در دیدار اساتید دانشگاهها با خامنه ای: خامنه ای برای تبرک قتدها يك دقيقه اي را براي قندها نجوا مي كردند
کیهان: افطار تمام شده بود كه فرزند يكي از مسئولين آمد كنار سفره كوچك استاد(منظور از استاد همان سید علی چلاق است). به پدرش چيزهايي گفت و پدر نيز در قندان توي سفره استاد را باز كرد و يك مشت قند ريخت توي يك برگ دستمال كاغذي و دادكه حضرت استاد تبرك كنند. استاد يك دقيقه اي را براي قندها نجوا مي كردند و آنها را نزديك لب ها مي آوردند… تمام كه شد تحويل دادند، گويا قندها خيلي قيمت پيدا كرده بود و يكي دوتا از مسئولان سهم خواهي كردند!! حضرت استاد كه برخاستند؛ جمعيت به طرف شان آمدند و با همان دست و نگاه مهربان حضرت استاد، با ايشان خداحافظي كردند… برگهاي ريحان سفره كوچك استاد چه زود بين اساتيد كلاس درس امروز تقسيم شد!
از كوچه پس كوچه هاي منتهي به خيابان فلسطين كه عبور كني ماشين هايي را مي بيني كه شيشه هايشان تا نيمه پايين است و سرنشيني ندارد، نزديك كه مي شوي اما مي بيني يك نفر صندلي ماشين را خوابانده و چه خواب دلچسبي را نوش جان مي كند؛ بعد از شب احياء و يك مسير تقريباً طولاني… ماشين اساتيد و اعضاي هيئت علمي دانشگاه هاي شهرهاي اطراف است يا دانشگاه هايي كه هزينه اي براي بليط هواپيما نداشته اند. جلسه امروز، جلسه بزرگان است، نقطه هاي نوراني كهكشان علمي ايران زمين به مدد رسمي ساليانه زير سقف دانشگاهي دوست داشتني گردهم مي آيند و محفلي مي سازند… محفلي از محافل علمي- فرهنگي نخبگان سرزمين آفتاب كه شب هاي شيريني را براي حكيم فرزانه انقلاب رقم مي زنند!
¤ ¤ ¤
كلاس درس از ساعت 15.20 دقيقه پر شده است و جمعيتي كه براي درس ساعت 16 خودشان را به حسينيه مي رسانند بايد بين شاگردان زرنگ تر جايي براي جلوس پيدا كنند. جالب اينجاست كه اين شاگردان 40-30 ساله به بالا همه دنبال زاويه اي مي گردند كه جايگاه را بهتر ببينند. كه به قول آن استاد پير كرماني كه بين جمعيت دنبال جاي خوب(!) مي گشت: «بعد اين همه سال يه جا بشينيم كه خوب ببينيمش حداقل!»
¤ ¤ ¤
بعضي از اساتيد دوستان قديمي شان را ديده اند و گرم گفتگويند، برخي همكلاسي هاي دوره دانشجويي شان را در ميان جمع يافته اند و برخي هم خلوت سحرگاهي 19 رمضان المبارك را اين جا هم حفظ كرده اند و قرآن جيبي گشوده اند و آيه آيه نور بر جان روزه دار خويش مي ريزند، ناگفته نماند كه دست بعضي از اساتيد ستون «خوان حكمت» روزنامه ديده شد! اتمسفر كلاس درس امروز رنگ غم ضربت خوردن دروازه دانش هستي را دارد، آنچنان كه دكور كلاس نيز، تخته سياهي است كه «فزت و رب الكعبه» به رنگ خون در گوشه آن نشسته و نام حضرت ذكر-علي عليه السلام- هم در قلب آن مي درخشد و بچه هاي كلاس نيز صبح را با نماز شكسته حضرت آغاز كرده، دل شكسته و وضو گرفته در چشمه استغفار الهي پاي درس حاضر شده اند و البته كه اين زلالي در واژه واژه حرف هاي نمايندگان جمع خوش درخشيد…
¤ ¤ ¤
طبق معمول جلسات اينچنيني همه منتظر بودند استاد كه وارد شد، جمعيت جا به جا شود و آنها كه ايستاده اند جايي پيدا كنند و آنها كه خيلي مهربان (!) نشسته اند، كمي نفس بكشند؛ اما استاد كه آمدند… همسايه اصفهاني ما خوب از پس توصيف اين حضور برآمد بويژه با آن شيرين زباني لهجه اصفهاني: «يه خورده ام تكون نخورد جمعيت!» و كلاس درس راس ساعت 16 آغاز شد.
