيري؟
با برادر بزرگ مقتول كه در واقع بزرگ خانواده است و همه حرفش را قبول دارند صحبت كردم. گفتم: بيا رضايت بده تو كه مي داني من قاتل خواهرت نيستم. گفت: مي دانم و به اندازه اي كه براي خواهرم ناراحتم، براي تو هم ناراحت هستم اما حداقل يك بار خانواده ات از ما بخشش بخواهند بعد ما مي بخشيم. هرچه من اصرار كردم فايده نداشت. او گفت: كافي است يك بار خانواده ات بگويند، آن وقت ما مي بخشيم.

يعني مادرت هم مي خواهد تو اعدام شوي؟
مادرم را عاشقانه دوست دارم. او تنها كسي است كه براي من گريه مي كند و ناراحت است اما باز مي گويد نمي شود تو اعدام نشوي. چرا اسم جاري ات را نياوردي و كاري كردي كه ما نتوانيم انتقام بگيريم پس بايد اعدام شوي.

يعني اگر تو اعدام شوي، قبيله ات راضي مي شوند؟
اگر من اعدام شوم، دوباره كشتار شروع مي شود و قبيله ام به قبيله شوهرم حمله مي كنند و دوباره از هر دو طرف افرادي كشته مي شوند و كسي هم جلودارشان نيست. هر دو قبيله مي دانند من قاتل نيستم و يك مرد، دخترك را كشته است اما مي گويند اگر پاي مرد وسط بيايد، بي آبرويي مي شود. اگر هم آزاد شوم، خودم را مي كشند. بهترين حالت اين است كه در زندان بمانم اما من ديگر طاقت ندارم.

فكر مي كني كار درستي كردي اعترافاتت را پس گرفتي؟
من اعترافم را پس گرفتم و همين باعث شد هم جرمم تبرئه شود اما همه واقعيت را نمي توانم بگويم چون مي دانم مادرم نابود مي شود. او تنها كسي است كه من به خاطرش زندگي مي كنم. پدرم فوت شده و اگر مادرم هم بميرد، من نمي دانم بايد چه كنم. به همين دليل هم واقعيت هايي را فقط به وكيلم گفته ام.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates