داوید گروسمن: نسلهای آینده میپرسند چرا جلوی حمله به ایران را نگرفتید
رادیوفردا: داوید گروسمن یکی از مشهورترین نویسندگان کشور اسرائیل در مقالهای کم سابقه در روزنامه هاآرتص از همه مردم اسرائیل، از سران سیاسی و فرماندهان نظامی گرفته تا نویسندگان و روشنفکران و آحاد دیگر جامعه، خواسته است که در برابر احتمال ماجراجویی نظامی اسرائیلی در برابر ایران سکوت نکنند.
داوید گروسمن برنده جوایز متعدد و پرارزش ادبی در اسرائیل و سراسر جهان و نامزد دریافت جایزه نوبل ادبی، مقالهٔ خود را در روزهایی منتشر کرده است که به خاطر سفرهای متعدد بلندپایگان آمریکایی به اسرائیل، مقابله نظامی با برنامه هستهای ایران، دوباره در صدر گزارشهای اسرائیل و جهان قرار گرفته است.
تهدیدهای نظامی علیه ایران نظر به سخنان سران اسرائیل و اظهارات مقامهای ارشد آمریکایی شدت گرفته است؛ حتی رئیس اسبق موساد که به فردی آوازه دارد که «کم گوی است و گزیده میگوید چون دُرّ»، در چند مصاحبه پی درپی هشدار داده است که ۱۲ هفته آینده برای ایران سرنوشت ساز خواهد بود.
داوید گروسمن در مقاله خود در هاآرتص که آدینه منتشر شد، زمان را زمان واکنش و تحرک از سوی تمامی مردم اسرائیل دانسته است و تأکید دارد که شیوه بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل که به «خودکامگی» در زمینه راهکار مقابله با برنامه هستهای ایران «شباهت یافته است»، نباید مردم را خواب کند.
اعتبار داوید گروسمن که تا چند سال پیش به خاطر آثار ادبی برتر و فعالیتهای اجتماعی او و صراحت گفتار و عملکردش در ایستادگی در برابر سیاستمداران بود، هنگامی در میان مردم اسرائیل افزایش یافت که پسر ۲۱ سالهاش آخرین سربازی بود که در عملیات نظامی ۳۳ روزه تابستان ۲۰۰۶ کشته شد.
مخالفتهای گروسمن با نبرد ۳۳ روزه و تظاهراتی که در پی کشته شدن ۱۱۰ سرباز در آن نبرد شکل گرفت، سهم زیادی در ایجاد فشار بر اهود اولمرت نخست وزیر وقت اسرائیل در خاتمه دادن به آن عملیات نظامی داشت.
مقاله جدید داوید گروسمن این است:
«این هم سناریوی احتمالی: حتی با وجود مخالفتهای قاطع پرزیدنت باراک اوباما، که تقریباً به ضجه افتاده که لطفاً کار را به ما واگذار کنید، اسرائیل به ایران حمله خواهد کرد. و چرا؟ چون که بنیامین نتانیاهو برای خود اهمیت تاریخی و درک تاریخی قائل است؛ درکی که بر اساس آن (و البته رئوسش را خلاصهوار ذکر کنم که) اسرائیل، “ملت جاودان” است اما آمریکا، با همه احترامی که برایش قائل هستیم، تنها در دوران ما چیزی است مانند بابِل و آشور، یا یونان و روم باستان. معنیاش اینکه: ما جاودانه هستیم؛ ما ملت ابدی هستیم؛ و آنها، با وجود قدرتشان، موقت هستند؛ گذرا.»
«آنها سنجشهای سیاسی، اقتصادیِ تنگنظرانه و فوریِ خود را دارند؛ آنها از اثرات حمله بر بهای نفت و نتایج انتخاباتشان نگران هستند؛ اما ما همیشه بر اساس “شمارش تاریخ” و “ابدیت برای اسرائیل” زندگی میکنیم؛ ما همیشه پژواک لحظههای تاریخ را میشنویم و آن را با تکتک یاختههای خود حس میکنیم؛ تاریخی که مملو از نشانههای معجزات و منویات ماوراء منطق و محدویتهای واقعی است. رئیس جمهوری آنها یک “نازک طبع” است که گمان میکند که لابد دشمنانش هم باید مانند او منطقی تعقل کنند، اما ما که چهار هزار سال در اصطکاکی تند با این سیاهطبعترین و تاریکاندیشترین مهرهها و عملگران بر اساس احساساتشان در طول تاریخ مواجه بودهایم، به خوبی میدانیم که در این فضای برزخی چگونه بقایش خود را حفظ کنیم.»
