16.09.2007

يک مهد کودکی در ديوان بلخ، طنزنوشته ای از اسد مذنبی

گویانیوز: جواد شمقدری مشاور هنری احمدی نژاد:
” مهد کودک ها بعنوان بخشی از نظام تعليم و تربيتی در اختيار کسانی است که نسبتی با آرمانهای انقلاب نداشته و بجای اينکه کودکان مارا با احکام و معارف دين آشنا کنند به آنان رقص می آموزند”

درپی هش – دار معاون هنری احمدی، امدادهای غيبی جان برکف و کف بر لب به صدها مهد کودک ها حمله برده و ضمن دستگيری مهد کودکی های فريب خورده توانستنداز توطئه استکبارجهانی به منظور تهاجم فرنگی جلوگيری نمايند. در اين حمله برق آسا که با رمز” يه توپ دارم قل قلی يه ” آغاز شد مقادير زيادی لوازم از قبيل عروسک و اسباب بازی نيز کشف و ضبط گرديد. درهمين حال نا آگاهان باحال اعلام کردند که سردسته اين اطفال بچه چهارساله ای است بنام پدرام که صراحتا اعتراف کرده که ناخواسته مجری برنامه های بيگانگان درمهد کودک ها بوده است و به کمک اطفال فريب خورده توانسته بود با اسباب بازی های غربی، نظام را به بازی بگيرند.

قاضی – اسمت چيست؟
بچه – من پدرامم اسم تو چيه؟
قاضی – به حاشيه نرويد فقط به سوالات بنده جواب بدهيد
پدرام – چرا سوال می کنی؟
قاضی – اين فضولی ها به تو نيامده
پدرام – خودت فضولی
قاضی – خفه شو
پدرام – خيلی بدی بی تربيت
قاضی – نام پدر
پدرام – من بازی نمی کنم
قاضی – ما اينجا با کسی بازی نمی کنيم
پدرام – منم بازی نمی کنم من قهرم
قاضی – بازی درنيار
پدرام – من دوس ندارم بازی کنم جيش دارم
قاضی – پرسيدم اسم پدرت چيه؟
پدرام – اسم پدر خودت چيه
قاضی – لا الله الا الله
پدرام – عزيزجون منم لالايی بلده
قاضی – برای فعاليت های براندازی چقدر پول گرفتی
پدرام – پول نگرفتم بستنی گرفتم
قاضی – از اسرائيل چقدرپول گرفتی؟
پدرام – اسماعيل بابای مهد کودکه بابام بهش عيدی ميده
قاضی – چندبار به اسرائيل رفته بودی؟
پدرام – بابا اسماعيل خودش اونجا رفته تو چن تا بابا داری؟
قاضی – ربطی به سرکار نداره
پدرام –آره بابايی رفته سرکار
قاضی – به جهنم!
پدرام – جهنم ديگه کجاست؟
– قاضی – جواب بده حضرتعالی چرا در مهد کودک خوش رقصی کردی؟
پدرام – سارا خودش رقصيده تو خونه وختی تولد ميشه رو قالی می رقصيم
قاضی – لابد پدر و مادر حضرتعالی هم اينکاره اند؟
پدرام – بابام کار می کنه مامانی کار می کنه تو کار نداری؟
قاضی – گزارش داده اند که سرکار بهمراه اطفال ديگر سرگرم انقلاب مخملی و تهاجم فرنگی بوده ايد!
پدرام – من گوجه فرنگی دوس ندارم
قاضی – بفرماييد برای چه کسی جاسوسی می کرديد؟
پدرام – خانم معلم ميگه هر کی دروغ بگه سوسک ميشه
قاضی – لاپرت داده اند که در مهد کودک بجای پرداختن به معارف و احکام دين،رقص و آواز ياد می گرفتيد
پدرام – می خوای آواز بخونم
قاضی – يک آوازی نشانت بدهم که کيف بکنی
پدرام – منم کيف دارم … اوه تو چقدر دفتر و مداد داری
قاضی – اين ها گزارشات کارهای براندازی حضرتعالی است بيا اين قلم را بگير و زير اين اعترافات را امضاء کن
پدرام – اينو نمی خوام من مداد رنگی دارم تو مداد رنگی نداری
قاضی – چيکار می کنی يک نفر بياد اين بچه رو بگيره
پدرام – جيش می کنم…
قاضی – آهای بچه بی تربيت شاشيدی به محکمه عدل الهی برو بيرون بچه بی وجدان … بی مسئوليت …..

قاضی : محکمه عدل الهی پدرام فرزند علی نقی ، شغل دانشجوی رشته رقص و آواز درمهد کودک وسردسته اطفال مهد کودکی را به دليل ايجاد مجالس لهو و لعب در راستای تهاجم فرنگی و به بازی گرفتن اسباب بازی های غربی برعليه نظام و شاشيدن به محکمه عدل الهی به هزار بار سرخوردن از روی سرسره و محروميت دائم از خوردن شکلات و بستنی و انفصال دائم از فعاليت های مهد کودکی محکوم نموده تا درس عبرتی باشد برای ساير اطفالی که برعليه نظام فعاليت می نمايند!!

و من التبع الهدی – ديوان خيلی عالی بلخ

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates