آقای زرافشان به کجا میرويد؟
صدای ما: ايرج مصداقى
ناصر زرافشان در يک برهه از زندگی خود عليرغم تمامی مشکلات جسمی که داشت، تلاش کرد به دفاع از حقيقت بپردازد و در اين راه سختیهای زيادی را نيز متحمل شد. در طول ساليان گذشته عليرغم انتقاداتی که به وی داشتم، موضوع را چندان با اهميت نديدم که آن را علنی سازم. اما حالا فکر میکنم برای خود او هم که شده، برای محفوظ ماندن تلاشی که در طول اين ساليان به خرج داده، به خاطر پاس داشتن حرمت او، واجب است مطالبی را بيان کنم، هر چند بر او گران آيد. سخن کوتاه کنم، زرافشان به بيراهه میرود.
نشانههای آن را در مصاحبهی او با سيدابراهيم نبوی در راديو زمانه در آدرس زير میتوان ديد:
http://www.radiozamaneh.info/nabavi/2007/10/post_30
در اين نوشته يا بهتر است بگويم درد دل به عنوان يک زندانی سياسی سابق وهمدرد قديمی سعی میکنم نکاتی را از سر دلسوزی و احساس مسئوليت با وی در ميان بگذارم. اميدوارم اين مطلب هشداری باشد برای او که دوستش دارم. لازم میدانم پيشاپيش از تيزی کلامم پوزش بخواهم، قصدم رنجاندن او نيست.
ناصر زرافشان برای انتقال پيام خود به خارج از کشور، آگاهانه سيدابراهيم نبوی و راديو زمانه را انتخاب کرده است. از قرار معلوم روی سؤالات از قبل کار شده و در مسيری مشخص تهيه و تنظيم شدهاند. آقای زرافشان دارای تريبونهای مختلف بود اما او در زمين ما، در خارج از حاکميت نظام جمهوری اسلامی، با يکی از وابستگان جناحهای رژيم به مصاحبه پرداخته است. اين عمل به لحاظ سياسی دارای معنا و مفهوم خاص خود است. اين که چرا اين کانال را انتخاب کرده، سؤالی است که اميدوارم در آينده خود بدان پاسخ دهد.
زرافشان به سؤالات متعدد ابراهيم نبوی چنين پاسخ میدهد:
ابراهيم نبوی: حالا برای چه ميخواهيد برگرديد ايران؟ چرا نمیمانيد پيش ما؟
ناصر زرافشان: راستش من خيلی دوست دارم پيش شما باشم، اما گمان میکنم هرکس هرکاری میخواهد بکند، بايد در ايران بکند و فکر میکنم وقتی آدم در اروپا و در آمريکا بماند، گرفتار وضعيتی میشود که جلوی چشمتان هست و ديگران هم شدهاند. واقعيتی که شما میخواهيد در آن تغيير بدهيد، در آن تحول ايجاد کنيد، جای ديگریست. يا بايد دل بکنيد از اين قضيه، يا اگر واقعا میخواهيد و به فکر تغيير و تحولی هستيد، بايد در بطن آن واقعيت باشد. اگر نبوديد، قادر به عملکردن نيستيد. سخت است و به مرور شناخت و آگاهی خودتان را هم نسبت به آن واقعيت و درنتيجه از دستدادن تماس از دست میدهيد. بنابراين من معتقدم کسی که واقعا میخواهد کاری بکند، بايد و مطلقا ضروری است که توی خود ايران باشد.
ايرج مصداقی: آقای زرافشان به دلايل متعدد معتقدم شما بهتر است به ايران برگرديد، شخصاً توصيهای به شما مبنی بر ماندن در خارج از کشور ندارم. چرا که جز اين، شايد، مخاطبانتان را به سرعت از دست بدهيد. شايد کار چندانی از شما ساخته نباشد. معتقدم اگر کسی میتواند در ايران بماند و کارش را دنبال کند همان بهتر که بماند؛ البته به شرطی که مجيز رژيم را نگويد و جنايات او را توجيه نکند. هر طور که صلاح میداند به کار و مبارزه خود ادامه دهد اما به شرطی که چنگ به چهرهی ديگران نکشد. خوشبختانه دامان شما تا کنون از اين زشتیها بری بوده است.
آقای زرافشان تعجب من از اين است که شما موقعيت خود را با ديگران يکسان میبينيد. شما از عوارض تبعيد و دوری از وطن میگوئيد ولی به دلايل آن نمیپردازيد. گويا نمیدانيد بخش عظيمی از فعالان سياسی بر اساس انتخاب به خارج از کشور نيامدهاند، آن ها ناگزير به اين سوی کشانده شدهاند. بسياری از آنها اگر قرار بود در ايران باشند، حالا در زير خروارها خاک خفته بودند. مطمئنم اين خواستهی شما نيست. يادم میآيد که شاملو نيز روزی گفته بود که: من اينجاييم و چراغم در اين خانه میسوزد. و اين حرف در آن مقطع بگير و ببندها و کشتارهای دستجمعی دگرانديشان، بر تمامی آزادیخواهان و آنهايی که مجبور به ترک وطن شده بودند و حتا بر من که زندانی بودم بسيار گران آمد. بهويژه بر کسانی که شاملو را دوست میداشتند و او را شاعر خلق میدانستند.
آقای زرافشان برای اين که شما را از اشتباه بيرون بياورم بايستی توجهتان را به اين نکته جلب کنم که شما با پاسپورت جمهوری اسلامی و با صلاحديد مقامات امنيتی نظام از کشور خارج شديد. حال آن که همسر من پس از گذشت ۸ سال از آزادیاش، عليرغم مراجعات مکرر قادر به گرفتن گذرنامه نشد. او پنج سال پس از آزادی از زندان هم مجبور بود هر ماه خود را به نيروهای امنيتی معرفی کند. او در حالی که تازه سزارين کرده بود و از بستر سه ماهه برخاسته بود همراه با فرزند ۲۰ روزهمان (در حالی که زودتر از موعد هم به دنيا آمده بود) از طريق کوه و کمر و با پذيرش ريسک بالايی خارج شد؛ و تازه در ترکيه هم بيش از دو ماه را در زندان، آنهم در شرايط بسيار ناگواری به همراه فرزندم به سر برد. هستند کسانی که در شرايط ناگوارتری از کشور خارج شدند. بسياری جان خود را بر سر آن نهادند. آقای زرافشان من و ما با ويزای توريستی و با بدرقهی خانواده و دوستان از کشور خارج نشديم که آب و هوای اروپا و آمريکا ما را از خود بيخود کند و رحل اقامت در ينگه دنيا بياندازيم. ۲۹ سال پيش ۱۸ ساله بودم وقتی عطای خارج از کشور را به لقايش بخشيدم و سلول سرد انفرادی گوهردشت و سختی قبر و سلول مجرد قزلحصار را به سواحل گرم و نرم سندياگو و لاهويای کاليفرنيا ترجيح دادم.
در آذر ۶۰ وقتی خون از در و ديوار میباريد تازه از زندان آزاد شده بودم، مزه شکنجه و سلول و تازيانه و اعدام مصنوعی و… را هم چشيده بودم، آثارش هم بر بدنم بود، اما حاضر نشدم کشور را ترک کنم. به سادگی میتوانستم دوباره به آمريکا بازگردم. اما وجدانم اجازه نمیداد. ذهنی نبودم و در آسمان هم سير نمیکردم، میدانستم آيندهای جز مرگ يا که دستگيری و شکنجه در انتظارم نيست. روئين تن نبودم، با همه ضعفهايی که در خود سراغ داشتم ماندم و تلاش کردم در حد توانم مبارزه کنم. آقای زرافشان قصدم بيان مصائب فردی نبود، هدفم از بيان اين مطالب، آشنايی شما با نوع ديگری از زندانی سياسی و مصيبتهای آنها است.
آقای زرافشان شما به خوبی در جريان پروندهی قتل مظلومانهی زندانيان آزاد شدهی مشهدی هستيد. يکی از دلايل دستگيریتان رسيدگی به چنين پروندههايی بود، چيزی که خودتان هم ديگر تمايل چندانی نداريد راجع به آن صحبت کنيد. آقای زرافشان خود بهتر میدانيد آنها پس از آزادی از زندان، حتا فعاليتی عليه نظام جمهوری اسلامی نداشتند ولی توسط آدمکشان رژيم ربوده شده و به قتل رسيدند. آنها تنها نمونه نبودند. اسم بردن از آنها يکی از موارد اتهامی عمادالدين باقی بود که به خاطرش به زندان محکوم شد. نماينده دولت خاتمی رسماً به دروغ عليه باقی در دادگاه شهادت داد. روزنامه زن به خاطر مصاحبه با خانوادهی آنها تحت فشار قرار گرفت و به بهانهای آن را بستند. ايران فردا هم چون از خطر قرمز رد شده بود و سخن از آنها به ميان آورده بود تاوان پس داد. آقای زرافشان در کشور برای همه، موقعيت فعاليت سياسی فراهم نيست. من به وقت آزادی از زندان، جدای از نوشتن انزجار نامه، تعهد دادم که فعاليت سياسی نکنم و در صورت فعاليت مجدد، به اعدام محکوم شوم. به من تفهيم شد چنانچه روزی در شهرهای مرزی دستگيرم کنند به اشد مجازات محکومم خواهند کرد. مصاحبه با راديوهای خارجی و رهبری مبارزات داخل و خارج از کشور پيشکش. سخنرانی بر سر قبر شهيدان و… که جای خود دارد. به من تأکيد شد چنانچه خواستم فعاليت سياسی کنم ابتدا قبری در بهشت زهرا برای خودم بخرم. شوخی نمیکردند اين سرنوشتی بود که برای دوستانم رقم خورد و من به چشم خود ديدم.
آقای زرافشان ظاهراً شما متوجه نيستيد موقعيتی را که شما در کشور و در سطح بينالمللی يافته ايد از صدقه سر اپوزيسيون خارج از کشور است. اگر نبود اپوزيسيون خارج از کشور، اگر نبود سه دهه مبارزه وقفه ناپذير با رژيم، اگر نبود تلاش رژيم برای بیاعتبار ساختن مبارزات اپوزيسيون خارج از کشور، هيچگاه مقامات رژيم به شما اجازه نمیدادند از درون زندان بيانيههای سياسی دهيد، خواهان رفراندوم شويد و اطلاعيه مبنی بر تحريم انتخابات دهيد و به عنوان چهره از داخل کشور به خارج بياييد و برگرديد و آب هم از آب تکان نخورد. باور کنيد اينها به خاطر فشار پذيری رژيم و يا پايداری خاص شما نيست، منافع رژيم اينگونه حکم میکند. آنها به اين ترتيب تبليغ میکنند اوضاع آنچنان که گفته میشود بد نيست چرا که زندانيان سياسی هم حق دارند بيانيه های شداد و غلاظ سياسی صادر کنند. البته نظام جمهوری اسلامی همهچيزش منحصر به فرد است. آقای زرافشان شما را برای دو کلمه حرف حسابی که زديد به زندان انداختند، آنوقت به شما اجازه دادند که از درون زندان هرچه خواستيد بگوييد و انتشار دهيد و آنها به روی مبارکشان هم نياورند. مگر نه اين که يکی از اهداف دستگيری و به زندان انداختن مجرمان سياسی و غيرسياسی مانع شدن از تکرار جرم است. آيا از خودتان سؤال کردهايد چرا به شما اجازه میدادند علناً به تکرار جرمتان در زندان و به هنگام مرخصی از زندان و از طريق راديوهای بينالمللی ادامه دهيد؟ اگر فکر میکنيد فشارهای خارجی مؤثر بوده، چرا بیآبرويی دستگيری و محاکمهی مضحک شما را به جان خريدند؟ خوب به خاطر فشارهای بينالمللی اصلاً محکومتان نمیکردند. اين که بهتر بود.
آقای زرافشان شما دچار توهم هستيد. شما تا پيش از آن که به زندان بيافتيد مسير درستی را در مبارزه انتخاب کرده بوديد، شما وکيلی آگاه و راديکال بوديد. بايستی در همان مسير به مبارزه خود ادامه می داديد. تلاش شما برای آنکه پرده از راز جنايات رژيم براندازيد، ستودنی بود. يادتان هست به درستی کميته حقيقت ياب برای قتلهای زنجيرهای تشکيل داديد؛ میخواستيد به همهی پروندهها رسيدگی کنيد و نه ۴ پروندهای که رژيم مدعی بود. به خاطر همان دستگير شديد، وگرنه داشتن وکالت خانوادهی قربانيان قتلهای زنجيرهای که جرم نبود، شيرين عبادی هم داشت اما دچار سختی و تنگی هم نشد. البته به غلط شما معروف به وکيل خانوادههای قربانيان قتلهای زنجيرهای شديد در حالی که حقيقت نداشت و شما تنها وکيل خانوادهی پوينده بوديد؛ اگر اشتباه میکنم لطفاً مرا تصحيح کنيد، اين يکی را بر اساس شنيدههايم نوشتم.