¤ ¤ ¤
قاري كلام وحي در كلاس درس امروز، دكتر سعيد رحماني از پژوهشگران موسسه رويان بود تا تفهيم كند كه پژوهشكده رويان حلقه وصل علم و معنويت بوده كه اين چنين در آسمان علم و دانش بشري، درخشيده؛ او آياتي از سوره اسراء را خواند تا از زبان خالق هستي بار ديگر بگويد هر كه در اين دنيا كوردل باشد در آخرت هم كوردل و گمراه تر خواهد بود… و چراغ روشنايي دل را همه مي دانند كه علم است و علم آموزي!
¤ ¤ ¤
مجري جلسه پيش از آنكه نمايندگان جمع را پاي تخته صدا كند؛ حقيقتي را گفت كه شنيدنش قابل تامل است؛ اينكه در اين سالها مغز متفكر و موتور حركتي جريان هاي علمي-فرهنگي كشور، همان ميزبان كلاس درس امروز است. او گفت كه ما براساس آنچه كه از جان كلام شما-استاد كلاس- برآمده حركت كرده ايم؛ از طرح توليد علم و جنبش نرم افزاري تا توجه به فناوري هاي نوين، از سند چشم انداز 20 ساله و نقشه جامع علمي كشور تا مهندسي فرهنگي و … ظريفي از پشت سر با شيطنت خاصي به كنار دستي اش گفت: اگر آقا نبود، چه مي شد؟!در ميان اساتيدي كه امروز در كلاس درس حضرت استاد، درس پس دادند؛ حرف هاي نو و ايده هاي جالبي هم مطرح شد؛ مثل تدوين نقشه جامع فرهنگي دانشگاه ها، توجه به عدالت در بحث سلامت، تامين بانك پژوهش هاي فناوري هاي نوين، تاسيس پژوهشكده اي ويژه نانوفناوري و… اين پيشنهادات بود كه آن قلم آبي رنگ كنار دست استاد از روي كاغذهاي A5 سفيد بلند مي شد و بين سرانگشتان حكمت استاد مي چرخيد و با رقص واژگاني و ايده هاي ناب را روي كاغذ حك مي كرد و دوباره دراز مي كشيد كنار دستي كه با آن انگشتر شرف شمس بدجوري توي چشم مي درخشيد و عكاسان را هوايي مي كرد تا مي توانند، از اين زاويه قلم و انگشتر عكس بگيرند.
¤ ¤ ¤
دكتر نخعي، اولين بانوي سخنران درس بود؛ محكم و قرص سخن مي گفت و ثابت كرد كه فرزند سيستان هميشه سرافراز است…» به اميدي به سوي خانه مهر تو رو كردم…» با اين شعر آغاز كرد و تا پايان سخنانش «اميد» جان مايه واژه ها و گفتار پرصلابتي بود كه آهنگين و حماسي براي حضرت استاد بيان كرد… «من فرزند سيستانم، فرزند كوير، فرزند شهر سوخته…» مي گفت 12 ساله بوده كه برادر و خواهرش بر اثر كزاز فوت مي كنند و اين حادثه تلخ، انگيزه اي مي شود تا پزشكي بخواند و امروز فوق تخصص گوارش كودكان داشته باشد… «امروز در شهر كه قدم مي زنم تابلوي بيمارستان ها و مطب پزشكان را نام هاي آشنايي پركرده كه بچه هاي سرزمين و كوير محروم سيستان و بلوچستان اند؛ كه اگرچه محروم اند اما هميشه جانانه براي اقتدار كشورشان ايستاده اند و پيشرفت علمي يكي از جنبه هاي اين ايستادگي است…»
خانم دكتر آمارهاي بسيار جالبي هم ارائه كرد بويژه براي فاكس نيوز و امثال آن و البته دنباله روهاي عقب افتاده از جريان انقلاب در داخل كه مي گويند زنان در ايران حق ندارند حتي تلويزيون تماشا كنند(!)، مي گفت: امروز به بركت انقلاب اسلامي، 98 درصد متخصصان رشته هاي تخصصي بانوان، 30درصد فوق تخصص هاي كشور و بيش از 30 درصد اعضاي هيئت علمي كشور را خانم ها تشكيل مي دهند كه براي نمونه حضور زنان فوق تخصص كشور در قبل از انقلاب كمتر از يك درصد بوده است!
