03.07.2007

آقای قوچانی و آقای بهنود و سهميه‌بندی بنزين، ف. م. سخن

گویانیوز: در “هم‌ميهن” امروز –شنبه ۹ تير ۱۳۸۶- يک يادداشت در صفحه‌ی اول زير عنوان “فضيلت آزادسازی بر سهميه‌بندی بنزين” از آقای قوچانی، و يک يادداشت از آقای بهنود زير عنوان “آفرين بر طرح سهميه‌بندی” در صفحه‌ی آخر منتشر شده که ضروری‌ست مورد بحث و نقد قرار گيرد.

يکی از اشکالات بزرگ روشنفکران ِ “هم‌ميهن” ما اين است که گاه فراموش می‌کنند برای مردم کدام کشور قلم می‌زنند. به طور مثال، اگر طرح سهميه‌بندی بنزين در کشوری مثل سوييس اجرا می‌شد، يقينا استدلالات علمی و اقتصادی کارشناسان بر احساسات کم عمق مردمی فائق می‌آمد و در نهايت، با رضايت اکثريت به کرسی می‌نشست. اما ما در ايران زندگی می‌کنيم و روشنفکران ما وقتی قلم در دست می‌گيرند بايد به اين فاکتور مهم و جوانب آن توجه کامل داشته باشند.

در مورد يادداشت‌های آقايان قوچانی و بهنود، ابتدا بايد بگويم که هر دو با بيانی نامفهوم و دو پهلو به موضوع پرداخته‌اند. به نظر می‌رسد ترجيح داده‌اند، خيلی صريح به موضوع ورود نکنند تا احتمالا در آينده، امکان مانور بر سر کلمات و جملات داشته باشند.

قوچانی نوشته‌اش را با جمله “بنزين در ايران مظهر تام و تمام پوپوليسم است و نه فقط پوپوليست‌ها که مخالفان آنها از صادقانه سخن گفتن در باره بنزين عاجزند” ابتدا می‌کند. ظاهرا، کلمه‌ی “پوپوليسم” برای سرکوفت به جناح رقيب به مذاق نويسندگان اصلاح‌طلب خوش آمده و در هر نوشته‌ای بايد مربوط و نامربوط آن را به کار گيرند. اين که پوپوليست‌ها و مخالفان پوپوليست‌ها از صادقانه سخن گفتن در باره بنزين عاجزند، معنی‌اش اين می‌شود که “تمام”ِ سياست‌مداران ايرانی از صادقانه سخن گفتن در باره بنزين عاجزند، پس چرا قوچانی کلمه‌ی پوپوليسم را به کار می‌بَرَد، دليلی ندارد جز آن که مخالفان سياسی‌اش را تحقير کند.

از استدلال‌های ايشان در خصوص پول نفت در دوران پهلوی و سپرده شدن آن به “استبداد”، و نيز معرفی “پيکان” به عنوان “مهم‌ترين نماد بورژوازی دولتی ايران” و مقايسه اين نماد با نمادهايی چون دکتر شريعتی و محمد مصدق که بگذريم به اين جملات می‌رسيم که مستقيما به سهميه‌بندی بنزين ربط دارد:
“کار دولت احمدی‌نژاد (چه دوست او باشيم و چه مخالف و رقيبش) کاری تاريخی است.”
“اگر در گذشته دولت‌ها سعی می‌کردند با پرداخت تفاوت بهای واقعی بنزين و بهای يارانه‌ای آن به ملت رشوه دهند و …”
“واقعی کردن قيمت بنزين در ايران داروی تلخی است که تن رنجور دموکراسی را در اين سرزمين از بيماری آزاد می‌سازد چه اصلاح‌طلبان اين کار را انجام دهند و چه اصولگرايان، چه سيد محمد خاتمی و چه محمود احمدی‌نژاد.”