خظای شما از نظر رژيم پيگيری پرونده آن ۴ قتل نبود. گناه شما اين بود که جای درستی را نشانه رفته بوديد و به مرکز و کانون توطئه اشاره داشتيد، برای همين دستگيرتان کردند. با آنکه خود در نامه به فرخ نگهدار اشاره کرده بوديد که: “به خاطر آگاهی از جناياتی در زندان هستم که ديگران مرتکب شدهاند. در شرايطی که جنايتکاران خود آزادند و سررشته کارها را بدست دارند” اما چه در دوران زندان و چه بعد از آزادی به چيزی که نپرداختيد همان موضوع بود. درست مثل گنجی به خاطر همان اطلاعات قطرهای که راجع به قتلهای زنجيرهای داد و نور محدودی که به تاريکخانهی اشباح افکند دستگير شد و مصيبت تحمل کرد اما بعد از دستگيری و رفتن به زندان و آزادی و آمدن به خارج و… به همه چيز کار دارد الا اين يکی، چرا؟ نمیدانم. نمیدانم آب اوين اين روزها چه خاصيتی دارد هر کس که مینوشد احساس رهبری و عقل کلی به وی دست میدهد و نسخه برای همهی دردها مینويسد.
به نظر من مشکلات شما از زمانی آغاز شد که با توطئهی دستگاه امنيتی رژيم دستگير شديد. از آن به بعد شما مسيری را که بايستی طی میکرديد رها کرديد؛ تعريف و تمجيدها کار خود را کرد، شما دچار توهم شديد. شما از لحظهی دستگيری، ديگر آن زرافشان قبلی، يعنی وکيل و وحقوقدان آگاه و راديکال نبوديد، دچار اين احساس شديد که جامهی رهبری را به قامتتان دوختهاند. شما از روی زمين به آسمان نقل مکان کرديد. برای همين است که مدعی هستيد سفرتان را نيمه تمام گذاشته و به خاطر وضعيت مخاطرهآميز کشور به وطن باز میگرديد.
ابراهيم نبوی: چه پيشنهادی و چه سفارشی و چه نصيحتی، و چه حرفی داريد برای دوستانی که در ايران هستند و فکر میکنند اگر بيايند بيرون بهتر میتوانند کار بکنند، و کسانی که بيرون هستند و میخواهند برگردند داخل و مدام با خودشان حساب و کتاب میکنند که برگردند يا برنگردند؟
ناصر زرافشان: من همواره به بچههای داخل کشورگفتهام که بهطور کلی اين وسوسه رفتن به بيرون را، اگر دلايل ديگری ندارند، از سر به در کنند. حتی در موقعيتهايی که بهرحال ماندن در آنجا با مخاطرات و با هزينههايی روبهروست. به نظر من اگر بتوان يکجوری آن را حل و فصل کرد و اگر سه چهار روز زندان رفتن را تحمل کنی و بيايی بيرون، به قيمت اينکه بمانی در داخل ايران، بهتر است. اين حرفیست که به بچههای داخل هميشه تاکيد کردهام و هميشه نظرم نيز اين بوده و در اين مدت کوتاهی هم که بيرون بودم، با هموطنان خارج از کشور هم باز همين صحبتها را کردهام. احساس من اين است که اين جا يک جوری آدم بتدريج دچار توهم میشود. يعنی زندگی فرد در دنيايی از پندارهای غيرواقعی و واهی قرار می گيرد و رفتهرفته اين از دست دادن تماس، از دست دادن شناخت و غم غربت، همه اينها دست به دست هم میدهد و به لحاظ ذهنی فضايی را میسازد که با آن فضا و با آن ذهنيت فکر نمیکنم کار جدی چندانی از کسی ساخته باشد…..
ايرج مصداقی: شما میگوئيد: “… اگر سه چهار روز زندان رفتن را تحمل کنی و بيايی بيرون، به قيمت اينکه بمانی در داخل ايران، بهتر است.” آقای زرافشان به گونهای صحبت میکنيد گويی بقيه نتوانستند “سه چهار روز زندان” را تحمل کنند و آمدند بيرون! آقای زرافشان اشتباه نکنيد، موقعيت خود را با ديگران مقايسه نکنيد، شما هنوز مزهی کابل، قپانی، بيخوابی هفتگی، سرپا ايستادن طولانی، قبر، قيامت، واحدمسکونی، راهرو مرگ، سلول مرگ، انفرادی با جيرهی کتک، حکم ضرب حتیالموت، شکنجه برای انجام مصاحبه و هزار و يک تحقير را نجشيدهايد. شما با کابوس مرگ دست و پنجه نرم نکردهايد. شما ترس و هراس از تقطيع و مثله شدن در زير شکنجه نداشتيد. شما صدای تيرخلاص را نشنيدهايد. از همه بدتر شما هراس از به لجن کشيده شدن تحت فشار را نداشتهايد. شما تحت پوشش کامل رسانههای بينالمللی بودهايد، کسی چپ به شما نمیتوانست نگاه کند. خيلی ها له شدند تا شما به اين موقعيت دست يافتيد. برای همه نسخه نپيچيد. شما از درون زندان به نامهنگاری با “دوست و همرزم ديرينه” خود مشغول بوديد. در زندان به آخرين اخبار اينترنتی دسترسی داشتيد. باور کنيد اين طرف دنيا سازمانهای بينالمللی اين حرکتها را نشانهی بهبود وضعيت حقوق بشر در ايران میدانند. باور کنيد در صحبتهای خصوصی به ما میخندند، حتا در حضور خودمان هم پوزخند میزنند.
آقای زرافشان من هم يکی از آنهايی هستم که “چند روزی زندان” را تحمل کردم، اگر زندان آنی بود که شما تجربه کرديد به شرافتم قسم حاضرم برای آزادی و رهايی مردم ميهنم تا آخر عمر بسا بيش از آن را تحمل کنم و دم بر نياورم.
آقای زرافشان فکر نکنيد همه از ترس “سه چهار روز زندان” که در مواردی جز آب و نان و جوايز متعدد بينالمللی چيزی برای فرد نداشته به خارج آمدهاند. خيلیها روی جانشان ريسک کردهاند تا بلکه سياهی و تباهی را به چشم جهانيان پديدار کنند. تعدادی از دوستانم را مخفيانه دستگير و اعدام کردند، جرمشان تلاش برای خروج غيرقانونی از کشور بود. بيچاره خانوادههايشان هنوز نمیتوانند باور کنند که فرزندانشان زير خاک سرد و سياه خفتهاند.
آقای زرافشان در روزهای پس از قتل عام ۶۷ که شما سکوت اختيار کرده بوديد من و دوستانم با هزار مصيبت و با ريسک به خطر انداختن جان و مال خود و خانوادههايمان در تلاش برای فرار از زندان و خروج از کشور بوديم تا بلکه صدای عزيزانمان را که در راهروهای مرگ خاموش شده بود پژواک دهيم. از ميان آنها فقط من معجزه آسا زنده ماندم. همگی در تور وزارت اطلاعات اسير شده و بیآنکه رژيم مسئوليت دستگيریشان را بپذيرد به دارشان آويخت.
آقای زرافشان از شما سؤال میکنم، شمايی که در داخل کشور بوديد و مانديد و مبارزه کرديد و از “سه چهار روز زندان” نهراسيديد، لطفاً برای يک بارهم که شده ليست اقدامات خود بر عليه رژيم از سال ۶۰ تا ۷۶ را بيان کنيد.
آقای زرافشان در سالهای سياه ۶۰ شما کجا بوديد و چه میکرديد؟ وقتی بهترين جوانان اين وطن پرپر میزدند شما به عنوان يک وکيل و حقوقدان کجا بوديد؟ ندای کدام يک از آنها را به گوش دنيا رسانديد؟ آن روز ما به شما نياز داشتيم. کدام دفاع را در سالهای سياه دهه ۶۰ از نسل ما که با حمايت و پشتيبانی “دوست و همرزم ديرينه” شما فرخ نگهدار و تشکيلات کذايیای که او رهبریاش را به عهده داشت به قربانگاه رفت انجام داديد؟ وقتی هزاران تن در قتلعام سال ۶۷ به خاک افتادند آيا شما اعتراض کرديد؟ منظورم کار خاصی نيست؛ در حد همان آيتالله منتظری، يک اعتراض خشک و خالی.
منظورم حالا که کوس رسوايی رژيم از بام افتاده نيست. حالا که قاتلان هم مدعی شده اند نيست. میدانم در چند سال گذشته جمهوری اسلامی شما را چند روز مانده به سالگرد قتلعام به مرخصی از زندان میفرستاد تا در مراسم يادبود قتلعام شدگان ۶۷ شرکت کنيد، مبادا مراسم مزبور بی سخنران بماند. البته من به سهم خودم قدردان تلاشهای شما هستم. شما میتوانستيد طريقهی ديگری را در زندگی پيشه کنيد. سلامتی شما در طول اين سالها به شدت به مخاطره افتاد. شما از خود گذشتيد. میدانم، نيت سالمی داشتيد اما اين کافی نيست.
در طول آن سالها در خارج از کشور، لااقل بودند کسانی که صدای مايی را که در زير شکنجه بوديم به جهانيان میرساندند، آنها همچون دکتر کاظم رجوی جانشان را هم روی آن گذاشتند. رژيم خيلیهای ديگر را هم در همين خارج از کشور نتوانست تحمل کند و جانشان را گرفت. از قاسملو و شرفکندی بگير تا بختيار و برومند و فرخزاد، از غلام کشاورز تا نقدی و…
میدانم حق با شماست. “اين جا يک جوری آدم بتدريج دچار توهم میشود” و همانطور که گفتهايد “زندگی فرد در دنيايی از پندارهای غيرواقعی و واهی قرار می گيرد” و همه اين ها، به ويژه از دست دادن تماس، “به لحاظ ذهنی فضايی را میسازد” که توانايی انجام کار جدی را از افراد میگيرد. اما آقای زرافشان شما متأسفانه در داخل کشور دچار چنين معضلی شدهايد.
چنانکه از فحوای کلامتان و توصيههايتان به خارج از کشوریها بر ميايد يکی از تلاشهای شما در خارج از کشور دعوت از اپوزيسيون جمهوری اسلامی برای بازگشت به داخل کشور بوده است. اين دعوت ظاهراً به صورت فردی و جمعی انجام شده است. اين برداشت من از صحبتهای شماست. اميدوارم اشتباه کرده باشم. آقای زرافشان اميدوارم آگاهانه اين کار را نکرده باشيد. يک نفر از فعالان سياسی را نشان دهيد که از خارج به داخل کشور بازگشته و يک قدم عليه رژيم برداشته باشد. سرنوشت مجيد شريف و غفار حسينی را مثال نمیزنم که به اندازهی کافی دردناک و آموزنده است.
ابراهيم نبوی: آقای زرافشان! گاهی اوقات شما را بعنوان چپ میزنند توی سر ما، ماهايی که مثلا سهچهارسال است اينور آمديم و کار رسانهای میکنيم. به ما میگويند شما چپ هستيد و ما مزدور وزارت اطلاعات هستيم و بعد به ما به زور میگويند که مخالف شماييم!
ناصر زرافشان: راستش من هم نمیدانم اين قضيه را. هرکسی يکجوری فکر میکند و من هم طبعا يک دستگاه فکری برای خودم دارم. ولی من و تو که دستکم بعنوان دو شخص همديگر را میشناسيم و از کيفيت رابطهمان خودمان آگاهيم، اين را میتوان تسری داد که آنقدر درمان درماننشده، آنقدر دشمن ما داريم که نيازی به دشمنیکردن با همديگر نداريم.
ايرج مصداقی: آقای زرافشان، ابراهيم نبوی و دوستانش در اين “سهچهارسالی که آمده اند اينور و کار رسانهای می کنند” جز تلاش برای بیاعتبار کردن اپوزيسيون جمهوری اسلامی و آنهايی که شما مدعی هستيد از همهچيزشان گذشتند و به خارج آمدند آن هم با يوروهای اهدايی وزارت خارجهی هلند و پوندهای “مطهر” انگليس و… کاری انجام دادهاند؟
آيا غير از اين است که آنها دوستیشان با يک جناح از رژيم است و دشمنیشان با ما؟ آيا غير از اين است که تلاش میکنند سه دهه نکبت و جنايت رژيم را به پای احمدینژاد بنويسند و بقيه را برهانند؟
آيا جز انتقال فرهنگ منحط رژيم و بحثهای آن به خارج از کشور کاری کردهاند؟ کدام روشنگری را کردهاند که امروز مورد تفقد شما قرار میگيرند؟ آقای زرافشان دليل اين که چرا به اين دسته افراد نان قرض میدهيد بر من پوشيده است، اميدوارم مرا روشن کنيد.
آقای زرافشان به چه علت مقالهی “آب که سر بالا میرود” را بر عليه عباس ميلانی نوشتيد؟ در بعضی موارد شما دست روی نکات درستی گذاشته بوديد اما آنچه در بارهی او نوشتيد با مواضع بعدی و قبلی شما نمیخواند. قصد من دفاع از کسی و يا تکذيب ديگری نيست اما وقتی که تنها میشويد با اين تضاد و دوگانگی چه میکنيد؟ شما ناراحت بوديد که چرا او را محقق و تئوريسين و… خواندهاند. اينهمه القاب بار گنجی و امثالهم کردند، کدام اعتراض را کرديد؟ چپ و راست جايزه بود که به او دادند. آيا قصدشان چهره سازی نبود؟ يعنی فیسبيلالله اين کارها را انجام میدادند؟ عباس ميلانی لااقل دکترا که دارد، مسئوليت دپارتمان دانشگاه در آمريکا را که دارد. اشتباه نشود قصد من دفاع از آقای ميلانی نيست، میخواهم منطق کج و کوله شما را نشان دهم.