¤ ¤ ¤
جلسه با آمارهاي درخشان و دقيق خانم دكتر روح تازه اي گرفته بود و تلخي ضعف تبليغات از زبان او كه مي گفت «در سفرهاي خارجي اغلب تعجب مي كنند كه من فوق تخصص دارم و مي گويند تو استثنايي! در ايران زنان نمي توانند درس بخوانند…» شيرين شده بود كه رضا روستاآزاد، استاديار دانشگاه شريف، شيرين ترش هم كرد! روستا آزاد خيلي خودماني پشت تريبون گفت: «بعضي وقت ها، آدم ها كالايي به دست مي آورند كه به قدري ارزشمند است كه نمي دانند با آن چه كنند؛ اين 5دقيقه گفتگو با شما نيز از اين جنس است و به قدري قيمت دارد كه مطمئنم هر طور خرجش كنم، آخر سر پشيمان مي شوم كه مي شد بهتر…» مقدمه اش كه تمام شد و خواست نكات اصلي را بگويد؛ حضرت استاد روي صندلي جابه جا شدند و…
– حالا با چه كنم چه كنم همين وقت را از دست ندهيد!
تمام بچه هاي كلاس با هم خنديدند تا آقاي روستا آزاد سريع ادامه بدهد:
– اتفاقا حاج آقا! مطمئن بودم كه نمي شود همه حرف ها را گفت، براي همين نوشته ام و مكتوب خدمتتان تقديم مي كنم. حضرت استاد كه لبخند توي برف صورتشان شكوفه زده بود، گفتند: لطف مي كنيد!
روستا آزاد با همين سادگي و صميميت حرف هاي قابل تأملي را زد، مي گفت به اندازه 2سالي كه از آغاز فعاليت در جهت چشم انداز 1404 گذشته حركت نكرديم و اگر آمار جلسات علمي سند چشم انداز را نگاه كنيد و ليست حضور و غياب را چك كنيد، خواهيد دانست اهتمام به اين موضوع چقدر(!) در اولويت قرار دارد! گلايه از بودجه كم پژوهشي و جدي نگرفتن موضوع پژوهش در دانشگاه ها هم از جمله نكاتي بود كه او گفت. آخر سر هم رفت كنار دست حضرت استاد، نشست و غنچه بوسه اي بر دستان حضرت نشاند و مكتوباتش را ارائه كرد.
¤ ¤ ¤
نكته اي كه در سخنان ساير شاگردان كلاس در امروز خيلي به چشم مي آمد، نوع نگاه آنها به دين و مقوله هاي فرهنگي بود؛ آن قدر كه از مباحث فرهنگي سخن به ميان آمد، حس مي شد بايد در اين ديدار وزير فرهنگ هم حاضر مي شد. اين البته همان خروجي نظام است كه علم را با دين مي خواهد و نه تخصص فارغ از تعهد. البته به ميزان لازم(!) وگرنه مي شود مثل استاد دانشگاه علوم پزشكي … كه بيش از آن كه مسائل صنفي را بگويد از حديث و قرآن و معارف اسلامي آن قدر گفت كه بچه هاي بازيگوش (!) كلاس پچ پچ هاشان بلند شود و طاقت نياورند و وسط حرف هاي او صلوات بفرستند كه يعني «لطفا نفر بعدي!» اگرچه شيطنت ايشان كارگر نيافتاد و استاد ادامه داد… ديگر نزديك ضربات پنالتي بود كه صحبت هايش تمام شد؛ اصل كلامش هم اين بود كه تمدن اسلامي و تاريخ معاصر حلقه گشده علوم دانشگاهي است. و البته حرف هايش را با شعر حافظ شروع كرد و گفت: حافظ مي گويد نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد… اما من مي گويم: هست در شهر نگاري كه دل ما را برده! در اصل به حافظ خرده گرفت!
