آیا جمهوری اسلامی قبل از رژیم بشار اسد سقوط خواهد کرد؟
خودنویس: بسیاری از تحلیلگران بر این عقیدهاند که سقوط بشار اسد میتواند مقدمهای برای سقوط جمهوری اسلامی ایران به واسطه دخالت نظامی غرب و اسراييل باشد؛ آنها بر این عقیدهاند که غرب و اسرائیل قبل از سقوط بشار اسد، اقدام به حمله نظامی به ایران برای نابودی مراکز نظامی و هسته ای ایران و یا ساقط کردن رژیم نخواهند کرد. اما آیا کسی به عکس این سناریو فکر کرده است؟
با توجه به حدود شانزده ماه نبرد بیوقفه مخالفین با رژیم اسد و گسترش جنگ بین طرفین که تا بمباران مناطق مسکونی توسط رژیم اسد پیش رفته و بیش از ۱۷ هزار کشته در پی داشته است، کشورهای غربی غیر از حمایتهای مالی و معنوی از مخالفین، هرگز زیر بار حمله نظامی علیه ماشین جنگی اسد حتی به شکل محدود نیز نرفتهاند.
حملات هوایی نیروهای دولتی بر مخالفین و حتی غیر نظامیان در حالی ادامه دارد که کشورهای غربی و آمریکا تنها نظارهگر اوضاع هستند!
این سوال باید به شکل جدی مطرح شود که دلیل تعلل غرب در استفاده حداکثری از فرصت پیش آمده برای ساقط کردن رژیم اسد یا حداقل، ایجاد منطقه پرواز ممنوع در سوریه چه میتواند باشد؟
پاسخ این سوال را در بطن پاسخ به سوال بعدی میتوان یافت.
اگر غرب و اسرائیل بخواهند بین حمله نظامی به ایران و یا سوریه یکی را انتخاب نمایند، کدام یک را در اولویت حمله نظامی قرار میدهند؟
با توجه به دلایلی که در زیر میآید، جمهوری اسلامی ایران در اولویت حمله نظامی غرب قرار دارد.
۱ . سوریه دارای مرز مشترک با اسرائیل است، مرزهایی که علیرغم شرایط به ظاهر جنگی اما در واقع «نه جنگ و نه صلح» بین آن دو کشور، یکی از پایدارترین و باثباتترین مرزهای اسراییل با کشورهای عربی به شمار میرود و حمله نظامی غرب به این کشور میتواند ثبات موجود را به هم زده و اسراییل را در شرایط بسیار دشوار امنیتی قرار دهد مضاف بر اینکه وجود مقادیر انبوهی از سلاحهای شیمیایی در سوریه و استفاده احتمالی سوریه در جنگی احتمالی، خسارات سنگین جانی و غیرقابل جبران به اسراییل وارد خواهد ساخت.
در حالیکه ایران هیچ مرز مشترک جغرافیایی با اسراییل ندارد و تنها اهرم در دست جمهوری اسلامی برای ضربه زدن به اسراییل، گروههای جهادی نظیر حماس و حزب الله است که در جنوب لبنان و نوار غزه مستقر هستند و اسراییل نیزخود بارها اعلام کرده است که برای ورود به جنگ با ایران، لبنان و غزه را نیز جزو اهداف جنگی به حساب میآورد .
البته جنگ با ایران میتوانست پای سوریه را نیز به عنوان متحد استراتژیک جمهوری اسلامی به جنگ بکشاند اما سوریه در شرایط فعلی چنین امکانی را ندارد چرا که بشار اسد، درگیر بحران شدید و جنگی داخلی شده است که خروج از این جنگ و بحران در کوتاه مدت بعید به نظر میآید و ورود سوریه در جنگی خارجی به سود جمهوری اسلامی، حکم خودزنی برای سوریه را خواهد داشت.
اگر بشار اسد مجبور باشد بین امکان بقأ خود و جمهوری اسلامی یکی را انتخاب نماید مسلما جمهوری اسلامی را انتخاب نخواهد کرد، آنچنانکه عدم دخالت نظامی غرب در مسائل سوریه این پیام آشکار را به سوریه رسانیده است که غرب تمایلی به دخالت نظامی در سوریه ندارد مگر آنکه در جنگی احتمالی بین ایران و اسرائیل، سوریه طرف جمهوری اسلامی را بگیرد .
به نظر میآید دلیل مهم عدم دخالت هر چند محدود نظامی غرب در سوریه در همین نکته نهفته باشد که توافقی ضمنی و یا حتی پنهانی بین طرفین یعنی سوریه و غرب در قبال جنگ احتمالی بین ایران و اسرائیل به دست آمده است تا در مقابل عدم دخالت سوریه در جنگ بین اسراییل و ایران، غرب نیزاز دخالت نظامی در سوریه پرهیز کند و شاید بیپروایی رژیم اسد در کشتار مردم سوریه ناشی از چنین توافقی باشد که اطمینان خاطر بشار اسد را از عدم دخالت نظامی غرب فراهم نموده است.
۲ . در صورت حمله به سوریه، جمهوری اسلامی با استفاده از شرایط به وجود آمده جهت ضربه زدن به منافع اسراییل، با هر آنچه که در توان دارد چه قابلیتهای موشکی یا اعزام نیرو و یا اقدامات تروریستی و مهمتر از همه با استفاده از گروههای جهادی مستقر در لبنان وغزه، به سود سوریه وارد جنگ خواهد شد.
