قارنا، فاجعه ای قابل تکرار
بیبیسی: آسو صالح :ظهر روز یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۵۸، کمتر از هفت ماه گذشته از پیروزی انقلاب مردم ایران، شمار زیادی از نیروهای دارای یونیفرم نظامی سپاه پاسداران اقدام به کشتار مردم در روستای قارنا، در هفت کیلومتری جنوب نقده کردند که در نتیجه آن بیش از ۶۵ نفر از مردم غیرنظامی روستا کشته شدند.
این فاجعه هرچند تحت عنوان کشتار قارنا شناخته می شود، اما شماری دیگر از روستاهای منطقه را نیز دربرگرفت. افرادی که در این مناطق کشته شدند افراد غیرنظامی بی دفاع، حتی کودکان، زنان و افراد سالخورده بودند.
کشتار قارنا که وحشتناکترین فاجعه در ماه های آغاز حکومت برآمده از انقلاب ۵۷ در کردستان بود، در ادامه با حوادث دیگری در کردستان گره خورد.
آغاز سرکوب از کردستان
کشتار قارنا تنها پانزده روز پس از فرمان آیت الله خمینی برای حمله کردستان صورت گرفت. او روز ۲۷ مرداد ۵۸ به بهانه سرکوب نیروهای کرد، در فرمانی به نیروهای مسلح دستور داد که “به سوی پاوه رفته و غائله را ختم کنند.” پیش از فرمان حمله به پاوه، در “نوروز خونین سنندج” که کمتر از ۴۰ روز از ۲۲ بهمن فاصله داشت، ده ها نفر از مردم به وسیله نیروهای مسلح وابسته به رژیم تازه سرکار آمده، کشته شدند.
در حالی که رادیو و تلویزیون فرمان رهبر جمهوری اسلامی را قرائت می کردند، وی با نمایندگان مجلس خبرگان دیدار کرد و با لحنی بسیار تند به مردم کردستان تاخت و آنها را خرابکار و فاسد نامید. خمینی در این سخنرانی اظهار داشت: “مرزها را آزاد کردند، قلم ها را آزاد کردند، گفتار را آزاد کردند، احزاب را آزاد کردند، به خیال این که این ها یک مردمی هستند… اینها خرابکارند، دیگر با این اشخاص نمی شود با ملایمت رفتار کرد… با اینها باید با شدت رفتار کرد و با شدت رفتار می کنیم…” (روزنامه های کیهان و اطلاعات، یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۵۸)
همزمان با این اظهارات آیت الله خمینی در قم، صادق خلخالی به عنوان حاکم شرع که تجربه ی کافی از محاکمات در مدرسه علوی و مدرسه رفاه داشت، خود را برای یک سفر به کردستان آماده می کرد. اعدام های خلخالی از کرمانشاه و سپس پاوه آغاز شدند.
خمینی از عامل “سرکوب” به عنوان اولین عامل برای حفظ انقلاب خود استفاده کرد. این سرکوب ابتدا به صورت خشونت در اعدام عوامل رژیم سابق آغاز شد. این نوع خشونت با توجه به فضای انقلابی آن زمان و نیز خشم نهفته مردم از رژیم سابق و امید به حکومت سرکار آمده از انقلاب، در ظاهر مشروع جلوه می کرد.
اما اولین چهره نامشروع این خشونت، در فرمان حمله به کردستان، اعدام ها و کشتار قارنا نمایان گردید. آغاز این سنت اگرچه در کردستان بود، ولی با ادامه آن در ترکمن صحرا و بخش های دیگر ایران، به بخش غیرقابل انکار “جمهوری اسلامی” تبدیل گردید.
وجه مشترک این سرکوب ها، “عامل سرکوب” است. در آن زمان، حوادث کردستان را به امپریالیسم و صهیونیسم نسبت می داند؛ همان طور که امروز مخالفان را عوامل بیگانگان در داخل، فریب خوردگان، عوامل انقلاب مخملی، عوامل برانداز و افراد محارب لقب می دهند.
حافظه تاریخی مردم کرد و اصلاح طلبان
کشتار قارنا در “دوران طلایی امام” رخ داد. در هنگام فاجعه قارنا و آغاز اعدام های گروهی در کردستان، دولت موقت روی کار بود. این دولت که دو ماه پس از کشتار قارنا و در اعتراض به اشغال سفارت آمریکا در تهران استعفا داد، در رابطه با این کشتار سکوت پیشه کرد.
این فجایع یکی از عوامل اصلی بروز بی اعتمادی نسبت به جمهوری اسلامی در کردستان بود. برخی از عوامل جمهوری اسلامی در کردستان، سالها بعد در “جناح چپ” حاکمیت قرار گرفتند و سپس به عنوان “اصلاح طلبان” مطرح شدند. این افراد با این تغییر موضع، اگرچه از سوی حاکمیت بعدها به “جریان فتنه” منسوب شدند، ولی هیچگاه نتوانستند اعتماد از دست رفته در کردستان را به دست آورند. بدین ترتیب بسیاری از چهره هایی که بعدها در نقطه مقابل حاکمیت قرار گرفتند، در برابر کردستان با حاکمیت موضع واحد داشتند.
حتی در دوران اصلاحات، در حالی که از “مرکز” خبر از آزادی های نسبی می رسید و تیمی از اصلاح طلبان در ساختمان استانداری کردستان بودند، روز سوم اسفند در سنندج و دیگر شهرهای استان و در جریان اعتراض مردم، تعدادی از جوانان با تیراندازی مامورانی که فرمان تیرخود را از جلسه شورای تامین استان گرفته بودند، جان خود را از دست دادند.
این موارد که شکاف حاکمیت و مردم در کردستان را بیش از پیش می کرد، فضا را به سمت “دو رنگی” شدن سوق می داد. حاکمیت مردم کردستان را “با خود” و یا “بر خود” می دید، و مردم نیز طرف مقابل را “جاش” (برابر با مفهوم “مزدور” به زبان کردی) یا “باش” (به معنی “خوب”) تلقی می کردند.
اصلاح طلبان درون حاکمیت از نظر بسیاری از کردها در جبهه “جاش”ها قرار گرفتند. این امر که نشات گرفته از حافظه تاریخی مردم کرد بود و ریشه در اولین روزهای حاکمیت جمهوری اسلامی و اقدامات آن در کردستان داشت، خود مهمترین عامل در عدم حضور مردم کردستان در اعتراضات سال ۱۳۸۸ و در آنچه به “جنبش سبز” معروف شد، به شمار می آید.
قارنا، فاجعه ای قابل تکرار
ابعاد کشتار قارنا، امروز و با پیشرفت وسایل ارتباط جمعی بیش از پیش نمایان شده، ولی در آن زمان و به عنوان ابزاری برای فرافکنی و محکوم کردن احزاب کردی مورد بهره برداری قرار گرفت و در سطح بسیار کم از سوی روزنامه ها پوشش داده شد. بسیاری از احزاب و جریانات سیاسی که آن زمان در داخل حضور داشته و فعالیت می کردند، از کنار این فاجعه گذشتند.
“عدم علاقه” به حوادثی که خارج از “مرکز” در ایران روی می دهند و مربوط به “پیرامون” است، از سوی اپوزیسیون، هنوز هم وجود دارد (منظور از پیرامون در اینجا مناطق به جز تهران است که با دید و منطق مرکزگرایان به عنوان پیرامون تلقی می شود). برپایی کمپین هایی که حاکی از کم توجهی به اخبار کردستان از سوی رسانه هایی خاص است، واکنشی به این بی علاقگی و توجه به آن از سوی فعالین کرد است.
نگاه “مرکز – پیرامون” اپوزیسیون خارج از کشور، همچنین منجر به بروز نوعی بی علاقگی از سوی “پیرامون” به “مرکز” و به تبع آن یک شکاف شده است. این شکاف به صورت پیوسته در حال عمیق تر شدن بوده و نوعی “نیروی گریز از مرکز” در پیرامون بوجود آورده است. به همین دلیل است که “مرکزگرایان”، به “پیرامونیان” اتهام تجزیه طلبی زده و آنها را در مقام مجرم قرار می دهند.
طرح این جرم از سوی مرکزگرایان آنجا می تواند خطرناک باشد که اعمال “مجازات” بر “مجرمان” را مشروع جلوه دهند و این همان مشروعیتی است که برخی از جریانات، در قبال سرکوب کردستان در اوایل انقلاب در پیش گرفتند. از این نگاه “قارنا قابل تکرار است”. به ویژه آنکه شماری از نوشته های اخیر نویسندگان و روزنامه نگاران درباره آینده ایران، با نوعی ترس از آینده ایران در زمینه بروز جنگ داخلی همراه اند. ارائه پروژه “فدرالیسم جغرفیایی” برای آینده ایران، می تواند در از بین بردن این ترس، شکاف و بی علاقگی مفید باشد.
برای جلوگیری از تکرار فاجعه
یکی از دلایلی که از سوی روزنامه ها و نشریات داخلی درباره فاجعه قارنا مطرح می شد، بحث جنگ قومیتی و اختلافات میان کردها و ترکها بود. آنها با استفاده از جنگ معروف به “نقده”، اینگونه نتیجه می گرفتند که کشتار قارنا نیز نتیجه اختلافات قومی است.
آنکه این مساله چقدر می تواند درست باشد جای بحث دارد. اما دو مورد در این میان قابل طرحند: یکی اینکه حاکمیت توانایی این را دارد که هرزمان که بخواهد با طرح یک سناریو، اختلافاتی جدی میان مردم مناطق مختلف ایران به وجود آورد.
دوم اینکه، خطر بروز این اختلافات، با توجه به دلایل تاریخی و منطقه ای (برای مثال وضعیت کردها در ترکیه) میان کردها و ترکها بیشتر از دیگر نقاط است.
برای پیشگیری از چنین اختلافاتی، طرح کردن مشکلات موجود در منطقه با مردم از طریق رسانه هایی که در اختیار فعالان و اندیشمندان کرد و ترک است و آرام کردن تشنجات احتمالی ضروری خواهد بود.
در همین ارتباط، پیش بینی سناریوهایی که حاکمیت در آینده می تواند در منطقه به وجود آورد و ارائه راه حل برای آنها (باتوجه به این مساله که حاکمان می توانند در این راستا از عواملی در دو طرف استفاده کنند) نیز ضرورت دارد.
سرانجام آنکه در همین ارتباط، گفتگو و ارائه طرح مشترک برای حل موضوعات مورد اختلاف (اعم از مسائل جغرافیایی و غیره) از اهمیت تعیین کننده ای برخوردار خواهد بود.
سکوت در این موارد و به تعویق انداختن این مسائل، می تواند در آینده، اختلافات را عمیق تر کرده و خطرناک باشد
* آسو صالح عضو حزب دمکرات کردستان ایران و ساکن سوئد است.
پیام برای این مطلب مسدود شده.