¤ ¤ ¤
ساعت 17.30 دقيقه بود كه مجري مراسم اعلام كرد مي خواهيم بيشتر از درس استاد لذت ببريم كه حضرت استاد نگاهي به ساعت انداختند و گفتند: من مي خواهم بيشتر بشنوم! و يكي دو نفر ديگر هم آمدند و بعد ديگر نوبت آغاز درس بود… حالا قلم و كاغذها بين بچه هاي كلاس به حركت درآمده و يادداشت برداري آغاز مي شود.
¤ ¤ ¤
حضرت استاد طبق معمول از انگيزه جلسه گفتند و به تكريم و تجليل از مقام عالم و علم آموزي اشاره كردند، اگرچه گويا قرار نيست اين الگوي ساليانه نازترين شب هاي ماه ترين ماه خدا براي باقي مسئولين سرمشق بشود و گويا تنها و تنها قدردان جامعه نخبگان علمي- فرهنگي كشور رهبري خواهد بود. شايد همين دو سه ساعت ديدار در طول سال براي تكريم و تجليل كافي است!
¤ ¤ ¤
حضرت استاد انگيزه را كه گفتند، علتش را هم گفتند و آن اين بود كه امروز حق كوتاهي و معطلي نداريم؛ روي صحبت با دوستان شوراي عالي انقلاب فرهنگي بود و تدوين نقشه جامع علمي كشور: «آنچه بايسته است كه انجام شود اين نيست كه تأخير بيفتد و يك سال، دو سال بنشينيم تا…» ظريف اصفهاني ما به كنار دستي اش گفت: اي بابا! اينقدر درباره افزايش بودجه پژوهش گفته شد و توصيه هاي مكرر … مگر فرقي كرد!
البته مجري برنامه كه امروز خيلي روزه بود(!) در پاسخ به استاد روستاآزاد گفته بود كه سحر نزديك است و تا چند ماه ديگر نقشه تدوين شده آماده تحويل در محل است! انشاءالله.
¤ ¤ ¤
حضرت استاد، اشاره اي هم به دانشگاه كلمبيا داشتند؛ اينكه رفتار رئيس دانشگاه كلمبيا نه تنها رفتار يك شخص دانشگاهي نبود كه رفتار يك آدم باشرف هم نبود. اين دومين لحظه اي بود كه بچه هاي كلاس همه با هم خنديدند. چرا كه يك نفر تمام تلاش خودش را كرده و به قول حضرت استاد از بيست و چند كانال تلويزيوني هم كمك گرفته تا رئيس جمهورمان را در حد فاصل عصبانيت و انفعال قرار دهد، اما لطف خدا قضيه را به عكس مي كند! حضرت استاد اين نكته را هم با تأكيد گفتند كه ماجراي دانشگاه كلمبيا به اين زودي در ايالات متحده از بين نخواهد رفت و به عنوان يك مسأله ادامه خواهد داشت!
¤ ¤ ¤
حضرت استاد به مسئولان نهاد نمايندگي در دانشگاه ها هم توصيه هايي داشتند كه مهمترين اش اين بود كه خود را مسئول اصلي ارتقاي ديني در دانشگاه ها بدانند و مخاطبان خودشان را هم فقط بچه هاي متدين ندانند كه همه دانشگاهيان مخاطب آنها محسوب مي شوند كه بايد با منطق قوي و اعتماد به نفس و اعتماد به اين منطق دل هايشان را جذب كرد. حضرت استاد پدرانه تأكيد كردند كه نبايد خلأ فكري براي دانشجو و دانشگاهي بوجود بيايد. و نكته اي هم براي روشنفكر ها و روشنفكرنماها: نگاه نو و مبتكرانه به مسائل ديني همان نگاه روشنفكري است كه معنايش بدعت گذاري نيست.
