16.11.2007

نامه های سرگردان: ای خانم فاطمه رجبی که توفیق و گل‌آقا می خواندی، میشه بسه؟!

عصرایران: سرکار خانم رجبی سلام

راستش تا به حال چندباری وسوسه شده بودم که مطلبی درباره شما بنویسم، اما هر بار بر شیطان لعین لعنت فرستادم و از این کار منصرف شدم. البته دلیل وسوسه من برای نوشتن مطلبی درباره شما یا انصرافم از آن، ربطی به شیطان لعینِ بدبخت ندارد و بیشتر برمی گردد به شغل من و کارهای شما، اما به هر حال حیف است که آدم شیطان را از لعنت خودش دور کند، این است که حتی همین الان هم که دارم چیزی درباره شما می نویسم او را لعنت می کنم چون هرچه نباشد جنس شیطان از آتش است و خیلی متکبر است و دائما می خواهد آدم ها را از راه بدر کند.

بله، داشتم عرض می کردم که چون شغلم طنزنویسی‌است (یا شاید خودم اینطوری فکر می‌کنم!) و بعضی از حرف‌ها و نوشته‌های شما هم عجیب و غریب است (یا شاید بقیه این طوری فکر می‌کنند!) چند باری تصمیم گرفته بودم که طنز مودبانه‌ای در مورد شما بنویسم؛ اما هر بار با خودم فکر می‌کردم نکند شما هم مثل بعضی از رجال و نسوان سیاسی، با طنز میانه خوبی نداشته باشید و عصبانی بشوید.
البته من چون فکر می کنم بی‌ادبی کار زشتی است، همیشه سعی می‌کنم درباره دیگران مودبانه مطلب بنویسم، اما همیشه این احتمال وجود داشت که چون شما مثل من فکر نمی کنید، طور دیگری برداشت کنید و عکس العمل نشان بدهید.

اما امروز که گفتگویی از شما را با یک وبسایت دخترانه خواندم که تاکید کرده بودید هم گل آقا را می خواندید و هم مجله توفیق را، ومیانه تان با طنز خوب است، خیلی خوشحال شدم و قوت قلب گرفتم.

با این‌همه از آنجایی که خوب نیست آدم زود دچار جوزدگی شود، من بازهم طنز خاصی درمورد شما نمی نویسم و اگر موافق باشید فقط با ذکر عینی بخشهایی از همین گفتگوی شما، پرسش‌ها و مسائلی که به ذهنم رسیده را با شما درمیان می‌گذارم. اگر پاسخ بدهید بسیار ممنون می شوم:

1- در ابتدای مصاحبه در مورد تحصیلاتتان گفته‌اید: « قبل از انقلاب به دلیل جو حاكم – شاهنشاهی – تا كلاس هشتم بیشتر در مدرسه حاضر نشدم» و اندکی بعد در مورد دوره دانشجوئیتان گفته‌اید «25 مهر ماه سال 1358 وارد دانشگاه شدم.» بسیار ممنون می شوم اگر توضیح بدهید این چهار سال، یعنی از کلاس هشتم تا دیپلم را چگونه گذراندید که در سال 58 وارد دانشگاه شدید؟!

البته ممکن است که منظور شما از ورود به دانشگاه، وارد شدن و قدم زدن یا نماز خواندن درآنجا باشد، که در آن صورت مساله خاصی نیست؛ اما در غیر این صورت حتما توضیح بدهید چون تا آنجائیکه ما خبر داریم اولین سال تحصیلی در دوران پس از انقلاب از سال 58 شروع شد.

2- در مورد حجاب گفته اید: «از بركات خداوند كه به صورت اجباری به من رسیده شاید همان تعز من تشاء، داشتن پدر و خانواده‌ی روحانی بوده است كه از سه‌سالگی چادر بر سر من كردند.» منظورتان از این حرف، و به خصوص تعبیر “برکت اجباری”، مدح حجاب و پوشش چادر است یا ذم آن؟

3- از فرزندانتان پرسیده‌اند و شما گفته‌اید: « علی 24 ساله كارشناسی هوا و فضای دانشگاه صنعتی شریف و مشغول تحصیل در مقطع كارشناسی ارشد همان رشته و صادق 22 ساله است كه سال پنجم دانشگاه امام صادق (ع) را می‌گذراند.» احساس می‌کنم چیزی را در مورد علی آقا که “مشغول تحصیل در در مقطع کارشناسی ارشد همان رشته” هستند، از قلم انداخته‌اید؛ شاید در ادامه یادآوردی کردم.