عباس ميلانی در دست دژخيمان و شکنجهگران ساواک اسير بود، کم آورد، اظهار ندامت کرد، مطالبی را نوشت و بعد هم فاتحه مبارزه را خواند؛ حالا هم به خاطر برخورداری از نعمات دنيوی تحقيق و پژوهش میکند. شما بعد از ۳۰ سال از او نگذشتيد و همهی اين مطالب را به ياد او آورديد. يادتان باشد رژيم پهلوی ۳۰ است که از اريکه قدرت به زير کشيده شده است و کسی ديگر تره هم برای آنها خرد نمیکند. ولی در همان شما حال به تيمار سيدابراهيم نبوی میپردازيد که نه در دست دشمنانش که مدتی چند مورد غضب دوستان سابقاش قرار گرفته بود؛ بدون فشار و شکنجه ندامتنامه نوشت و در محضر سعيد مرتضوی به تأييد و تکريم دستگاه فاسد قضايی رژيم پرداخت. نياز به يادآوری نيست که رژيم جمهوری اسلامی حاکم است و به جنايات خويش ادامه میدهد. چرا اين يکی را فراموش کردهايد؟ اگر ميلانی اسائهی ادبی به روشنفکران چپ کرده بود، نبوی علاوه بر آنها از “چهگوارا” که ارزشی جهانی است هم نگذشت، او حتا به شريعتی هم رحم نکرد، مصدق را هم بینصيب نگذاشت. جرم همهی اينها اين است که دم از مبارزه میزدند و پايداری نشان دادند. گنجی و سازگارا و نبوی هر سه، نکبت جمهوری اسلامی را هم به پای “چپ” و مارکسيسم و استالينسم و لنينيسم… میگذارند. يک کدامشان هم حاضر نيستند اسائهی ادبی به خمينی اين دشمن غدار مردم ايران، اين نابود کننده حرث و نسل ميهنمان کنند. مقالات همين سيد ابراهيم نبوی را بخوانيد؛ هنگام اسم بردن از خاتمی و رفسنجانی اين کار را بدون لقب انجام میدهد اما به خامنهای که میرسد، مینويسد: “آيتالله خامنهای”. يعنی ششدانگ حواسش جمع است. چطور به عباس ميلانی که میرسد از سوراخ سوزان رد میشويد اما نوبت به اينها که میرسد از در دروازه هم گذر نمیکنيد.
شما متحد سياسیتان محسن سازگارا است که مسئوليت مستقيم در سرکوب خونين دهه ۶۰ داشته است؛ در سياهترين برهه از تاريخ کشورمان جزو مسئولين و سياستگذاران اين نظام بوده است. در توطئهی کودتا عليه رئيس جمهوری قانونی کشور دست داشته است؛ توطئهی سرکوبی گروههای سياسی کشور با هدايت او و رئيساش بهزاد نبوی در نخست وزيری برنامه ريزی شده بود. با چه توجيهی به عباس ميلانی پرداختيد اما با او همراه شديد؟ عباس ميلانی دست در خون نداشته است، مستقيماً در سرکوب و جنايت دست نداشته، در توطئه عليه مردم و نظام سياسی کشور مشارکت نداشته، در اداره سياسی يک نظام ديکتاتوری شريک جرم نبوده و… او حداکثر مجيزی گفته و دوغ و دوشابی را گل هم کرده است. شما حقوقدانيد به اين مسائل واقف هستيد.
تازه “دوست و همرزم ديرينه” شما فرخ نگهدار است. کدام ويژگی را عباس ميلانی دارد که فرخ نگهدار صدبدترش را ندارد. فراموش نکنيد عباس ميلانی يک فرد است و دايرهی تأثيراتش هم محدود، ولی فرخ نگهدار مهمترين جريان سياسی چپ خاورميانه را به نابودی و اضمحلال کشاند و ای کاش موضوع فقط در همين حد باقی میماند. ميلانی در زندان و تحت فشار ساواک مجيز رژيم شاه را گفت، اما “دوست و همرزم ديرينه” شما در آزادی و بدون فشار مجيز ديکتاتوری فاشيستی خمينی را گفت و از سرکوب خونين رژيم او حمايت کرد. او و سازمانش به هنگام دستگيری و زير شکنجه رفتن بهترين فرزندان وطن شادی و هلهله کردند؛ برای مرگشان اطلاعيه صادر کردند و تبريک و شادباش گفتند. اينها را نمیدانيد؟
آقای زرافشان! جرم عباس ميلانی اين است که “هويدا” را روشنفکر معرفی کرده است و در مناقب او سخن گفته است، آيا شما از نظرات مشعشع “دوست و همرزم ديرينه” تان در مورد خاتمی و اعوان و انصار او اطلاعی نداريد؟ طبق معيارهای چپ، کدام يک میتوانند به “روشنفکری” نزديکتر باشند؟ کدام يک مسئوليت بيشتری در سرکوبی نيروهای مترقی و نابودی منابع ملی کشور داشتهاند؟ توجه کنيد قصد من دفاع از هويدا و يا ميلانی نيست، میخواهم چشمان شما را باز کنم.
آقای زرافشان معلوم هست به کجا میرويد و از ميان چه کسانی دوستانتان را انتخاب میکنيد؟ توجه داشته باشيد شما در حمايت از ابراهيم نبوی و امثال او، رو در روی نيروهای مترقی که به حق او را مورد پرسش قرار دادهاند، ايستادهايد. شما در حمايت از او میگوئيد: “اينکه میزنند توی سر بقيه. نمیدانم چه تفسيری از چپ دارند، چه نيتی پشتاش خوابيده است. ولی در يک کلام بگويم، ما آنقدر دشمن داريم، آنقدر مشکل داريم که خودمان نيازی به دشمنی باهم و تراشيدن مشکل برای همديگر نداشته باشيم.”
آقای زرافشان توجه داشته باشيد وقتی ابراهيم نبوی در نظر شما “خودی” میشود حتما من و امثال من “غيرخودی” خواهيم شد. مطمئن باشيد اين فاصله ايجاد خواهد شد. دست من و شما نيست. مسيرها از هم جدا میشوند. آيا ممکن است اين “بقيه” را مشخص کنيد که چه کسانی هستند؟ آيا ممکن است بگوييد شما با چه “تفسيری” و با چه نيتی “توی سر” عباس ميلانی زديد؟ چرا بقيه اين حق را ندارند که در رابطه با محسن سازگارا، متحد سياسی شما و يا سيد ابراهيم نبوی دوست شما و… چنين کاری را کنند؟
شما در مورد ميلانی نوشتيد: “اين شيوه چهره سازی های کاذب است. ابتدا بر روی زندگی گذشته و واقعيت زندگی کنونی فردی که قرار است “چهره” شود، سرپوش می گذارند و بعد با عناوين دهن پرکنی از قبيل “انديشمند و تئوريسين شناخته شده” در مورد او، و تعارفاتی از قبيل “پر مخاطب، جريان ساز، سترگ، بسيار مهم و…” در مورد ترجمه های او، مخاطب جوان و خالی الذهن از راه رسيده را مرعوب می سازند، و به اين ترتيب از فرد مورد نظر يک “اتوريته” فکری، يک مرجع می سازند تا بعدا بتوانند با اين شيوه، افاضات او را نسنجيده و بدون نقد، بی آنکه فرصت سبک و سنگين کردنی وجود داشته باشد، به خواننده خالی الذهن حقنه کنند.”
آيا صد بدتر از اين را با امثال گنجی و… نکردند؟ آيا جايزهی صلح نوبلی که به شيرين عبادی دادند حقاش بود؟ چرا کاربرد چنين القابی در ارتباط با آنها دل شما را به درد نياورده است؟ نديديد با چه القابی محسن سازگارا را معرفی میکنند، نديديد چگونه بر روی “زندگی گذشتهی” او که “قرار است چهره شود، سرپوش میگذارند”؟ آيا نديدهايد چگونه فعالان لابی رژيم، جعلقهايی همچون تريتا پارسی را به عنوان “کارشناس”، “صاحبنظر” “محقق” و… به خلايق بیخبر از همه جا قالب میکنند؟ آيا بيراهه رفتهام اگر فکر کنم موضوع دشمنی شما با عباس ميلانی بر ميگردد به دشمنی هواداران اردوگاه سوسياليسم واقعاً موجود با هواداران دولت چين و مائوئيسم؟ اگر عباس ميلانی سابقهی مائوئيستی نداشت بازهم دست به قلم میبرديد؟ چرا اين کار را در رابطه با ديگران نکرديد؟
البته آقای زرافشان يک مشکل ديگر ما ايرانیها اين است که معتقديم مرگ خوب است اما برای همسايه. وقتی هم که موعظه میکنيم برای خلايق است و نه خودمان. به همين دوستتان سيدابراهيم نبوی که به هم نان قرض دادهايد نگاه کنيد، يک قلم ماهی حداقل ۱۵۰۰ يورو از بودجهی وزارت امورخارجهی هلند برای پيشبرد دمکراسی و حقوق بشر در ايران، (سهميهی “روز نشينان”) نصيب او میشود. تازه اين يکی از کانالهايی است که از طريق آن سيد ابراهيم نبوی وصل خوان نعمت وزارت خارجهی هلند میشود. او از طريق”راديو زمانه” و سايت “گذار” که بودجهی هر دو را وزارت خارجه هلند تأمين میکند نيز سبيلش چرپ میشود. يعنی به خاطر همين مصاحبه با شما نيز به حسابش يورو واريز میشود. آنوقت همين آقا و ديگرانی مانند او مینشينند در روز آنلاين و… در مذمت اختصاص بودجهی دولت آمريکا برای پيشبرد امر دمکراسی در ايران کاغذ سياه میکنند. خود شما و دوستانتان اختصاص اين پولها را مضر به حال دمکراسی در ايران میدانيد، جلالخالق آنوقت صبح تا شب با راديو فردا و زمانه و… که از همين بودجهها تأمين میشوند مصاحبه میکنيد. آيا پول وزارت خارجه هلند خوب است و مال آمريکا بد؟ اين يکی امپرياليسم است و آن يکی گل گلاب؟
ابراهيم نبوی: شما تا چند روز ديگر برمیگرديد به ايران و دوباره همان مسايل هست و احتمال بسياری از خطرها. از يک طرف مسئلهی جنگ هست، از يک طرف مسايل داخلی و بحران داخلی کشور که در دو هفتهی گذشته باز تعدادی درگير مسئله زندان شدند. فکر میکنيد مسائل مهمی که در ماههای آينده پيش روی ما هست چيست؟
ناصر زرافشان: من فکر میکنم مهمترين موضوع در حال حاضر اين جنگ روانی است که وجود دارد و اينکه هيچ چيز در لحظهی حاضر حساستر از حفظ استقلال و تلاش در اين جهت نيست. مردم در داخل چيزی به اسم ايران برايشان مطرح است، موضوعی که به دوستان خارج از کشور نيز در اين مدت تاکيد کردم، و اين را تفکيک میکنند از نظام سياسی حاکم بر ايران. اين نظام سیسال عمر دارد، اما ايران هزارهها از عمرش میگذرد. مسئلهی مهم حفظ آن است و اين دو موضوع را مردم عادی میتوانند از هم تفکيک کنند و سرنوشتشان را از هم تفکيک کنند. گمان میکنم بيش از همه آن استقلال، آن هويت، آن تماميت، در خطر قرار گرفته است و ايجاب میکند که همه چشمشان را ببندند و صميمانه در جهت مبارزه و مقابله با آن خطر حرکت کنند. به همين دليل من با اينکه تصميم قبلیام اين بود که يکماه ديگربمانم، برای رفتن و ديدن کسانی که خودم را اخلاقا مديونشان میدانستم، اما فکر کردم سريعتر برگردم و ببينم بعنوان يک فرد، بعنوان يک ايرانی تکليف مان چه می شود. در اين شرايطی که بقول معروف “ز منجنيق فلک سنگ فتنه میبارد” و اگر کسی يک جرعه آب اين مملکت را خورده باشد، حالا وقت اين است که فکر سرنوشت و آيندهی تاريخ مردم و کشورش باشد.
ايرج مصداقی: آقای زرافشان به نظر من يک فعال حقوق بشر حق ندارد در يک نظام بنا شده بر ديکتاتوری فاشيستی مذهبی “چشم” اش را ببندد، چه برسد که از “همه” دعوت کند که “چشمشان” را ببندند.
آقای زرافشان دوستان و همرزمان ديرينهی شما در سازمان اکثريت وقتی که دسته دسته کودکان و نونهالان را به چوبههای دار و تيرکهای اعدام میبستند، زمانی که از طرف نيروهای خودشان نيز مورد سؤال قرار گرفته بودند از اين “چشمبندی” ها بسيار کردند اما جز روسياهی در مقابل تاريخ بهرهای نبردند. نه رژيم جمهوری اسلامی قدرشان را دانست و نه آبرويی در ميان دوستداران واقعی وطن يافتند. حيف است شما به آن راه رويد. احترام خودتان را نگاه داريد.
آقای زرافشان به خاطر تعهدی که در چند سال گذشته از خود نشان داديد، به خاطر رنجی که شما و خانوادهی محترمتان متحمل شديد از صميم قلب راضی نيستم گردی بر چهره شما بنشيند و شما متهم به حمايت از نظامی شويد که دست در خون بهترين جوانان وطن دارد.