«ممکن است که افرادی در برابر حقایقی که در ذیل ذکر خواهد شد، دستخوش دغدغه شدید خاطر شوند؛ ممکن است که نخستوزیر حتی آن را تمجید و تحسین به خود هم تلقی کند و آن را توصیف شایستهای از اوضاع و یا حداکثر نوعی بیان اعتراضآمیز، تلقی نماید؛ حقیقتی که همگان میدانند این است که نخستوزیر از پشتیبانی اکثریت پارلمانی برخوردار است و در برابر او اپوزیسیونی پرقدرت باقی نمانده است. به بیانی دیگر، او امروز مانند یک حاکم خودکامه حکمروایی میکند؛ مگر نه این است که او را هم “بیبیکینگ” مینامند – همانگونه که نشریه “تایم” به تازگی او را اینگونه خطاب کرد- و مفهوم دیگر این القاب این است که زمانی که به اتخاذ تصمیم سرنوشتساز برسیم، سرنوشت و حکم زندگی و مرگ ملت اسرائیل در حیطه قضاوت همین فردی خواهد بود که جهانبینی افراطی، سختگیرانه و محدود شده به چارچوبهای خاص خود را دارد.»
«به دیگر بیان، آن گروه پُرشمار از شهروندان اسرائیل، از همه طیفهای مختلف سیاسی، که نمیخواهند اسرائیل به ایران حمله کنند، و نیز بخشی از سران نهادهای امنیتی که با حمله مخالف هستند، همگی ما به طرزی کاملاً سرنوشتساز اسیر تصمیمهای همین فرد خواهیم بود. البته درست است که در یک نظام مردمسالاری که ملت نخستوزیر را از طریق صندوق رای برگزیده است، باید هم تصمیمهای نهایی توسط نخستوزیری که اکثریت ملت به او رای دادهاند، گرفته شود، اما ملت اسرائیل چه تجربیات تلخی به یاد دارد از رهبرانی که آنها نیز برگزیده بودند ولی مرتکب اشتباهات گرانباری شدند. مگر نه این است که آنها نیز، همانند هر انسان دیگری، جایزالخطا هستند؟ تازه با این تفاوت با شهروندان عادی دیگر که آنها بیش از انسانهای معمولی، اسیر خوشخیالیهای ناشی از قدرت جاهطلبانه میشوند و به همین خاطر بیش از مردم عادی، در معرض خطا و شکست قرار دارند.»
«و از آنجا که سخن از یک مسئله حیاتی است، ما مُحق هستیم و باید، و الزامی است که بارها و بارها بپرسیم، یا دست کم از تصمیمگیرندگان بخواهیم که از یکدیگر بپرسند، و صادقانه پاسخ دهند که “آیا آنها که میگویند آگاه هستند، براستی آگاه هستند؟ آیا آنها براستی میتوانند؟ آیا براستی کسی وجود دارد که همه چیز را بداند و بتواند که ارزیابی درستی را در پایان نتیجه گیریها و سنجشهای همه جانبه ارائه کنند؟ بگوید که این اقدام چه عاقبتی دارد؟ آیا آنها براستی و بیذرهای تردید متقاعد هستند که در بیان توانایی ارتش اسرائیل که بتواند معضل هستهای ایران را به طور کامل حل کند، اغراق نمیکنند؟ و آیا آنها توانایی ایرانیها را دستکم نمیگیرند؟ آیا آنها اطمینان صد درصدی دارند که اگر اسرائیل بمباران کند، ایران بمب اتم نخواهد داشت؟ و اگر ایران به بمب هم برسد، آیا حتماً آن را علیه اسرائیل به کار میگیرد؟”»
«باز به زبانی دیگر بگویم؛ آیا “آگاهیها”ی آنها تنها بر اساس حقیقت محض است؛ یا بر اساس نگرانیها تنظیم شده است و یا مبتنی بر آرزوهای قلبی؟، یا پژواکی است از نگرانیهای ناشی از فجایع گذشته؛ همان فجایعی که هیچکس نمیتواند در بزرگنماییشان روی دست نخستوزیر بزند. و از همه مهمتر، آیا آنها این احتمال را نمیدهند که حمله به ایران، و آن هم بر خلاف دیدگاه آمریکا، ممکن است که بزرگترین خطایی باشد که یک دولت اسرائیل تا به کنون مرتکب شده است؟»
«آنها که حامی حمله هستند، تنها و تنها حول یک محور باریک که بر دو طرف آن نوشته شده است: “بمب یا حمله” (به عبری مقفع است: «پتاتسا؟ او: هفتساتسا؟») حرکت میکنند؛ تابلوی بالای سر همین محور هم لابد باید این باشد: “تا دنیا باقی و باقی است، ضربت شمشیر هم سهم توست” (زندگیات از این پس در خطر دایمی). رهبران اسرائیل چنان اسیر و گرفتار خود به خودی این تفکر هستند که به این باور رسیدهاند که تو گویی یک مُقدَّر آسمانی است یا قانون طبیعت که اسرائیل باید در تصمیمات امنیتی، حتماً یک طرف از قضیه “پتاتسا” یا “هفتساتسا” باشد؛ تو گویی میان چکش و سندان گیر افتادهاند که یا باید طرف حملهکننده باشند یا طرفی باشند که ضربه میخورد.»