4- در پاسخ به خانم مصاحبه کننده که یک سوال حیاتی در مورد ویژگی‌های عروس‌هایی که در آینده قرار است عضو خانواده شما شوند، از شما پرسیده‌است، ابراز داشته اید: « مهم دین و تربیت وابسته به آن است؛ ضمن این‌كه در این دو سال كه آقای احمدی‌نژاد فرهنگ دینی را در حاكمیت عملی كردند؛ این برگ برنده‌ای برای ما شده است كه ما هیچ‌گونه پست و مقامی را به عنوان شخصیت نگاه نمی‌كنیم.» آیا منظور شما از “تربیت وابسته به دین” ناسزا گفتن به شخصیت‌ها و بزرگان است که خودتان در پیش گرفته‌اید؟ فکر نمی‌کنید خدای ناخواسته اگر آقازاده‌هایتان عروس خانم هایی انتخاب کنند که از آن نوع تربیتی که ذکر کرده اید بهره‌مند باشند، به سرنوشت مادرشوهرهایی دچار شوید که با عروسشان روزی چهار‌تا دسته جارو –هر کدام از طرفین دو تا!- توی سر هم خورد می‌کنند؟
ضمنا منظور شما را از برگ برنده‌تان را نفهمیدم، ممکن است بیشتر توضیح بدهید؟ هچنین درباره آن فرهنگی که فکر می‌کنید آقای احمدی‌نژاد –معجزه هزاره سوم- در جامعه عملی کرده‌اند هم لطفا بیشتر توضیح بدهید، چون تنها چیزی که ما می‌بینیم آقای احمدی‌نژاد در جامعه عملی کرده‌اند، سهمیه بندی سوخت است!

5- در مورد خلق و خوی لطیفتان، لطف کرده و گفته‌اید: « به دلیل فعالیت‌های سیاسی كه من از همان اوایل انقلاب داشته‌ام این طور به نظر می‌رسد كه من خشونت‌طلب هستم و هیچ‌گونه لطافتی در من دیده نمی‌شود؛ به ویژه در این دو سال اخیر، در حالی كه من كاملا روح زنانه دارم و جالب است اكثر همان دانشجویانی كه به عنوان مخالف عقایدم با من روبرو می‌شوند بعد از دیدار، خودشان اظهار می‌كنند كه انتظار نداشتیم شما را با این روحیه‌ی آرام و لطیف ببینیم. من یك زن مسلمان در عرصه‌ی اجتماعی و با روحیه‌ی لطیف و مهر مادرانه هستم.»

البته ما، یعنی بسیاری از مردم ایران (تقریبا همه، بجز آقای الهام و احتمالا برخی از خویشان خودتان و خانم های همسایه!) در همین دو سال شما را شناخته‌ایم و قبلا از این حتی از وجود شما هم بی اطلاع بودیم، چه برسد به سوابق مبارزات انقلابی شما که “از همان اوایل انقلاب” داشته‌اید.

در نتیجه در مورد آن ایامِ احتمالی هم نظری نمی‌توانیم داشته‌باشیم ولی در این دو سالی که تقریبا هفته‌ای یکبار حملات شدید شما را به شخصیت‌های نظام، از چپ و راست و بالا و پایین، از هاشمی تا خاتمی و از قالیباف تا کروبی و حتی همین حسین شریعتمداری مظلوم(!) دیده‌ایم، چیزی از لطافت مورد نظر مشاهده نشده است.
البته از حق نباید گذشت که شما، آقای الهام و سایر دوستان در دولت نهم نسبت به خودتان و یکدیگر زیادی لطف دارید ولی در مورد “روحیه‌ی آرام و لطیف”ی که “همان دانشجویان” می‌گویند، زیاد خوشبین نباشید. یا شما بد می‌شنوید و یا آن‌ها نادرست می‌گویند. (و یا معنای “آرام و لطیف” تغییر کرده و ما خبر نداریم!)

6- در مورد کارهای روزانه‌تان پرسیده شده و شما در کمال صداقت پاسخ داده‌اید: «من با افتخار می‌گویم كه من یك زن كاملا خانه‌دار هستم چه دوران تجرد و چه تاهل همین‌طور بوده است.

از صبح فعالیت من در خانه‌ام شروع می‌شود. از خرید تا امور نظافت منزل و شستشوی لباس‌ها و اتو و… كه بدون هیچ جبری عاشقانه آن‌ها را انجام می‌دهم.

نظافت و ترتیب ظاهری فرزندانم از دوران ابتدایی همیشه مورد توجه معلمان‌شان قرار می‌گرفت. من حتی با تمام علاقه كفش‌های اعضای خانواده‌ام را هفته‌ای یك بار خودم واكس می‌زنم و سعی می‌كنم به نحوی آشپزی كنم كه بر اساس سلائق و سلامت مزاج فرزندان و همسرم باشد و از همان ابتدای زندگی‌مان تمام خریدها را نیز خودم انجام داده‌ام.
در واقع اول كارهای منزل و بعد مطالعه و نوشتن… پدرم هم خیلی از خیاطی و دوخت و طراحی‌های ابتكاری من خوشنود بودند كه حالا البته فقط كارهای تعمیراتی را انجام می‌دهم، اتفاقا امروز هم تعمیرات لباسی را انجام دادم.»

جدا جای خوشحالی برای ما و آقای الهام وجود دارد که شما اینطور فکر می کنید و عمل می کنید. به خصوص در مورد واکس زدن کفش‌های آقایان الهام ها (غلامحسین، علی و صادق) جای تبریک هم وجود دارد. فقط می‌خواستم بپرسم که شما که حتی به تمیزی کفش اعضای خانواده هم تا این حد اهمیت می‌دهید، حیف نیست که خونتان را به خاطرِ مثلا آقای هاشمی و اعضای خانوده ایشان کثیف کنید؟ آن‌هم وقتی که می‌توانید “عاشقانه” به کارهای مهمتر برسید؟ مطمئن نیستم ولی آیا ممکن نیست که مرحوم پدرتان هم به همین خاطر از انجام طرح‌های ابتکاری شما در خیاطی و دوخت و امثال ذالک خشنود بوده باشند که باعث می‌شده کارهای بی اهمیت –نظیر همان که گفتم- از سر شما بیفتد؟!

7- در پاسخ به پرسش بعدی بعد از آنکه فروتنی کرده و گفته‌اید «یا برای خانواده یا برای انجام كارهایی برای انقلاب و خدا زندگی كرده‌ام» تصریح کرده‌اید: « در منزل ما یك اتاق هست كه ما آن را به علی و صادق داده‌ایم با این حال همیشه هر دو نفرشان پیش من هستند.» راستش در مورد علی آقا نکته‌ای بود که نمی خواستم بگویم ولی اینجاست که آدم یک مقداری برای شما نگران می‌شود. چون علی‌الظاهر و بنا یر شایعات استکبار جهانی “علی آقا” مدتهاست که برای ادامه تحصیل و برخی کارهای خیر دیگر در خارج از کشور تشریف دارند و اینکه شما فکر می‌کنید همیشه هردو پسرتان پیش شما هستند، ممکن از ناشی از تاثر بیش از حد شما به خاطر دوری از علی آقای الهام است یا فشار کار زیاد و یا استرس و عصبیت بیش از حد. فکر نمی کنید نیاز به استراحت و آرامش بیشتری دارید؟ (البته نه از نوع آن “آرامش و لطافتی” که دانشجویان همسو می‌گویند!)

8- نویسنده‌ها و شعرا را هم مستفیض کرده‌اید و پس از آنکه در مورد خودتان گفته‌اید « خیلی علاقه به شعر و ادبیات دارم تا حدی كه برادرم به دلیل علاقه‌ی خاصم به شعر می‌گفتند كه من در رشته‌ی ادبیات تحصیل كنم » با اظهار نظری در مورد حافظ و سعدی علاقه و اطلاعات خودتان درباره ادبیات را ثابت کرده‌اید؛ آنجا که در مورد حافظ و سعدی گفته‌اید: «حافظ و سعدی هم كه خب به خاطر آن نگاه فقهی و دینی كه دارند محبوبند.» ضمن تشکر از شما به خاطر انتساب حافظ و سعدی (به خصوص حافظ!) به نگاه “فقهی” می خواستم بپرسم گمان نمی کنید ادب و ادبیاتتان کمی احتیاج به تقویت بیشتری داشته باشد؟