باور کنيد همه کسانی که اين راه را رفتند برای خود توجيهاتی داشتند. گاه درست شبيه شما. شما راه تازهای را نگشودهايد. بیخود مورد استقبال باندهای جنگ طلب و نظامی رژيم در سايت “تابناک” قرار نگرفتيد، شما بدون آن که بخواهيد آنها را تشويق به ادامهی سياست جنگ طلبانهشان میکنيد، شما به آنها روحيه میدهيد که تنها نيستيد ما هم با شما هستيم. شما بر طبل جنگ میکوبيد، شما پيام میدهيد ما چشممان را بستهايم هر کار میخواهيد بکنيد. اين دعوت از باندهای سياه رژيم برای سرکوبی هرچه بيشتر کارگران، زحمتکشان، دانشجويان، زنان و مردم به جان آمده کشور است.
آقای زرافشان هر چه زودتر تکليف خودتان را با اين جمله مشخص کنيد وگرنه در هر خونی که ريخته شود بدون اين که خود بخواهيد در آن سهيم خواهيد بود. آقای زرافشان “دوست و همرزم ديرينه” شما نزديک به سه دهه است که نمیتواند لکهی ننگ شعار “سپاه را به سلاح سنگين مجهز کنيد” را از دامان خود بزدايد.
آقای زرافشان فکر میکنيد مقامات امنيتی رژيم که صبح تا شب در کار استراق سمع افراد هستند از نظرات شما آگاه نبودند، آيا تصور میکنيد بيخود به شما اجازهی خروج از کشور دادند، آنهم در شرايطی که آخوندی به نام محمد جواد اکبرين چنين اجازهای را نيافت. عمادالدين باقی در چند سال گذشته چنين اجازهای نيافت و…
آقای زرافشان آيا تصادفی است که شما و سيدابراهيم نبوی همديگر را يافتيد؟ آقای زرافشان به افاضات سيدابراهيم نبوی در مورد قتلعام ۶۷ مراجعه کنيد، بر چه اساس مصاحبه با چنين فردی را پذيرفتيد؟
اما راجع به فرمايشات شما در مورد “استقلال، آن هويت، آن تماميت”! شما از همه میخواهيد که “چشمشان را ببندند و صميمانه در جهت مبارزه و مقابله با آن خطر حرکت کنند” اميدوارم در قدم بعدی در جهت محکوميت قرار دادن نام سپاه پاسداران و سپاه قدس در ليست تروريستی حرکت نکنيد. هر چند مفهوم صحبتهايتان دال بر اين است ولی بر زبان نياوردهايد. آرزو میکنم آزموده را دوباره نيازماييد و در شکلی جديد برای مبارزه با امپرياليسم آمريکا، خواهان مسلح شدن سپاه پاسداران به سلاحهای… نشويد.
راستش تا آنجا که میدانم يکی از اصول مورد پذيرش “چپ”، حق تعيين سرنوشت خلقهاست. تا آنجا که حافظهام ياری میکند هرگاه مردم ايران خواهان دمکراسی و آزادی شدند، ديکتاتورها مدعی شدند که اگر آنها بروند کشور تجزيه شده و از بين میرود. اصلاً دليل کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت مصدق را هم دفاع از استقلال کشور و جلوگيری از نفوذ کمونيسم و تبديل ايران به ايرانستان اعلام کردند.
نمیدانم منظورتان از “استقلال، آن هويت، آن تماميت” چيست؟ در همين روزهايی که شما احساسات ضد امپرياليستی و وطنپرستانهتان گل کرده است، همسايه شمالی که يک زمانی مورد التفات شما بود، سهم مردم ما از دريای خزر را به خاطر بیکفايتی مشتی اجنبی حاکم بر کشورمان از بلع رابع هم گذر داد. بعضی ها که قسم خوردهاند فقط از خاک مملکت دفاع کنند و گويا برای همين هم ديگر به آب مملکت کاری ندارند!
اگر فتحعلی شاه در جنگ شکست خورد و خاک مملکت را با دو معاهده ننگين تقديم اجنبی کرد اين حضرات بدون جنگ چنين کاری کردند.
گويا در اين ميان فقط ما امپرياليسم آمريکا داريم. آقای زرافشان شما که اين همه از منافع امپرياليسم در ايران میگوييد يک بار شده به منافع نامشروع همسايه شمالی در کشورمان اشاره کنيد؟ آيا امپرياليسم روسيه خوب است و امپرياليسم آمريکا بد؟ آيا فکر میکنيد روسها ما را خوب میچاپند و آمريکايیها بد؟ يک جا را به من نشان دهيد که يک کلمه راجع به قراردادهای اسارت بار روسها و رژيم جمهوری اسلامی نوشته باشيد. خودتان بهتر میدانيد ۳۰ سال است هرچه جنس بنجل باد کرده بود به ما قالب کردند. چقدر سرهمين نيروگاه اتمی ما را چاپيدند خدا میداند و داستان همچنان ادامه دارد. روزی و روزگاری آن موقع که روسيه، اتحاد شوراها و دوست خلقها بود، حزب توده، رو در روی سياست استقلالطلبانه و ملی مصدق بانگ برداشته بود که امتياز نفت شمال را به برادر بزرگ بدهيم! از آن روز به بعد جز روسياهی برای حزب توده نماند. اما امروز نه تنها امتياز نفت شمال که خود نفت شمال و منابع سرشار آن را دو دستی تقديم روسها و اقمارشان کردند و صدا از شما و امثال شما که گاه و بيگاه احساسات ناسيوناليستیتان گل میکند در نيامد. لازم نيست ما را از آمريکا و اذناب او بترسانيد؛ به خاطر بیکفايتی حاکمان کشورمان حتا امارات و بحرين و قطر هم برای ما شاخ و شانه میکشند. آنها دو دهه است که منابع نفتی و گازی کشور ما را به يغما میبرند و دستمان به جايی بند نيست. خليج فارس را تبديل به خليج عربی کردند، خواهان جزاير جنوبی کشور هستند. دولت نيم بند افغانستان هم برای ما تره خورد نمیکند؛ برخلاف قراردادهای موجود بين دو کشور، جريان آب هيرمند را به روی ايران بسته است. هموطنانمان در سيستان و بلوچستان به روز سياه نشستهاند. سياستهای خانه برباده ده جمهوری اسلامی در آن سامان بیداد میکند. مردم به جان آمده از تنگدستی و سيه روزی و به فغان آمده از تبعيض و سرکوب به دنبال راه چاره میگردند. شما همهی واقعيتها را کنار گذاشته و به دنبال “آن هويت و آن تماميت” افتادهايد؟ چه کسی به جز حاکمان جمهوری اسلامی کشور را به لبه پرتگاه کشانده است؟
آقای زرافشان مگر نه اين که تبعيض و سرکوب باعث تقويت گرايشهای جدايیطلبانه و مرکز گريزی میشود؟ مگر نه اين که وجود نظام جمهوری اسلامی هر روز و هر ساعت باعث تقويت اين احساس و گرايش میشود. اگر چنين خواستی در ملت و يا قومی شکل گرفت خود بهتر میدانيد با هيچ چيز به جز سرکوب خونين نمیشود جلوی آن را گرفت؟ اگر اين فکر در ميان بعضی از هموطنانمان شکل میگيرد که جدايی چارهی حل مشکلاتشان است، دليل آن چيست؟ توطئهی خارجی يا سياستهای خانمانبرباده جمهوری اسلامی؟
راستی به چه دليل کودکان و نوجوانان از کانون خانواده فرار میکنند؟ خوشی زير دلشان زده است، يا محيط خانه و خانواده انتخاب ديگری جلوی آنها نمیگذارد؟ آقای عزيز چشمم را بر روی اينهمه جنايت ببنندم که احمدینژاد میخواهد استقلال و تماميت کشور را حفظ کند؟ جواب عزيزانم را که زير خروارها خاک سرد خوابيدهاند چه بدهم؟ چرا آدرس غلط به مردم میدهيد؟ هيچ اجنبیای خطرناکتر از رژيم حاکم بر کشورمان نيست. نکند از نظر شما خامنهای و احمدینژآد و رفسنجانی و… اجنبی نيستند. نکند اجنبی را از روی پاسپورت و رنگ مو و چشمهايش تشخيص میدهيد.
از کدام “هويت” صحبت میکنيد؟ چرا که ما نيز به دنبال کسب هويت ملی خود هستيم اما نه در مسيری که شما نشان میدهيد. از روزی که مشتی اجنبی بر کشور و مقدرات ما حاکم شدند، “هويت” ما زير سؤال رفت، وما برای کسب هويت ملی و انسانی خود راهی به جز به زير کشيدن جمهوری اسلامی نمیشناسيم. راهی را که شما نشان میدهيد جز به سرمنزل تباهی و سياهی و نکبت نمیرسد. نکند به شما هم به خاطر اينکه به”رئيس جمهور” احمدی نژاد در دانشگاه کلمبيا توهين شده بود بر خورده است؟ نکند او را خوب يا بد نشانگر “هويت” ملیمان میشناسيد؟ نکند جمهوری اسلامی را حافظ هويت و تماميت کشورمان میدانيد؟ آقای زرافشان شما ما را دعوت به همکاری با کسانی میکنيد که دست در خون عزيزانمان دارند، بر ما که يک عمر جرعه جرعه آب آن مملکت را نوشيدهايم، حرام باد چنين کاری.
آقای زرافشان حرکت شما در جهت آن “استقلال، آن هويت، آن تماميت” اگر ادامه پيدا کند لاجرم شما را به رژيم نزديک و از ما دور میکند. چرا که من و امثال من معتقديم هيچ خطری بزرگتر از ادامهی حضور جمهوری اسلامی در حاکميت نيست. به نظر من هر سياستی که منجر به تداوم حضور اين جانيان در قدرت شود، يکسره باطل است.
به خاطر حاکميت ضدبشری جمهوری اسلامی است که استقلال و منافع ملی به خطر افتاده است و نه برعکس. صورت مسئله راعوض نکنيد. اين رژيم و اين حاکمان مدافع استقلال و منافع ملی نيستند.
آقای زرافشان بيش از آن که فکرش را بکنيد مخالف جنگم. جنگ را برخلاف منافع مردم ايران ارزيابی میکنم. اما شما و امثال شما، جانيان حاکم بر کشور را در مسيری که جز به جنگ و ويرانی ميهن ختم نمیشود، تحريک و تحريص میکنيد.
آقای زرافشان شما گفتهايد: “اگر کسی يک جرعه آب اين مملکت را خورده باشد، حالا وقت اين است که فکر سرنوشت و آيندهی تاريخ مردم و کشورش باشد”
آقای زرافشان لازم به يادآوری نيست که من و امثال من از سال ۶۰ به اين طرف به “فکر سرنوشت و آيندهی تاريخ مردم و کشورمان” بوديم. آن زمانی که متحد سياسی شما محسن سازگارا دست در خون جوانان وطن داشت، زمانی که “دوست و همرزم ديرينه” شما فرخ نگهدار و دارو دستهاش به دشمنی با ميهنپرستان و نيروهای انقلابی برخاسته بودند، از همان روزهايی که دوستانتان شکنجه و اعدام انقلابيون را به خمينی و دار و دستهاش تبريک میگفتند، از آن موقعی که دوست و مخاطبتان ابراهيم نبوی در دانشگاه شيراز، انقلاب فرهنگی راه انداخته بود و به عنوان وردست ناطق نوری در وزارت کشور و… بر عليه مردم کشورمان توطئه میکرد، ما “به فکر سرنوشت و آيندهی تاريخ مردم و کشور” مان بوديم. بسياری از ما جانشان را هديهی رهايی مردمشان کردند. من هزاران تن از آنان را از نزديک میشناسم. سرنوشت و آيندهی تاريخ مردم و کشورمان را آنها رقم زده و خواهند زد. آقای زرافشان نمیدانم به دنبال تشکيل “جبههی متحد” با چه کسانی و برعليه چه کسانی هستيد؟
سابقاً وقتی احساسات “امپرياليسم ستيزانه” “دوست و همرزم ديرينه” شما گل کرده بود، اين جبهه را با سياهترين باندهای رژيم در سپاه پاسداران، سازمان فاشيستی مجاهدين انقلاب اسلامی، حزب تاريک انديشان جمهوری اسلامی و خط امامی های “هفت خط” بر عليه نيروهای انقلابی و مترقی تشکيل دادند. آنها به مدد يکديگر جنازههای مثله مثله شدن عزيزانمان را در پرچمهای آمريکا پيچيدند و به خاک سپردند. آنها، همان افراد، اين بار به اضافهی داريوش همايون و همپالگیهايش و مشتی خوش نشين ميدان مبارزه، فيلشان ياد هندوستان کرده و دوباره سودای گذشته را دارند. اميدوارم شما خود را از اين منجلاب کنار کشيده و تجربهی تلخ گذشته را تکرار نکنيد.
آقای زرافشان باز هم تأکيد میکنم من و امثال من به بخاطر همان جرعه آبی که نوشيديم و گوارای وجودمان شد در هيچ شرايطی به چيزی به جز به زيرکشيدن نظام جنايتکار جمهوری اسلامی فکر نمیکنيم و هيچ خطری را بالاتر از تداوم حيات اين رژيم ضدبشری برای کشور و مردممان نمیشناسيم.
دوستدار شما
ايرج مصداقي
Irajmesdaghi@yahoo.com
۲ نوامبر ۲۰۰۷
پیام برای این مطلب مسدود شده.