¤ ¤ ¤
صداي مؤذن يعني خلوت با خالق خلوت هاي بندگي در ماه ترين ماه پروردگار. صف نماز به سرعت تشكيل مي شود و عكاس ها روبروي سجاده حضرت استاد دوربين هايشان را به صف مي كنند… عكس گرفتن هم دارد اين ركعت هايي كه دلبري مي كند از آنها كه در صف ايستاده اند… استاد قرآن جيبي در دست دارند و قبل از نماز دقايقي را با آيات نور روزه افطار مي كنند تا فرصت شناور شدن در زلال نماز آغاز شود. 18.23 دقيقه است؛ نماز مغرب تمام شده است؛ يك جفت دو ركعتي نافله و تسبيحات و تعقيبات و نماز عشاء يعني كلاس درس تمام شد!
¤ ¤ ¤
سفره هاي افطاري به سرعت پر شده اند و تنها همان دو سفره كناري كه مسئولين و هر آن كه شانس(!) بياورد آنجا مي نشيند، مانده است.
در بالاي سفره دوم ميز كوچكي منتظر حضرت استاد است؛ يك بشقاب سبزي، يك بشقاب خرما، يك ليوان آب، يك استكان كمرباريك و نعلبكي همراهش، يك قندان كوچك، يك ظرف نان و يك جعبه دستمال كاغذي دار و ندار سفره ميزبان است. ميزبان كه آمدند همه از سر سفره برخاستند، سريع نشستند و روزه گشودند… مسئولين هم هر از گاهي كنار ميز گردن مي كشند و يا گزارش مي دهند از آنچه كه در جلسه به آنها نقد شده بود و يا پاسخ سؤالات استاد را مي دهند؛ دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي بيشتر از بقيه گويا اخطارهاي گرفته را توضيح مي داد! حدادعادل هم بود و همراه وزراي علوم و بهداشت كه هركدام دقايقي با استاد حين صرف افطار صحبت كردند، افطاري و مباحثه را با هم ميل مي كرد.
¤ ¤ ¤
رحيم پور هم به جمع كنار ميزي هاي استاد پيوست و چند دقيقه اي با استاد سخن گفت، حين افطار آنها كه به طبقه بالاي حسينيه مي رفتند و دوستانشان را سر سفره استاد مي ديدند، مزه مي ريختندكه:
– نماز نخونده، دويديد پاي سفره ديگه!
– شماها زنبيل گذاشته بوديد كه اينجا نشستيد!!
¤ ¤ ¤
افطار تمام شده بود كه فرزند يكي از مسئولين آمد كنار سفره كوچك استاد. به پدرش چيزهايي گفت و پدر نيز در قندان توي سفره استاد را باز كرد و يك مشت قند ريخت توي يك برگ دستمال كاغذي و دادكه حضرت استاد تبرك كنند. استاد يك دقيقه اي را براي قندها نجوا مي كردند و آنها را نزديك لب ها مي آوردند… تمام كه شد تحويل دادند، گويا قندها خيلي قيمت پيدا كرده بود و يكي دوتا از مسئولان سهم خواهي كردند!! حضرت استاد كه برخاستند؛ جمعيت به طرف شان آمدند و با همان دست و نگاه مهربان حضرت استاد، با ايشان خداحافظي كردند… برگهاي ريحان سفره كوچك استاد چه زود بين اساتيد كلاس درس امروز تقسيم شد!
¤ ¤ ¤
بيرون كلاس اساتيد مثل زنگ هاي تفريح دبيرستان دور هم جمع شده اند و تبسم يك ديدار دلپذير و دوست داشتني روي چهره شان موج مي زند…
پیام برای این مطلب مسدود شده.