9- در مورد رابطه شما با اینترنت پرسیده شده و با همان قاطعیت و اعتماد بنفسی که از همسر یک سخنگوی دولتی چون شما برمی‌آید، پاسخ داده‌اید: « یك نكته بگویم و خیال همه‌ی مخالفین خودم را راحت بكنم؛ بنده چندان سر و كاری با رایانه و اینترنت ندارم. بنابراین من خیلی از نوشته‌ها و انتقادات را نه می‌بینم و نه از حضورشان آگاه می‌شوم. حتی سایت خودم را هم نمی‌بینم كه چه زمانی مثلا فلان مطلب من در آن كار شده است یا نه! و در سایر سایت‌ها هم اگر مطلب خیلی خاصی باشد برایم پرینت می‌گیرند و در كل، من فرصت این چیزها را هم ندارم.» ضمن تبریک صمیمانه به شما که هیچ میانه‌ای با اینترنت، این ابزار تهاجم فرهنگی دشمن ندارید، می‌خواستم بپرسم که اگر اینگونه است که می‌گویید، و حتی با رایانه هم به قول خودتان سروکاری ندارید، مسوول سایت شما کیست و چه کسی سایت شخصی شما را کنترل می‌کند؟ همچنین چه کسانی هستند که زحمت تایپ مقالات شما را می‌کشند و بعدا آنها را “برایتان پرینت می‌گیرند”؟ آیا شما کارمندانی دارید که این مسولیت‌ها را بر عهده دارند؟ اگر اینطور است دستمزد آنها را چه کسی می‌پردازد؟ قطعا شما که از صبح تا شب کارهای منزل را انجام می دهید و لباس می‌شویید و کفش واکس می‌زنید و غذا می‌پزید که درآمد چندانی ندارید. دارید؟

واگر کارمندانِ شاغل در جاهای دیگر کارهای سایتی و تایپی و پرینتی شما را انجام می‌دهند، آن‌ها کجا کار می‌کنند که در ازای حقوق گرفتن از سازمان‌های دولتی یا خصوصی، کارهای شخصی شما را انجام می‌دهند؟ گذشته از این‌ها اصلا شما که اینقدر اینترنت برایتان بی اهمیت یا حتی منفور است که حاضر نیستید مقاله‌های خودتان را بر روی وب‌سایت شخصی‌تان یا …نیوز (آن یکی وب‌سایت شخصی‌تان!) بخوانید، چه نفعی می‌برید که برای این جاها مقالات آتشین می‌نویسید؟

10- در مورد طنز نظر جالبی داده‌اید که جدا قابل توجه و تحلیل است: «من طنزهای مرحوم كیومرث صابری گل آقا را می‌خواندم چه قبل از انقلاب در مجله‌ای به نام توفیق – پدر اهل ذوق بودند و این مجله را ایشان به منزل می‌آوردند و هم ما و هم ایشان آن را می‌خواندیم – و هم در گل آقا به ویژه قبل از دوم خرداد. طنزنویس خوبی بودند.»

نکته جالب این است که بنا به گفته خودتان، شما پیش از انقلاب هم طنزهای مرحوم صابری را می‌خوانده‌اید (آن هم با ردیابی آن‌ها در توفیق!) که این از یک طرف خوشحال کننده است و از طرف دیگر نگران کننده. طرف خوشحال کننده این است که پس شما به هرحال طنزِ خوب خوانده اید و قبول دارید که ممکن است که طنزی از سر دلسوزی نوشته شده باشد. اما نکته نگران کننده این است که وقتی شما با وجود خواندن گل آقا و توفیق شده‌اید خانم فاطمه رجبیِ رجانیوز، پس از نسل فعلی که “چارخونه” می بیند و “گفت و شنود” می‌خواند باید انتظاری در آینده داشت؟

11- در مورد این سوال مکرر که «عده‌ای از مخالفان شما معتقدند اگر شما همسر دكتر الهام نبودید، تا این اندازه تریبون برای بیان نظرات‌تان نداشتید، خود شما چقدر این را قبول دارید؟» گویا از عمق ضمیر ناخودآگاه پاسخ داده‌اید: «جوانان 22 ساله‌ی آگاه به مسائل روز هم فعالیت‌های سال‌های پیش از این مرا به یاد می‌آورند.» در این مورد اولش من واقعا نمی‌فهمیدم چرا از سن “22 ساله” نام برده‌اید، اما بعد که قسمتهای نخست گفتگو را دوباره خواندم دیدم که پسرتان، آقا صادق 22 هستند و از این جهت حتما ایشان فعالیت‌های سال‌های پیشین شما را به یاد می‌آورند، اما فکر نمی‌کنید همه پسر 22 ساله شما نیستند؟

