19.08.2012

با این رئیس، به حال دانشگاه آزاد باید گریست !

خُسن آقا: ببین آش چنان شور شده که یکی از کمک آشپزها هم صدایش درآمده!
وبلاگ خزعلی: اگر این پیام تسلیت رئیس دانشگاه آزاد است، باید به حال آن دانشگاه گریست و در آن را گل گرفت…!

احتمالاً سفارش داده اند تا مطلبی برایشان جمع کنند و ابواب جمعی – همان حقوق بگیران بی سواد – کشکولی بی سر و ته جمع کرده و آسمان و ریسمان به هم بافته و به گردن رئیس انداخته اند!

او هم نتوانسته یکی را انتخاب و متن تسلیت را بر اساس آن تنظیم نماید، پس عین آن کشکول بی ربط را با رطب و یابس، بی فعل و فاعل و نهاد و گزاره و غیره و ذالک منتشر فرموده است!

اگر غیر از این است، تقصیر خبرگزاری فارس است، من باشم با همین نامه تسلیت، او را از سمت ریاست دانشگاه عزل و به شاگردی نزد شاغلام می فرستم!

این هم ریاست تحمیلی دانشگاه…!

این همه جنگ دعوا و خون و خونریزی، برای این بود که چنین رئیسی انتخاب کنید که یک تسلیت ساده را هم نمی تواند بنویسد؟ او را بفرستید فارسی یک را پاس نماید!

می بخشید، مدتی بود، خودم را کنترل می کردم که در چارچوب بنویسم، چه کنم که آقای رئیس با این متن، همه چارچوب ها را فروریخت و رفت…!

باید متن تسلیت رئیس دانشگاه را بارها و بارها بخوانید و بگریید، بقیه دانشگاهها هم وضع بهتری ندارند، به قول شاعر زبر دست که فرمود: ” تمام روضه خوان ها بی سوادند تو را این موهبت تنها ندادند”

باید فکری کرد، باید روسای دانشگاه ها، دانشکده ها و مدیران گروه ها به انتخاب اساتید تعیین شوند و بر این مشی انتصابی پایان داد، البته تزریق اساتید بی سوادی که چند تا چند تا دکتری می گیرند و علم لدنی هم دارند، باید متوقف شود، ورودی هیئت علمی دانشگاه هم باید به دست مدیران منتخب خودشان باشد و در یک کلام دانشگاه باید مستقل باشد و بس

مهدی خزعلی

1391/5/29

…………………….باهم گزارش خبرگزاری فارس را بخوانیم:

به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، در پی وقوع زمین‌لرزه در چند شهر استان آذربایجان شرقی، فرهاد دانشجو رئیس دانشگاه آزاد اسلامی این حادثه را به زلزله زدگان آذربایجان تسلیت گفت.

پیام رئیس دانشگاه آزاد اسلامی بدین شرح است:

به نام او، که بود و نبودهای انسان و جهان، معنادار از اوست.

ای خدا، همه­ در هم‌ریختگی‌ها را، تو خود به سامان آر!

ای هدهد صبا! به سبا می‌فرستمت/ بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت!

حیف است طایری چو تو، در خاکدان غم/ ز این جا، به آشیان وفا می‌فرستمت

در راه عشق، مرحله قرب و بعد نیز/ می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت

تا لشکر غمت، نکند ملک دل خراب/ جان عزیز خود، به نوا می‌فرستمت

ساغی بیا که هاتف غیبم، به مژده گفت/ با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

وحدت ورزیدن و یکپارچه دیدن زندگی، تکلیف انسانی و مسلمانی ماست.

آدم‌های به من چه و پریشان و پراکنده نه تنها بدرد مسلمانی نمی‌خورند بلکه به درد خودشان هم نمی‌خورند.

تفرقه و بی‌تفاوتی کرم ساقه‌خوار زندگی است و این موریانه تفرقه و تنازع است که پیکره­ شناور درخت زندگی را از درون سست و تهی و فروپاشیده می‌دارد.

غیرت کریمانه اسلام در هیچ زمان و زمین بی‌سیرتی را هرگز تاب و تحمل نمی‌آورد و هر جا که خبری از همدلی و همراهی، در واقع خبری از اسلام و انسان اسلام هم نیست.

هر آنکس که بامدادان بیدار شود ولی اراده انجام امور مسلمانان را در سر نداشته باشد در حقیقت نه بیدار شده است و نه مسلمان!

چنین آدمی نه تنها هنوز ساکن جغرافیای اسلام و مسلمانی نیست بلکه حتی مسلمان هم نیست!

آی آدم‌ها/ که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید

یک نفر در آب، دارد می‌سپارد جان (نیما)

زلزله‌زدگی، تلنگری است بر جان و جهان همگان!

هیچ بلا و مصیبتی، فقط برای دیگران نیست.

چرخ بازیگر، از این بازیچه‌ها بسیار دارد، اینها همه جزر و مدهای دنیاست.

این دریایی طوفانی با هیچ کس سرشوخی ندارد.

این دگرگونی­ها و زیرورو شدن­ها، میزان و معیاری‌اند فراگیر؛ برای شناخت جوهره­ آدمیان. چه آن­هایی که در بلا گیر می­کنند، و چه آن­هایی که شاهدان بلاها و درگیری‌ها می‌شوند!

جهان، بازتاب ذهن و زبان و دستان من و توست.

دهقان سالخورده چه خوش گفت، با پسر، ای نور دیده! بجز کشته، ندروی.

دنیا را برای خواب دیدن به ما نداده‌اند.

دنیا را برای خوب دیدن به ما داده‌اند و این بلای دامنگیر که هم اکنون با زلزله­ای هولناک بسیاری از همنوعان و هم‌میهنان و همکیشان‌مان را خود گرفته است، تنها یک زلزله معمولی نیست، بلکه اوراقی از دفتر زندگانی‌­ست، که سرمشق آن را بلا‌دیدگانی دردمند، در پیش نگاه و نگره­ توجه و تصمیم‌مان رقم زده‌اند.

و مگر می‌شود که دنیا را خوب نبینیم، برای دیگران خوب نخواهیم، اما از خدای خوبی­ها، انتظار داشته باشیم که برای‌مان خوب بخواهد؟!

بیایید این درس و کلاس بزرگ را قدر بدانیم: ای که دستت می‌رسد، کاری بکن/ پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

بی‌تفاوت بودن به حال و هوای این و آن، عین بی‌مرامی ا­ست، نمی‌شود بود، اما کاری نکرد. نمی‌شود بود، اما سنگ بود…

نمی‌شود بود، اما بی‌تفاوت بود. بی‌خاصیت بودن، عین نبودن است.

بودن، عشق ورزیدن و انصاف‌داشتن و مهربانی کردن و به درد بخور بودن است.

این خدای رحمان بود که انسان را آفرید و مگر می‌شود که انسان بود اما خلق و خوی مهربانی‌های خدای رحمان را نداشت؟!

قرآنی ما، کتاب مهربانی‌های حضرت رحمان است. قرآن را فقط که برای خواندن و بوسیدن به ما نداده.

قرآن راهکار نیکی‌ها و خوب بودن‌ها و خوبی کردن‌ها است

این نسخه را بیایید، گاهی هم به کار بگیریم.

و اکنون چشمان زلزله‌گزیده خواهران و برادران و فرزندان بی‌گناه­مان به راه ماست.

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش/ که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی.

انتهای پیام/

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates