مشاجره سروش و محمد ملكي
بازتاب: اعتراف به اشتباه كار مردان بزرگ است به جاي اينكه مرتب مسووليت را به گردن اين و آن بيندازيد، اعتراف كنيد به سهم خودتان در نتايج انقلاب فرهنگي دخيل بودهايد. اين كار نشانه شجاعت و بزرگواريست و در گذشته بسياري از بزرگان چنين كردهاند.
شما القابي از جمله تندخو، بازجو صفت، مجرم تراش، توبهگير، پوزشخواه، بيادب، جرم خود را به ديگران نسبت داده، اعتراف گير، ناجوانمرد، بيشفقت، ناسالم، بيصداقت، حقيقت ناطلب و بالاخره فاقد استقامت به من عطا كرديد، متشكرم.ملكي در انتها آورده است : خداوندا به ما شعور و به ما صداقت، شجاعت و تقوا عطا كن.
روايت عبدالكريم سروش از انقلاب فرهنگي در اعتمادملي، واكنش تند محمد ملكي كه رياست دانشگاه تهران در ابتداي انقلاب را برعهده داشت در پي داشت .
به گزارش « فردا » در پاسخ دكتر ملكي به سروش آمده است :
جناب آقاي دكتر سروش
پاسخ من را به شما در روزنامه همميهن، بسياري از دوستان مشتركمان زيادهروي در ادب و احترام نسبت به شما تلقي كردند و مورد ايراد، اما ميدانم چرا آنقدر عصباني شديد كه در جواب پيشنهاد دوستانه من كه نوشتم:
<اعتراف به اشتباه كار مردان بزرگ است به جاي اينكه مرتب مسووليت را به گردن اين و آن بيندازيد، اعتراف كنيد به سهم خودتان در نتايج انقلاب فرهنگي دخيل بودهايد. اين كار نشانه شجاعت و بزرگواريست و در گذشته بسياري از بزرگان چنين كردهاند.>
شما القابي از جمله تندخو، بازجو صفت، مجرم تراش، توبهگير، پوزشخواه، بيادب، جرم خود را به ديگران نسبت داده، اعتراف گير، ناجوانمرد، بيشفقت، ناسالم، بيصداقت، حقيقت ناطلب و بالاخره فاقد استقامت به من عطا كرديد، متشكرم.
تمام اين صفات كه از سوي جناب دكتر بار من شده، به خاطر اين است كه نوشته بودم:
<آن روزها كه شما بهعنوان ايدئولوگ، حكومت ديني را تئوريزه ميكرديد، من بهخاطر دفاع از دانشگاهيان در زندانهاي رژيمي كه شما مدافع آن بوديد، زير سختترين ]...[ بودم و با قبول همه مسووليتها، مانع دستگيري حتي يكي از همكارانم در شورايعالي و شوراي مديريت دانشگاه شدم.>
و هنوز هم در جاي جاي نوشتهتان اين ارادت نسبت به عاملين انقلاب فرهنگي و بلايي كه سر دانشگاهها آمد، به چشم ميخورد. اين حقيقت را اگر من و هزاران استاد و دانشجو در سلولهاي زندان اوين و ديگر زندانها از سال 60 و از زبان شما در تلويزيونهاي مداربسته زندان ميشنيديم، امروز در نوشته شما ميخوانيم.
و اما دور از اخلاقترين قسمت نامهتان آنجاست كه ميفرماييد: <و ببينيد دست چه كساني به پاكسازيها آلوده است و جستوجو كنند كه آن 100 نفر چه كساني، دكتر نصر، دكتر زرينكوب، زرياب خويي، مهدي محقق، دكتر كاتوزيان.... در پاسخ اتهامات شما پيشتر نوشته بودم: <از آقاي سروش و ديگر معترضين به اخراج دكتر نصر تقاضا ميكنم ليست اخراجيهاي وابسته به رژيم شاهنشاهي كه بلافاصله پس از انقلاب انجام شد و ليست استادان پاكسازي شده پس از انقلاب فرهنگي كه وظيفهاش اسلامي كردن دانشگاه بود را منتشر كنند تا سيهروي شود هر كه در او غش باشد.>
و باز هم مجددا اين تقاضا را تكرار ميكنم، چرا اين كار را نكرده و نميكنيد؟ شما كه توانستهايد ليست استادان پيش و پس از انقلاب فرهنگي را اگرچه مغلوط و غيرحقيقي بهدست آوريد، حتما قادر خواهيد بود نام استاداني را كه بهزغم شما در زمان رياست من پاكسازي شدند، تهيه كنيد. اين كار را انجام دهيد تا بر همگان روشن گردد تفاوت ره از كجاست تا به كجا. شما در ميان 100 اخراجي كه ليست آنها براي تصميمگيري نهايي به دفتر نخست وزيري فرستاده شد، ناآگاهانه و مغرضانه نام چند نفر را آوردهايد كه نهتنها در زمان مسووليت بنده پاكسازي نشدند، بلكه صاحب مشاغلي در دانشگاه هم بودند.
دكتر مهدي محقق در زمان تصدي من بر رياست دانشگاه تهران، سرپرست دانشكده دماوند بود، دكتر كاتوزيان تا روز بستهشدن دانشگاهها رياست دانشكده حقوق را بهعهده داشت و دو فرد نامبرده در زمان انقلاب فرهنگي از دانشگاه اخراج شدند.
آقاي دكتر سروش، شما نيش … خود را به تن همه فرو كردهايد، حتي دانشجويان، چگونه به خود حق ميدهيد به نمايندگان دانشجوياني كه اين روزها تعدادي از آنها به اتهام تحصن اعتراضي بهمناسبت 18تير [ ]…[در زندان] به سر ميبرند، توهين كنيد، تنها و تنها به دليل اينكه نظرات شما در مورد انقلاب فرهنگي را نقد كردهاند. شما آنها را متهم ميكنيد كه <با دشمنان كرنش و بر دوستان يورش> ميبرند. بگوييد در مقابل كدام دشمن كرنش كردهاند؟
برخورد اين روزهاي شما با استادان و دانشجويان كه در نامهتان منعكس است، نمونهاي است از موضعگيريهايتان در آن روزهاي قدرتمداريتان.
خداوندا به <جاهلان> ما شعور و به <عالمان> ما صداقت، شجاعت و تقوا عطا كن.
پیام برای این مطلب مسدود شده.