12- از شما پرسیده شده «تعداد مخالفین‌تان را بیشتر می‌دانید یا موافقین‌تان را؟» و همانطوری که از همسرِ دارای اعتماد به نفسِ بالایِ سخنگوی دولتِ دارای اعتماد به نفس بالایی چون شما انتظار می‌رود، پاسخ داده‌اید: «موافقینم بیشتر هستند.» و بلافاصله ادامه داده‌اید «مثلا همین دیروز در مشهد در حین پرسش و پاسخ‌ها، جوانی خیلی تند و منتقد سوالاتی را از من پرسیدند ولی بعد از پاسخ‌ها در انتهای جلسه، خود او در بین جمعیت حاضرین بیان كرد كه: «من بعد از شنیدن حر ف‌های شما، 90 درصد موافق مواضع شما شدم و آن ده‌درصد باقی‌مانده هم برای این است كه هنوز آگاهی من كامل نشده است».من از خود شما می‌پرسم: آیا وجود چنین منتقدانی که بلافاصله با چند کلام صحبت، 90 درصد موافق می‌شوند –و در جلوی جمع هم اعتراف می‌کنند که آن یک مقدار عدم موافقتشان هم به خاطر ناقص بودن آگاهی‌شان است!- و معمولا هم در سخنرانی‌های شما، آقای احمدی‌نژاد و سایر رفقا پیدا می‌شوند یک مقدار مشکوک نیست؟

راستی خبر داشتید چند روز پیش آقایان شریعتمداری و انبارلویی به عنوان بهترین منتقدان از آقای احمدی‌نژاد جایزه گرفتند؟!

13- من نمی‌خواستم تا اینجای کار درباره پدر بزرگوارتان مرحوم دوانی و رابطه ایشان با شما چیزی بنویسم. ولی چون خودتان درباره ایشان و به خصوص نامه عتاب آمیز ایشان که در آن حتی شما را به خاطر انتشار مواضع بسیار تند و ناسزاگونه شما نسبت به بسیاری از شخصیت‌های محترم جمهوری اسلامی تهدید به قطع روابط خانوادگی کرده‌بوند، توضیح داده‌اید، چند کلامی از گفته خود شما را عینا نقل می‌کنم: «بعد از بازتاب این نامه در رسانه‌ها و حتی تلویزیون، متاسفانه ایشان از من معذرت‌خواهی كردند…» همانطور که گفتم بیشتر از این وارد این ماجرا نمی‌شوم، (هر چند که جای پرسش فراوان دارد) فقط اگر فرصت کردید در مورد آن قید “متاسفانه” بیشتر توضیح بدهید.

14- گفته‌اید: «چون ما یك كتابخانه كاملی در منزل داریم كتاب نمی‌خرم.» جسارتا فکر نمی‌کنید یکی از دلایلی که مردم کتاب می‌خرند، نداشتن کتاب در کتابخانه نباشد، بلکه مطالعه و آگاهی از کتابها و مسائل روز جریان‌های فکری و ادبی باشد؟ البته ممکن است منظورتان از کتابخانه‌تان “کتابخانه ملی ایران” باشد و ترتیباتی اتخاذ شده باشد تا همانند بسیاری از جاهای ملی دیگر، این مکان ملی برای وابستگان دولت به صورت شخصی درآمده باشد، که در این صورت مشکلی وجود ندارد؛ اما اگر اینطور نیست، پیشنهاد می‌کنم چند کتاب جدید که بعد از سال 1363 چاپ شده باشند بخرید، شاید برای تلطیف بیشتر اندیشه‌ها و نوشته‌هایتان مفید باشند.

15- در مورد کسبه محل گفته‌اید: « كسبه‌ی محل مرا می‌شناسند و به‌ویژه در این دو سال احترام‌شان بیشتر هم شده؛ وقتی می‌بینند كه هیچ تغییری در میزان خریدهای ما روی نداده است و مصرف ما به همان میزان قبلی محدود بوده است.» ممکن است بفرمایید “میزان قبلی مصرف شما” چقدر بوده است؟

16- در مورد ابراز محبت به پسرانتان پرسیده شده، و باز شما از 40 کلمه پاسخ 20 کلمه را صرف ابراز محبت به خودتان کرده‌اید و گفته‌اید: «وقتی برای‌شان مثلا خوراكی‌ای هم كه می‌برم با شوخی می‌گویم: «عدل مطلق وارد معركه شد!» و خودشان هم می‌خندند…» واقعا فکر نمی‌کنید هر بار که نسبت به خودتان و “عدل” اینقدر لطف نشان می‌دهید باعث خنده می‌شوید؟ یا به قول نسل سومی که هم سن و سال آقازاده‌های شما –اعم از مقیم ایران و روسیه هستند- “میشه بسه؟!”

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates