دومین یادواره پیرزن نقاش روستای دریکنده
بیبیسی: سارا امت علی:
مکرمه همه جای خانه اش را نقاشی کرده بود
“وقتی شروع کرد به نقاشی همه مان مسخره اش می کردیم، می گفتیم نقاشی مال بچه هاست نه یک پیرزن خداشناس که ۷۰ سال از عمرش می گذرد. روزهای اول با آب تمشک نقاشی می کرد. اما کم کم که در تلویزیون نشانش دادند و هنرمندان بزرگی از تهران به دیدنش آمدند و کارهایش را به تهران بردند، فهمیدیم او زن بزرگی است. اما خیلی مهلت پیدا نکردیم، خدا زود او را از ما گرفت. من هم نقاش نیستم اما امروز به یاد او نقاشی می کنم.”
زهرا اینها را می گوید و قلم مو را در کاسه ای پر از رنگ زرد فرو می برد تا در کنار دو فرزندش، ترسیم زنی را که دست های کودکانش را به دست گرفته، از سرگیرد. از همسایگان مکرمه قنبری است، بانوی نقاشی ایران که دو سال پیش در دومین روز آبان دست از زندگی کشید.
جمعه، ۱۱ آبان، دومین یادواره او در زادگاه و آرامگاهش در روستای دریکنده از توابع شهرستان بابل برگزار شد. در این مراسم رنگ، قلم مو و کاغذ در اختیار همه کسانی بود که از تهران و شهرهای دیگری چون بابل، آمل، قائمشهر و ساری برای بزرگداشت نام این هنرمند به دریکنده آمده بودند. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، مادر ها و پدرها در کنار کودکان و نوجوانان این روستا با رنگ زدن بر سپیدی کاغذ، یاد او را بار دیگر زنده کردند.
مکرمه قنبری سال ۱۳۰۷ در روستای دریکنده استان مازندران به دنیا آمد و پیش از آنکه طعم کودکی را بچشد به عقد مردی از بزرگان و ملاکان روستا درآمد که پیش از او سه همسر دیگر اختیار کرده بود و به هنگام ازدواج با مکرمه مردی میانسال به شمار می آمد. او را ممدآقا صدا می کردند، یکی از دلایل ترسیم چهره مردان با چشم هایی خشن و در هیبت ماران و موجودات دهشتناک فرازمینی توسط مکرمه، همین ازدواج ناخواسته و زودهنگام است.
گزارش تصویری یادواره مکرمه قنبری در زادگاهش
از غصه گاو
مکرمه نقاشی را در دهه شصت زندگی اش آغاز کرد
قصه نقاش شدن مکرمه، زنی که در جوانی به آرایشگری و خیاطی برای اهالی روستا مشغول بود، به سرنوشت گاو محبوبش گره خورده است. گاوی داشت که هر روز به چرایش می برد، اما زانوانش دیگر یاری نمی کرد و پزشک از پیاده روی های طولانی منعش کرده بود. این شد که فرزندان، پنهانی گاو را فروختند و مکرمه از غصه گاو به نقاشی روی آورد. ابتدا با گل روی تخته سنگ های روستا.
مکرمه در مصاحبه ای که با هالی، فیلمساز آمریکایی انجام داد، درباره زندگی اش چنین گفته بود: “به مدت چهار سال تنها شب ها نقاشی می کردم و هرگاه میهمان ناخوانده ای سر می رسید به سرعت همه وسایلم را پنهان می کردم، آنها فکر می کردند کاغذ و رنگ و قلم به چه درد یک کشاورز می خورد؟ من همیشه کاری برای انجام دادن دارم. در خانه هم کار می کنم، هم نقاشی. هیچ گاه بیکار و بیهوده زندگی نکردم. حتی مانند سایر خانم ها، عادتی به خواب ظهر ندارم.”
مهین، برادرزاده اش، مشغول نقاشی است. هرچند به سختی سخن می گوید اما خاطراتش از عمه مکرمه شنیدنی است: “عمه ام در زندگی خیلی سختی کشید، گاو را که از دست داد، حالش خیلی بد شد، شروع کرد به نقاشی. در روستای ما گیاهان زیادی می روید، یکی از این گیاهان تخم بنفشی دارد، اول با این گیاه نقاشی می کرد و با آب تمشک یا پوست گردو. بعد بچه هایش برایش قلم و رنگ خریدند اما همیشه کاغذ و رنگش زود تمام می شد، تمام دیوارهای خانه اش، اجاق گاز و یخچال و تمام پرچین های روستا را نقاشی کرده بود. قصه ممدآقا، شوهرش که علاقه ای به او نداشت، همیشه در نقاشی هایش بود.”
