تفسير شعر مقام معظم رهبری
گویانیوز: کشکول خبری هفته (۵)
لابد اطلاع داريد که مقام معظم رهبری پيش از آن که مقام معظم رهبری شوند و مثل هر رهبر معظم ديگری پدر ملت را درآورند طبعی لطيف داشته اند و شعر می سروده اند(به عنوان معترضه عرض شود که هيتلر هم پيش از آن که “پيشوا” شود و دنيا را به آتش بکشد نقاشی می کرد). اخيرا در اينترنت شعری از ايشان منتشر شده که اگر امنيت ملی به خطر نيفتد و ارکان نظام متزلزل نگردد اقدام به تفسير آن می نماييم. اين شعر که غزلی ست در بحر مجبور ِ محذوف ِ مکذوب(*) هفت بيت دارد و بيشتر از پريشانی و حيرانی و پشيمانی و گرانجانی و زندانی و امثال اينها سخن می گويد. البته پشت تمام اين کلمات ايهام و استعاره و تشبيه و انواع و اقسام صنايع بديع پنهان است که متخصصان بايد سال ها وقت صرف تفسير و تشريح آن نمايند. ما هم با ديد خودمان به تفسير شعر ايشان می پردازيم. اميدواريم مورد قبول اهل فن قرار گيرد. می فرمايند:
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خويشم
چون زلف تو سرگرم پريشانی خويشم
در مورد محتويات ِ سبو نظر مفسرين متفاوت است. بهترين تفسير را استاد ارجمند دکتر عليرضا نوری زاده ارائه کرده اند که ما نيز به همان استناد می کنيم. ايشان از شربتی نام می برند که تمام دردها را زايل کرده، به انسان احساس سرخوشی شديد می دهد. به گمان ما سبوی غم پنهانی همان سبوی مورد اشاره ی آقای نوری زاده باشد که به خاطر حفظ وزن، از غم به جای ماده ی چسبناک ِ قهوه ای رنگ استفاده شده است. در مورد مصرع دوم، به دليل منکراتی بودن زلف پريشان از تفسير خودداری می کنيم.
در بزم وصال تو نگويم ز کم و بيش
چون آينه خو کرده به حيرانی خويشم
شاعر در اين بيت از صنعت ِ شکسته نفسی استفاده می کند. ايشان استاد ِ گفتن از “کم و بيش” و “بيش و کم” و هر چيز ديگرند. در بزم ِ وصال هم معلوم است که از هر چه بلدند سخن خواهند گفت چرا که از محتويات سبو سرخوش شده اند. در مورد مصرع بعدی، صحت ِ اين شايعه که شاعر بيشتر ِ وقت خود را در مقابل آينه می گذراند و مرتب قربان صدقه خودش می رود تائيد می شود. ظاهرا اين قدر به آينه نگاه کرده اند و خودشان را ستوده اند که آينه ی بيچاره هم حيران شده است.
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خويشم
در اين بيت، شاعر از صنعت اغراق معکوس بهره می گيرد بدين نحو که ايشان که دائم در حال خروش و فغان است، می گويد که “لب باز نکردم به خروش و فغان”. مفسران می گويند اگر باز می کردی چه می کردی؟ چند سال پيش خروش و فغان ات باعث پرتاب شدن عده ای دانشجو از پنجره ی خوابگاه دانشگاه به پايين و تعطيل شدن ده ها نشريه شد. تازه می فرمايی که خروش و فغان نکردی؟ در مورد طوفانی بودن ِ دل ِ ايشان هيچ ترديدی نيست و همين طوفان است که تمام دنيا را از کشورهای خاورميانه تا قلب آمريکا به هم ريخته است.
يک چند پشيمان شدم از رندی و مستی
عمری ست پشيمان ز پشيمانی خويشم
قرار است هيئتی متشکل از پانصد دانشگاهی و روزنامه نگار و نويسنده ی بيکار شده و روشنفکر وحشت زده (که فعلا کاری جز امضای نامه های اعتراضی به محضر رئيس قوه ی قضائيه و رياست محترم جمهور ندارند) خدمت ايشان برسند و به دست و پای شان بيفتند که شما که اين قدر پشيمانی چرا بر نمی گردی به همان رندی و مستی؟ ما شما را کمک می کنيم که به همان رندی و مستی و سه تار و شعر شهريار بپردازی و اين رهبری پر دردسر را ول کنی برود پی کارش. آخه اين هم شد کار؟!
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان ز گرانجانی خويشم
دشمنت شرمنده باشد! خاک بر سر کسی که دستت را به اين روز انداخت و شما را از هر چه دشمن است ترساند. الهی ذليل شود. الهی به خاک سياه بنشيند.
بشکسته تر از خويش نديدم به همه عمر
افسرده دل از خويشم و زندانی خويشم
مفسران بر اين نظرند که اگر شما “بشکسته” هستی پس ما چی هستيم؟ کمی بيا بيرون به اطرافت نگاهی بينداز تا بشکسته تر از خودت را نشانت دهيم. افسردگی را هم بفرماييد محتوای سبو را غليظ تر کنند قطعا دفع ِ غم خواهد شد.
هرچند امين بسته ی دنيا نِـیَم اما
دل بسته ی ياران خراسانی خويشم
بله. درست می فرماييد. يکی شما بسته ی دنيا نيستيد يکی هم ما. اصلا مردهشور دنيا را ببرد. می آييم دنبال تان با هم می رويم خدمت ياران خراسانی. به قرآن حال اش از سخنرانی برای آدم های بادمجان دور ِ قاب چين ِ هزاررنگی که هی شعار می دهند مرگ بر اين و مرگ بر آن بيشتر است.
(*) “مجبور” يعنی شاعر احساس می کند مجبور است شعری بسرايد تا آيندگان فکر نکنند دنيا برای او فقط حمله ی دشمن و نابودی دشمن و توطئه ی دشمن و بدطينتی دشمن و خباثت دشمن و رذالت دشمن و دنائت دشمن و نادانی دشمن بوده است و شعر و شاعری هم بخشی از زندگی او را تشکيل می داده است. “محذوف” يعنی در شعر او هر چيزی که صورت واقعيت دارد “حذف” می شود و شاعر از درگيری های فکری مانند حمله ی دشمن و نابودی دشمن و توطئه ی دشمن و بدطينتی دشمن و خباثت دشمن و رذالت دشمن و دنائت دشمن و نادانی دشمن فراغت می يابد. “مکذوب” هم يعنی همه ی چيزهايی که می سرايد کذب است و اصلا با واقعيت های جهان امروز که عبارتند از حمله ی دشمن و نابودی دشمن و توطئه ی دشمن و بدطينتی دشمن و خباثت دشمن و رذالت دشمن و دنائت دشمن و نادانی دشمن همخوانی ندارد.
پیام برای این مطلب مسدود شده.