«البته که یک ایرانِ مجهز به جنگ افزار هستهای، یک خطر ملموس است؛ و سخن از پارانویای دولت اسرائیل هم نیست؛ اما حتی در این مرحله، محورهای حرکت دیگری هم هست؛ اقدامات احتمالی دیگری هم در میان هست؛ و طبیعتاً قول حائز اهمیت آمریکایی که ایران، اتمی نخواهد شد، در کار است؛ اما بنظر میرسد که اسرائیل در اوج تدارکات با قوایی ماورالطبیعی است؛ همان نیروی خیالی که لابد از خود او نیز باید قویتر باشد؛ همان احساسی ایجاد شده که تو گویی قوای طلسمکننده متکی بر تاریخ سر برآوردهاند تا در این لحظهای که خطر حیاتی در افق دیده میشود، مانند مغناطیس، ما را در بر گیرد و محافظت کند.»
«براستی باید با قاطعیتی جدیتر از گذشته پرسید که چرا تنها مسئولان و فرماندهان پیشین نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی نسبت به عواقب حمله هشدار میدهند؛ چرا مسئولان کنونی زبان در کام کشیده و نظرشان را نمیگویند؟ مگر نه این است که همه آنهایی که در پشت درهای بسته مخالفت خود را بیان میکنند، استدلال میکنند که حمله اسرائیلی تنها برای مدت زمانی بسیار کوتاه اتمی شدن ایران را با تأخیر روبرو میکند و نیز میگویند که از عواقب دور از انتظار چنین حملهای نگران برای وضعیت اسرائیل و حتی برای حیات و ممات آتی این کشور میترسند.»
«حال که هنوز فرصت باقی است، چرا زبان به افشاگری نمیگشایند؟؛ بگویند که “ما با هذیانهای مجنونگونه ناشی از حس خود بزرگبینی همکاری نمیکنیم؟” بگویند که “ما با جهانبینی شما که مبتنی بر احساسات منجیگری و وقوع قریبالوقوع فاجعه است، مخالف هستیم .” آیا وفاداریتان به “سیستم” از وفاداریتان به چیزهایی که بخاطر آن زندگیتان تقدیس یافته است؛ مانند امنیت اسرائیل و آینده اسرائیل، بیشتر است؟ بدانید که تنها اگر چنین کنید، پژواکی که به راه میاندازد، بزرگترین کاری است که تاکنون بخاطر اسرائیل و امنیت و آینده آن کردهاید.»
«و ما مردم اسرائیل چه؟: ما که به ناگهان و در حالی که ابرهای فراز سرمان تیرهتر میشود، یکباره سکوت کردهایم، و در حالی که چشمان کاملاً فراخ خود را بستهایم، در برابر تهدیدی که روز به روز صدای پایش نزدیکتر میشود و شتابزده و سر و صداکنان میآید، به ناگهان یخزده و منجمد گشتهایم، ما چه؟: ما کجای قضیه ایستادهایم؟؛ آیا میتوانیم در آینده بیهیچ شرمی چشم در چشم فرزندان و نسلهای بعدی خود بدوزیم که از ما بپرسند: “پس شما چرا سکوت کردید؟ وقتی از ما بخواهند جواب دهیم که چرا همگی به خیابانها نریختیم تا علیه یک جنگ برنامهریزی شدهٔ دیگر صدایمان را بلند کنیم، سکوت کردیم؟. آیا رویمان خواهد شد که در برابر این پرسشهایشان سر بلند کنیم؟ اینکه حتی یک تظاهرات نمادین نیز در برابر اقامتگاه نخستوزیر انجام ندادهایم تا به فاجعهای که تندبادش در حال شکل گرفتن است، اعتراض کنیم؟” آری ما؛ همانها که بیالیک (سخنسرای پرآوازه یهودی) روزگاری در مورد ما و در بطن مسایلی دیگر سروده بود: “با شیر خود و خون خویش، بهای آتش فروزان را میپردازیم”.»
پیام برای این مطلب مسدود شده.