رقیه، دختر جوانی که در آخرین سال های زندگی مکرمه، مونس و همدم او بود، میانه کلام را می گیرد: “همیشه نقاشی هایش را هدیه می داد، اول کار اهالی روستا مسخره اش می کردند و کسی به هدیه هایش توجه نداشت. اما همینکه فهمیدند او آدم مهمی است و سوئدی ها او را به عنوان زن سال انتخاب کرده اند، متوجه اهمیت نقاشی هایش شدند.”
او که به توصیه مکرمه به تحصیلش ادامه داده و اکنون دانشجوی رشته اقتصاد نظری است، از علایق مکرمه می گوید: “به امام حسین علاقه زیادی داشت، یک نقاشی کشید از ایشان و هدیه اش داد به تکیه روستا، اما چند وقتی نگذشت که نقاشی دزدیده شد. حضرت علی را هم دوست داشت، یک بار تصویر ایشان را کشید که در یک شب مهتابی گل بنفشه می چید. نگاه او به همه چیز پر از دوستی و محبت بود. آدم های روستا را هم همینطور داشت اما هیچوقت دلش با ممدآقا صاف نشد.”
مردان زشت
چهره مردان در نقاشی های مکرمه قنبری معمولا زشت و ناخوشایند است
چهره مردان در قصه های تصویری مکرمه چندان خوشایند نیست، جز امامان و عاشقان. حمید سوری که به عنوان سخنران در دومین یادواره مکرمه قنبری شرکت کرده، ماجرای مردان نقاشی های او را اینگونه تشریح می کند: “زن در آثار او به لحاظ اجتماعی و از نظر نمایش ستم هایی که در جامعه ما به زن روا داشته می شود، اهمیت خاصی دارد. زن های او زیبا و مردان او زشت ترسیم شده اند. از این جهت مکرمه شخصیتی است که آثارش را بر اساس نیازهای خود خلق کرده است.
به همین دلیل معتقدم به جای برداشت رمانتیک از او و آثارش و به جای اینکه او را زنی معصوم و پیرزنی ساده دل بنامیم، باید به قدرت انکارناپذیر او در زندگی نگاه کنیم، او آدمی فوق العاده باهوش است. اشتغالش به تنورسازی، آرایشگری و خیاطی نشان می دهد او بر دستانش تواناست و به هر نحوی که بخواهد می تواند از آنها استفاده کند. عجیب است فردی با این ویژگی ها صبر کرده تا دهه ۶۰ زندگی اش فرارسد و نقاشی را شروع کند.”
فریال سلحشور، مدیر نگارخانه دی که بخش عمده ای از آثار مکرمه را به نمایش در آورده، به نکات ظریفی در نقاشی های این هنرمند اشاره می کند: “پارهای از نقاشیهای آغازین او با دوده و رنگهای گیاهی روی کاغذ کشیده شده و چهرههای فرزندان و صحنههای زندگی خانوادگی اش را نشان میدهد، که با رنگهای ملایم صورتی و خاکستری اجرا شدهاند. پس از آن کارها به تدریج رنگینتر شده و گاهی در هر دو روی صفحه کاغذ نقاشی شده اند و در آنها تصویر چهره خود هنرمند را همراه با کودکانش در طبیعت، با درختان میوه، گلها و پرندگان و حیوانات خانگی محبوبش می بینیم.”
او ادامه می دهد: “با ادامه این سیر نقاشی، مکرمه مسحور دنیای درونی، خوابها و رویاهایش میشود. شاید زیباترین کارهای مکرمه قنبری متعلق به زمانی است که نقاش آرزوهای بر باد رفتهاش را ترسیم میکند.”
در این آثار مکرمه شاعر را می بینیم که جوان رویایی اش را رو در روی خود نقاشی می کند. با گل هایی در دست، در فضایی شاد و رنگین کمانی بالای سر. یا همراه او سوار بر مرغی پر و بال گسترده به سوی آسمان میرود و به این ترتیب در کهنسالی ناکامیهای زندگی پررنج یک عروس چهارده ساله با دامادی پنجاه و چند ساله و سالهای دشوار تحمل شوهری خشن و سختیهای برآوردن فرزندان بسیار را پشت سر میگذارد و خود را سرخوشانه به دست قلم موی بازیگرش میسپارد تا یوتوپیای رنگینش را بسازد.”
تب نقاشی
در مراسم بزرگداشت مکرمه قنبری بسیاری از حاضران نقاشی می کردند
در جریان برگزاری مراسم همه مشغول نقاشی بر کاغذهای کوچک و بزرگ سپیدند که خبر می رسد یک گروه هنری به نام حجم سبز، متشکل از ۴۰ هنرمند اهل قائمشهر بدون هماهنگی قبلی کار نقاشی را از کنار جاده آغاز کردند. سه نفر از اعضای این گروه تازه تاسیس، بوم های خود را کنار جاده و در مسیری منتهی به روستای دریکنده علم کردند تا تصویرهایی از مکرمه قنبری را که در روستا به مادر مکرمه شهره بود، نقاشی کنند.
بقیه اعضای گروه نیز در حال نقش زدن بر کاغذهای سپید کوچکی بودند تا آنها را به ریسمانی که از ابتدای جاده آغاز و به خانه مکرمه ختم می شد، بیاویزند. جلال الدین مشمولی، مدیر این گروه است: “هفت ماه پیش گروهی شش نفره تشکیل دادیم و اکنون ۴۷ نفر هستیم. در اکثر برنامه های هنری استان حاضریم، آزاد و بدون برنامه ها و هماهنگی های قبلی کار می کنیم. امروز هم به احترام بانو مکرمه به اینجا آمده ایم.”
پرویز روزبه، از اعضای انجمن هنرمندان نقاش ایران، بوم پارچه ای اش را به دیوار خانه یکی از همسایه های مکرمه آویزان کرده بود و قصد داشت اوج و فرودهای زندگی مکرمه را در قالب یک تابلو نقاشی کند، گاو محبوب مکرمه در یکی از قاب های اثر روزبه جای می گیرد.
مردم پیش از آنکه به محل پخش رنگ و کاغذ و قلم مو بیایند و نقاشی را آغاز کنند، به دیدار خانه کوچک مکرمه می روند، خانه ای که امروز آرامگاه او هم به شمار می آید. فانوس نقره ای رنگش هنوز به دیوار حیاط آویخته و دیوار اتاق هایش مملو از نقاشی است، یک نقطه سپید به دیوارهای دو اتاق تو در تو و اتاقی کوچک تر در سویی از حیاط باقی نمانده، وسایل خانه هم پر از نقش زنان و مردان، دیوان و فرشتگان و موجودات شگفت انگیزی است که از خیال او تراوش می کرد.
‘سواد نداشتم، نقاشی کردم’
مکرمه قنبری در حیاط خانه اش دفن شده است
مهرداد احمدیان، دیگر سخنرانی که از تهران به دریکنده آمده بود، به آزادی مکرمه در نقش زدن بر هر سطحی که به عنوان بوم بتوان از آن استفاده کرد، اشاره می کند: “در آثار او با پدیده اشباح تصویری مواجه هستیم، در این محیط تصاویری از تقابل میان دیو و فرشته، درختان و گیاهان ازلی و موجودات شگفت انگیز دیده می شود. نقش ها بدون مرز هستند و هنرمند خود را محدود به کادر نمی کند، آنقدر نقش می زند تا دیوار یا صفحه کاغذ تمام می شود. این امتداد فضایی، نقاشی را به سطوح خاطره متصل می کند.”
فرهاد گاوزن، استاد طراحی دانشگاه هنر یکی دیگر از هنرمندان حاضر بود. بچه های روستا از پیشنهاد او برای نقاشی بر یک کاغذ سپید چند متری لذت بردند. رول کاغذ روی زمین پهن شد و بچه ها که تا آن زمان خود را به نقاشی بر تکه های کوچک کاغذ محدود می دیدند، با بازمانده های رنگ به میدان آمدند و با دست، رنگ ها را روی کاغذ سپید پخش کردند. در آخر، کاغذ باریک و بلندی به جای مانده بود که هر تکه اش اثر هنری یکی از کودکان روستای مکرمه بود.
حالا همه اهالی روستای مکرمه نقاش شده اند، نام آن زن که روزی گفته بود “می خواستم شعر بگویم، سواد نداشتم، نقاشی کردم” این روزها از روستای کوچک و ساکت دریکنده فراتر رفته و قرار است آثارش، ۲۹ آبان در گالری دانشگاه کلمبیا به نمایش درآید. نقاش پیر روستای دریکنده، حالا هنرمندی جهانی است.
نخستین نمایشگاه مکرمه در سال ۱۳۷۴ در گالری سیحون بر پا شد و پس از آن هر ساله نمایشگاه هایی را در همان گالری برگزار می کرد. در سال ۱۳۸۴ نیز نمایشگاهی از آثارش در لس آنجلس بر پا شد.
قنبری در سال ۲۰۰۱ میلادی برای برپایی نمایشگاهی از آثارش به سوئد رفت و همان سال به عنوان زن سال سوئد برگزیده شد.
کارشناسان هنری اروپا آثار قنبری را با نقاشی های شاگال مقایسه می کنند. مکرمه قنبری دوم آبان ۱۳۸۴ از دنیا رفت.
پیام برای این مطلب مسدود شده.