این بدان معناست که آغاز جنگ با سوریه، آغاز جنگ با جمهوری اسلامی و حماس و حزب الله مستقر در لبنان و غزه نیز است، اما حمله به جمهوری اسلامی همانگونه که در بالا ذکر شد، جنگی منهای سوریه خواهد بود و این برای اسرائیل بسیار مهم است که امنیت مهمترین مرز خود با کشورهای عربی یعنی مرز سوریه با اسراییل تضمین شده باشد .
سوریه نه توان ورود در جنگی به سود ایران را دارد و نه حتا اگر توان نیز آن را داشت در شرایط کنونی مایل به گشودن جبههای به سود جمهوری اسلامی و به زیان خویش نخواهد بود.
مضاف بر همه اینها، جمهوری اسلامی تهدیدی جدی علیه صلح و امنیت جهانی به شمار آمده و به عنوان یکی از اضلاع محور شرارت محسوب میشود که اجماع جهانی علیه آن به مراتب آسانتر از اجماع علیه سوریهای است که تنها درگیر بحران داخلی است. از هم اینک نیز نشانههایی از اجماع جهانی علیه ایران مشهود است چرا که متحدین نزدیک جمهوری اسلامی یعنی چین و روسیه در قبال تهدیدات جدی اسرائیل علیه ایران سکوت کردهاند و این نمیتواند پیام خوبی برای ایران تلقی شود.
همه اینها بدان معنا نیست که غرب و اسراییل خواهان تغییر رژیم بشار اسد نباشند، آنها سقوط بشار اسد را میخواهند اما نه به هر قیمتی و قیمت پیشنهادی آنها، حفظ امنیت اسراییل است و در شرایط کنونی به دلیل آنکه هیچ آلترناتیوی که بتواند انتظارات غرب و اسراییل را بر آورده سازد در بین مخالفین بشار اسد ظهور نکرده است لذا بهترین گزینه برای غرب، تنها کمکهای مالی و معنوی به مخالفین و فرسایشی کردن جنگ داخلی در سوریه است چرا که تداوم جنگ فرسایشی در سوریه بدون تعیین طرف پیروز علاوه بر اینکه فرصتی به غرب میدهد تا آنچه که در سوریه به دنبال آن هستند یعنی آلترناتیو مد نظر خود در جهت تضمین امنیت اسراییل را بیابد و یا بسازد، سبب آن خواهد شد که رژیم بشار اسد هرگز به هیچ جنگ خارجی فکر نکند حتا اگر متحد نزدیکش یعنی جمهوری اسلامی مورد حمله اسراییل واقع شود.
۳. حمله به جمهوری اسلامی و نابودی زیرساختهای اتمی، نظامی و اقتصادی ایران و حتا سقوط احتمالی رژیم به معنعای خلع سلاح گروههای جهادی و همچنین دولت سوریه نیز محسوب میشود که از پشتیبانی مالی و نظامی ایران سود میبرند در حالیکه حمله به سوریه و حتی سرنگونی بشار اسد هرگز به معنای تحقق خواستههای امنیتی غرب و اسراییل نیست چرا که تهدید اصلی یعنی جمهوری همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند.
در شرایطی که مهمترین و تنها متحد عربی جمهوری اسلامی یعنی سوریه درگیر جنگ داخلی و تلاش برای بقأ خویش است، حمله به ایران محتملتر از هر زمان دیگری به نظر میآید.
بایداضافه کرد که حمله احتمالی به جمهوری اسلامی تنها با هدف نابودی زیر ساختهای نظامی و اتمی رژیم صورت نخواهد گرفت و چنین حملهای که مقامات اسرائیلی حتی مدت زمان۳۰ روزهای برای آن تعیین کردهاند با هدف سرنگونی رژیم صورت خواهد گرفت چرا که اولا برای نابودی زیرساختهای نظامی و اتمی رژیم، مدت زمان ۳۰ روز، زمان زیادی محسوب میشود و اینکار در مدتی کوتاه امکانپذیر است و در ثانی از تبعات سنگین چنین حملهای بدون آنکه با هدف سرنگونی رژیم ایران صورت پذیرد همین بس که با توجه به امکانات مالی و منابع انسانی و نظامی تروریستی و تجربه و امکانات جنگهای غیرکلاسیک و تواناییاش در ناامن کردن منطقه و حتی جهان، میزان و زمان و مکان پاسخهای جمهوری اسلامی پس از شلیک اولین گلوله، چیزی نیست که اسرائیل و غرب بتوانند آنها را پیشبینی و یا کنترل کنند.
به عبارت سادهتر اگر جنگ در مدت ۳۰ روز حتی با نابودی مراکز نظامی و اتمی رژیم همراه باشد اما رژیم سرنگون نشود آنگاه زمان پایان جنگ را نه غرب و اسراییل که جمهوری اسلامی تعیین خواهد کرد.
لذا به نظر میآید مدت زمان تعیین شده یکماه، زمانی است که نه برای نابودی مراکز نظامی و اتمی بلکه برای یکسره کردن کار رژیم در نظر گرفته شده است.
پیام برای این مطلب مسدود شده.