خودروی اسلامی، حاجی و سلیمه
خُسن آقا: این طنز نوشته را از دست ندهید مدت زیادی بود چنین طنز زیبایی نخوانده بودم.
نمایشنامه کوتاه در چند پرده:
(حاجی وارد خانهاش میشود. مردی حدودا شصت و هفت هشت ساله است با تهریش و شکم بزرگ یک بازاری جاافتاده)
حاجی- سلیمه؟ سلیمه؟ کجائی؟
سلیمه- (زنی میانسال. به سختی و با پا درد راه میرود. در چهارچوب آشپزخانه ظاهر میشود) چیه حاجی؟ سبزی کوکو خریدی؟
حاجی- سبزی مبزی را ولش. «خودرو اسلامی»مان را تحویل گرفتم. بپر بالا برویم یک چرخی بزنیم
سلیمه- اِ؟ بگو جون سلیمه؟ آخ جان، (قدری پشت چشم نازک میکند و قمیش میآید) ناقلا حالا میخواهی من رو کجاها ببری؟
حاجی- (بی حوصله) بابا این حرفها از ما گذشته. من میخواهم بروم ماشین رو امتحان کنم. میآئی بیا، نمیآئی نیا.
سلیمه- صبر کن زیر غذا رو خاموش کنم.
(حاجی و سلیمه در داخل «خودرو اسلامی»شان. چند خیابان و چهارراه را طی میکنند).
سلیمه- حاجی میگویم برویم خانه اختر خانم اینها. آتش میگیرد وقتی ماشین نوی ما را ببیند.
حاجی- راست میگوئی زن. با آن شوهر مفلوک بدبختش. مردک خیال میکند مدیر چنین و چنان گمرک شده خیلی رفته بالا. برویم در خانهشان. (بلند به جی.پی.اس ماشین) اختر خانم اینا.
سلیمه- اوا حاجی چرا از اینطرف پیچیدی؟ خونه اخترخانم اینا که مستقیم است.
حاجی- کامپیوتر ماشین خودش این مسیر را انتخاب کرد. این مسیر «اصلح» است. اگر مستقیم برویم دو تا مسجد در مسیر هستند ولی اگر از این طرف برویم پنجتا مسجد را میبینیم. عبور از مقابل مسجد ثواب دارد. ماشین اسلامی خودش اتوماتیک مسیر پرثوابتر را انتخاب میکند.
ادامه مطلب را در وبلاگ نگاهی دیگر بخوانید
پیام برای این مطلب مسدود شده.