شايد آقای قوچانی اقتصادپژوه باشند و به پيچيدگی‌های روابط عرضه و توليد چندان آشنا که بتوانند اين نظرات را صادر و از آن دفاع نمايند. اما امثال اين‌جانب و مردم عادی که نه با نظريات انتزاعی زيبا، که با اسکناس‌های فرسوده و ارزش‌ازدست‌داده زندگی می‌کنيم به جای “کار تاريخی”، “اثرات” کار تاريخی را می‌بينيم. راه دور لازم نيست برويم. همين پريروز –پنجشنبه، ۷ تير ۱۳۸۶- بود که روزنامه “شرق”، در صفحه‌ی ۲۳ خود اين مطلب را منتشر کرد:
“اخلال در توزيع مطبوعات: تبعات سهميه‌بندی بنزين که از شامگاه روز سه‌شنبه در سراسر کشور آغاز شد در کوتاه‌ترين زمان ممکن دامن روزنامه‌ها را نيز گرفت. بر اساس گزارش‌های رسيده به دنبال اين سهميه‌بندی شرکت‌های توزيع با افزايش نرخ، هزينه‌های خود را به ميزان دست‌کم ۳۰۰ درصد بالا بردند. شرکت‌های توزيع روزنامه‌ها پيش از اين به ازای خدمات خود مثلا در شهر رشت ۴۰ هزار تومان دريافت می‌کردند که با اتفاق صورت گرفته نرخ جديد خود را ۱۲۰ هزار تومان به ازای انتقال روزنامه به همين شهرستان اعلام کرده‌اند. مديران اين شرکت در توجيه اين افزايش قيمت بنزين‌سوز بودن خودروهای انتقال‌دهنده را اعلام کرده‌اند. اين موضوع هم‌اکنون به گونه‌ای شده که پرونده توزيع نشدن روزنامه در شهرستان‌ها را به جريان انداخته است. مدير يکی از روزنامه‌ها اعلام کرد که ديروز برای توزيع روزنامه خود در شهر اصفهان مبلغ ۳۰۰ هزار تومان هزينه کرده است. به گفته وی که نخواست نامش ذکر شود اين در حالی است که پيش از اين برای همين مسير مبلغ ۴۰ هزار تومان پرداخت می‌شد.”

گمان می‌کنم همين يک نمونه کافی باشد و نيازی به اشاره به اين که کرايه مسافرکش‌ها و تاکسی‌ها از شب سهميه‌بندی به بعد در کوتاه‌ترين مسير از ۱۰۰ به ۱۵۰ تومان (يعنی ۵۰ در صد بيش‌تر) افزايش پيدا کرده نباشد. شايد بتوان کل اين نوشته را در يک جمله خلاصه کرد و آن اين که مردم با جملات و تئوری‌های زيبا زندگی نمی‌کنند آقای قوچانی! لطفا روی ارقام ۳۰۰ درصد و ۳۰۰ هزار تومان، اندکی تامل کنيد.

از اين نکته نيز که “واقعی کردن قيمت بنزين در ايران داروی تلخی است که تن رنجور دموکراسی را در اين سرزمين از بيماری آزاد می‌سازد چه اصلاح‌طلبان اين کار را انجام دهند و چه اصولگرايان، چه سيد محمد خاتمی و چه محمود احمدی‌نژاد” در می‌گذريم و پاسخ آن را به يک مطلب طنز واگذار می‌کنيم.

اما ابراز احساسات آقای مسعود بهنود زير عنوان “آفرين بر طرح سهميه‌بندی” نيز خواندنی‌ست. از آقای بهنود بعيد است که اسم شريف دکتر مصدق را برای مقايسه با آن چه در حکومت جمهوری اسلامی می‌گذرد، خرج کند. از بی‌احتياطی ايشان نيز که ملت ايران را با مادر ولنگار ايرلندی مقايسه کرده می‌گذريم و به اين جملات می‌رسيم که:
“…برايمان مهم نيست که چه کسانی راه درست را رفته‌اند. آفرين بر او باد.”
“سهميه‌بندی بنزين گامی در جهت تصحيح مسير اقتصادی است و اگر با آزادسازی بنزين و فرآورده‌های نفتی همراه شود مقدمه‌ای برای بيرون شدن از چنبره منحوس يارانه و اقتصاد دولتی بسته. پس بايد شادمان از بخت بود.”
“ما که مردمانيم حق آن است که از دولت که بيش از اين مقاومت نکرد و شجاعانه دست به کاری زد بايسته تجليل کنيم. به گمانم دست‌کم در اين يک مورد اقتصاددانان حق دارند همان سخن ارباب زين‌العابدين را تکرار کنند. شما راه درست و عاقلانه برو، بر ما وظيفه است که دعايت کنيم.”

لازم به ذکر است که مقاله‌ی آقای بهنود بسيار مبهم و نامفهوم نوشته شده است به نحوی که بعد از سه بار خواندن باز متوجه برخی نکات آن نشدم و اميدوارم آن‌چه از ايشان نقل کردم درست فهميده باشم.

به آقای بهنود از مسافرکش‌ها و طبقه محروم نمی‌گويم –که ظاهرا چندان مورد عنايت نيستند- ولی به جای آن اين سوالات را مطرح می‌کنم که “آفرين” را به چه کسانی می‌گوييم؟ شادمان از کدام بخت‌ايم؟ دعا به جان که می‌کنيم؟ اين سوال بسيار مهم و اساسی را مطرح می‌کنم که پول ِ صرفه‌جويی حاصل از سهميه‌بندی بنزين کجا می‌رود؟ گيرم سهميه‌بندی و افزايش قيمت بنزين توجيه اقتصادی داشته باشد، آيا اين هم توجيه‌پذير است که پول ملت، -همان‌که به قول آقای قوچانی سال‌ها به اهالی ايران رشوه داده می‌شد تا مشروعيت حکومتی ايجاد کنند، همان که در دوران پيش از انقلاب صرف “استبداد پهلوی” می‌شد، همان که برای گردش خانم بچه‌ها در زمان شاه داخل موتور “پيکان” دود می شد و به هوا می رفت- صرف انرژی هسته‌ای شود؟ صرف موشک شهاب سه و چهار شود؟ صرف قايق‌های تندرو و نيروهای نظامی مستقر در خليج فارس برای مقابله با “دشمنی” که معلوم نيست به چه علت در آن‌جا صف‌آرائی کرده شود؟ صرف طرح‌های پرهزينه تحقيقاتی و تغييرات ژنتيکی و بيولوژيکی شود؟ صرف خراب‌کاری در بغداد و کابل شود؟ صرف خانه‌سازی برای مردم لبنان شود؟ صرف مبارزات شيخ حسن نصرالله با اسرائيل شود؟ صرف رزمندگان فلسطين شود؟ صرف خريد رای از ونزوئلا و نيکاراگوئه شود؟ صرف هم‌پيمان نگه داشتن سوريه شود؟

به اين‌ها اضافه کنيد ندانم‌کاری و سوءمديريت و فقدان برنامه‌ريزی و عمل در توليد اتومبيل‌های کم مصرف و باندبازی‌های مافيايی صنعت خودروسازی. اضافه کنيد، ندانم‌کاری و بی‌اعتنايی به عايق‌سازی‌های حرارتی در ساختمان‌ها و بناها و به باد دادن گرما و سرمای حاصل از سوزاندن انرژی. اضافه کنيد ندانم‌کاری و بی‌اعتنايی به نحوه‌ی استفاده از مواد سوختی و خيلی موارد تخصصی ديگر که هر کدام به اندازه‌ی چند برابر سهميه‌بندی بنزين می‌تواند پول برای ملت صرفه‌جويی کند و به راحتی و بدون مشقت اجتماعی هم قابل اجراست.

اين‌ها مواردی‌ست که روابط سياسی و خط فکری آقايان قوچانی و بهنود مانع از بيان‌شان می‌شود. اين‌ها مواردی‌ست که مردم ايران قدرت درک آن را دارند و علت بغض و خشم فروخورده‌ی آن‌ها نيز همين‌هاست. اين‌ها مواردی‌ست که فرق روشنفکر وابسته به خط فکری و سياسی معين را با روشنفکران مردمی و مستقل نشان می‌دهد.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates